شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اینجا چند کیلومتر توی تنهایی


اینجا چند کیلومتر توی تنهایی

نگاهی به رمان «اینجا نرسیده به پل » نوشته آنیتا یارمحمدی

«اینجا نرسیده به پل...» آنیتا یارمحمدی را باید یک رمان دخترانه دانست. حضور دایمی جنسیت در این رمان شاید ناشی از راویان زن داستان باشد اما گمان می‌رود بیش از زبان، این نگاه دخترانه است که به کار غالب شده و این به خودی خود می‌تواند اتفاق جالبی باشد. رمان سه راوی دارد که هم‌خانه‌اند و در ۲۴ فصل، داستان را روایت می‌کنند. رویا، زنی مطلقه است که به تدریس زبان انگلیسی در آموزشگاهی می‌پردازد. ذهن مشوش و خاطره‌سازی دارد و در دوران- به قول خودش- دپرشن بعد از پایان یک رابطه عاشقانه به سر می‌برد. مهتاب که همدانی است و فارغ‌التحصیل کارشناسی شیمی، کلاس‌های آمادگی آزمون ارشد را بهانه کرده تا تهران بماند و حالا به فکر یاد گرفتن کاشت ناخن است تا سرمایه‌یی به هم بزند و زندگی‌اش رنگ بهتری بگیرد. شخصیت مهتاب در این رمان به تیپ دختران نیازمند حمایت همسر، اهل چسان فیسان و -در مواقعی که گره به کارشان می‌خورد- اهل نذر و نیاز نزدیک است. آیدا دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی است که از کودکی و بعد از ازدواج مجدد پدرش نسبت به تمامی اطراف خود جبهه‌گیری می‌کند. او هم ذهن خاطره‌سازی دارد، دو سالی از پایان رابطه عاشقانه‌اش می‌گذرد اما هنوز به محمد فکر می‌کند. اهل مطالعه است و روزهایش را پشت کامپیوتر می‌گذراند.

نویسنده در این رمان به دنبال نشان دادن تنهایی است. دو رابطه عاشقانه شکست‌خورده و رابطه‌یی نیم‌بند که هر آن بیم فروریختنش می‌رود، در داستان حضور دایمی دارند. «یارمحمدی» با استفاده از تکنیک سیال ذهن و ورود مداوم به ذهن راویان قصه خود، با زیرکی تنهایی راویان را به باور مخاطب می‌نشاند. وی سعی کرده بین شکست‌های عاشقانه دختران و گذشته پرفراز و نشیب‌شان رابطه‌یی بیابد. تا آنجا که طاقت نمی‌آورد و از زبان رویا می‎‌‌نویسد: «بابا فکر می‌کرد خرم من! حالی‌ام نمی‌شود وقت‌هایی که زنی پالتو‌پوش و کفش تق‌تقی باهاش می‌آمد خانه، دیگر آفتابی نمی‌شد توی عمارت بالا تا فردا ظهر که از مدرسه برمی‌گشتم و سرحال بود و هی می‌خندید و مثلا می‌خواست خیلی بامزه باشد. دختربچه اینها را یادش نمی‌رود، نه! هیچ‌وقت یادش نمی‌رود.»

مخاطب حس می‌کند «یارمحمدی» از جنس رویا یا آیدای رمانش است. به خوبی از پس ذهن‌شان برآمده، انگار در روایت آنها دغدغه‌مندتر است و چشم‌هایش را بیشتر باز می‌کند. نباید از صحنه خواب دیدن رویا در فصل ۳ به راحتی گذشت. «یارمحمدی» ثابت کرده نویسنده‌یی است که ذهن را خوب می‌نویسد و شاید این یک مولفه فوق‌العاده خوب در کار او باشد.

با تمام آنچه گفته شد نمی‌توان چشم بر چند ایراد اساسی این رمان بست. مخاطب از میانه رمان با خود می‌گوید: چرا شخصیت رویا و آیدا اینقدر به هم شبیهند؟ نویسنده با استفاده مداوم از تکنیک جریان سیال ذهن در فصول این دو راوی به این فکر مخاطب دامن می‌زند. بدی ماجرا اینجاست که هم رویا و هم آیدا از ازدواج مجدد پدرشان رنج می‌برند. البته با توجه به شرایط سنی مشابه و فضای زندگی مشترک از شباهت‌های رفتاری شخصیت‌ها گریزی نیست اما گاهی مخاطب تصور می‌کند، با اندکی تغییرات می‌شد از رویا و آیدا یک شخصیت ساخت.

نویسنده در این رمان از سطح زبانی نرم استفاده کرده است اما گاهی با واژه‌هایی مانند «زنه»، «مقنعه‌هه» و... به ناگاه از زبان نرم فاصله می‌گیرد. شاید در نگاه اول برای مخاطب غیرحرفه‌یی این مساله ایجاد صمیمیت کند اما برای مخاطب حرفه‌یی بسیار آزار‌دهنده است. یا جمله «اثیری بود اصلا به خدا» برای مخاطب باورپذیر نیست، زیرا انتظار ندارد « رویا» از واژه ثقیلی مثل «اثیری» استفاده کند. شاید در این میان باید منتظر هنرنمایی ویراستار اثر می‌بودیم که من، نامی از ایشان در شناسنامه کتاب ندیدم.

رمان «یارمحمدی» بسیار خوش‌خوان است و خواننده را به سرعت تا پایان ۲۱۶ صفحه خود می‌برد. اما شاید این خوش‌خوانی و لبخندهایی که گاه و بیگاه بر لب‌های خواننده می‌نشیند، ناشی از جنس اجتماعی یکسان مخاطب با نویسنده باشد وگرنه چه بسیارند کسانی که نه می‌دانند «گودر» همان «گوگل ریدر» است و در نوستالوژی‌شان جایی ندارد یا حتی یک‌بار در عمرشان کلیپ «بام؟ شیب‌دار؟» را ندیده‌اند.

متاسفانه ما در این رمان از کمبود فضا رنج‌ می‌بریم که البته این مساله را باید دامنگیر خیلی از داستان‌ها و رمان‌های امروز کشور دانست. «یارمحمدی» در بسیاری از موارد تنها به اسامی اماکن اشاره می‌کند و می‌گذرد، اما اجازه نمی‌دهد مکان‌ها در ذهن مخاطب جا خوش کنند. چه خوب بود اگر کارکردی مثل درهای دانشکده‌یی که رو به آسمان باز می‌شدند را در تصویرسازی‌های بیشتری از فضاها می‌آورد. من اصلا نمی‌دانم چنین درهایی وجود دارند یا نه! اما بی‌گمان این تصویرها هیچگاه از ذهن من دور نمی‌شوند.

کوتاه سخن اینکه «یارمحمدی» توانسته از پس ذهن راویان خود بر بیاید و دغدغه زندگی شهری دختران و تنهایی بی‌پایان‌شان را تصویر کند اما شاید اگر به خود فرصت بیشتری می‌داد می‌توانست از این رمان خوب، یک رمان درخشان بسازد.

مجتبی تقوی‌زاد



همچنین مشاهده کنید