جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روایت موسیقایی یک فاجعه


روایت موسیقایی یک فاجعه

نگاهی به آلبوم «در آن سوی » ساخته حسین علیزاده

«در آن سوی...» با خروش ساز‌های ضربی آغاز می‌شود. این ویژگی در کارهای علیزاده به ویژه در موسیقی فیلم‌هایش کم کم تبدیل به یک سبک شده است.

او در این آثار سعی دارد خبری را به مخاطبش بدهد یا حتی او را از واقعه‌ای آگاه کند.نام قطعه آغازین نیز نشانه‌ای از این خبررسانی‌ست: هاوار هاوار. این شکل از آگاهی با آن که دردناک می‌نماید، شکلی دیگر گونه از هیجان غیرعادی طبیعت است؛ همچنان که در آوای مهر بود. اگر چه این موسیقی برای فیلم «مادران من» ساخته شده، به تنهایی تداعی کننده نوعی هراس غیر عادی‌ست. فیلم، روایت‌گر روستانشینانی در کردستان عراق است که بی‌نسل شده‌اند. آنها یک روز صبح که از خواب بیدار شدند، هستی‌شان را بر باد رفته یافتند. مهاجمان، مردان روستا را با خود بردند تا در گور بنهند تنها به این جرم که کرد هستند.

قتل عام مردان روستا، واقعه‌ای دردناک و حیرت‌آور است و در عین حال بسیار دهشت ناک و دلهره‌آور. این دلهره برای کسانی که حتی فیلم را ندیده‌اند، از جمله خود من ملموس و دریافت شدنی ست چون موسیقی «در آن سوی...» این توان را در خود دارد که از واقعه‌ای دردناک و ترس‌آور خبر بدهد. اصولا حسین علیزاده برای خلق آثارش به دستاویزی بزرگ به نام روایت چنگ می‌اندازد. چون زبان گفتگو با مخاطب را می‌شناسد و از آن گذشته به رنگ‌های موسیقی اعتقاد شگفتی دارد. در موسیقی او رد پای نقاشی را می‌توان یافت.

آهنگساز فیلم تمام مادران من (به کارگردانی ابراهیم سعیدی)، هنگام نوشتن موسیقی‌هایش علاوه برگرفتن حس از روایتی که در ذهن دارد، به رنگ آمیزی بومی می‌پردازد که از دریچه چشم، شکل کامل شده‌اش را دیده است. در اصل دریافت هر هنرمندی از واقعیت، ممکن است با دیگری متفاوت باشد و هر هنرمندی دیدی خاص و ویژه خود را داشته باشد. پس ارائه این حس متفاوت، علاوه بر تازگی می‌باید با جسارتی ویژه از سوی پدبد آورنده‌اش همراه باشد. در غیر این صورت هرگز هنر اتفاق نمی‌افتد یا دست کم هنر پدید آمده از حال انحصار خارج می‌شود و به گونه‌ای پیش پا افتاده تکراری خواهد بود.

نخستین تجربه علیزاده در موسیقی فیلم، آهنگسازی برای فیلمی کوتاه از حسین محجوب بود؛ به نام چوپانان کویر. این تجربه، امروز تجربه‌ای ماندگار به شمار نمی‌آید اما حسین علیزاده پس از دلشدگان در قامت یک آهنگساز پر تجربه و قدر فیلم جلوه کرد. او در شرایطی دلشدگان را ساخت که علی حاتمی در کنارش ایستاده بود و می‌خواست از موسیقی مظلوم ایرانی دفاع کند. آن تجربه که مربوط به آغاز دهه هفتاد است تجربه‌ای تکان دهنده به شمار می‌آید چرا که آهنگسازش با تجربه‌هایی از موسیقی غربی به سراغ آن رفت و با تمام وفاداری‌اش به موسیقی ایرانی، برخی قطعات را نیز با رویکردی جهانی به مخاطبش عرضه کرد. موسیقی برای فیلم‌هایی چون گبه و آواز گنجشک‌ها برای او سیمرغ بلورین جشنواره فجر را به ارمغان آورد و موسیقی فیلم‌هایی چون لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند برای او تجربه‌ای شگفت‌انگیز بود. زیر تیغ و در چشم باد هم دو تجربه کاملا متفاوت از لحاظ شکل و کاملا مشابه از لحاظ آن که تلویزیونی بودند به شمار می‌آیند.

«در آن سوی...»، اما یکی دیگر از تجربه‌های حسین علیزاده در موسیقی فیلم و تئاتر است که در آن مظلومیت کردهای عراق به تصویر کشیده شده است. می‌گویم به تصویر کشیده شده چون همان گونه که پیشتر اشاره کردم، موسیقی علیزاده تصویری و کاملا وفادار به روایت است. نام‌گذاری او برقطعات نیز علی‌القاعده این روایت را تکمیل می‌کند. همچنان که در مجموعه آوای مهر و دلشدگان این موضوع جلوه بیشتری دارد.

«در آن سوی...» شامل ۱۵قطعه است که ۱۳ قطعه برای فیلم تمام مادران من ساخته شده و یک قطعه برای نمایش مهمان سرای دو دنیا (به کارگردانی سهراب سلیمی.) یک قطعه آزاد نیز با نام ابدیت در این مجموعه گنجانده شده است.

اما مجموعه «در آن سوی...» با یک قطعه تقریبا ۴ دقیقه‌ای آغاز می‌شود این قطعه «هاوار، هاوار» نام دارد؛ قطعه‌ای که آغازگر آن آشوب سازهای ضربی‌ است. سپس سازهای‌زهی و بادی مخاطب را به فضایی لطیف دعوت می‌کنند. کمانچه صبا علیزاده در این قطعه با بالابان رضا عسگرزاده همنوا می‌شود و بارنگ‌هایی متنوع و ساختاری زیبا مقام نوا را تداعی می‌کنند. اگر چه علیزاده در این اثر تلاش بسیاری در نوآوری داشته اما درعین حال دوست دارد از پیچیدگی پرهیز و در نتیجه اثری ساده را به دوستداران آثارش هدیه کند. به ویژه در قطعه دوم که رنگ و بویی روستایی‌تر دارد. او این قطعه را با یک نی لبک چوپانی آغاز می‌کند و پس ازآن صدای زنگوله گوسفندان به گوش می‌رسد. اصولا علیزاده در ساخت قطعاتی از این دست، به موسیقی نواحی ایران به چشم پناهگاهی ایمن نگاه می‌کند که در عین سادگی نقاط کشف ناشده بسیار دارد. رنگ نهفته در این نوع موسیقی در صورتی که شسته رفته ارائه شود، بسیار بدیع وتازه خواهد بود. این بدان معناست که ذهن جستجوگر آهنگسازی چون اوست که می‌تواند به آن دست پیدا کند. نام قطعه دوم صبح است.

حتا اگر نام قطعه دوم را ندانیم، پرسشی عمیق و حسی مبهم در مضمون آن نهفته است که ما را دچار نوعی سر درگمی می‌کند. نام این قطعه معلق، گمشده است. هول و هراس به طور جدی از این قطعه‌ آغاز می‌شود اما این هول و هراس را انگار پایانی نیست. قطعه اما پس از ۲ دقیقه و ۲۷ ثانیه تمام می‌شود و به قطعه‌ای به نام زندگی پیوند می‌خورد. این قطعه اما با زمزمه رباب آغاز می‌شود. نیما علیزاده نوازنده جوانی است که از سال‌ها پیش رباب را به طور جدی می‌نوازد. او نوازنده متخصص این ساز به شمار می‌آید و در این اثر رنگ تازه‌ای را به فضای اثر بخشیده است. هم نواز او رضا عسگر زاده است با بوای نجیب بالابان. این نجابت در فضای کلی قطعه زندگی، یادآور نجابت مردمی است که روزگارشان در فیلم روایت می‌شود.

قطعه بعدی اما ویرانی است؛ یعنی واقعه اصلی فیلم. هرچند بدون دیدن این فیلم واقعه در موسیقی روایت می‌شود و شنونده می‌تواند بخشی از واقعیت را درک کند یا دست کم در فضای آن قرار گیرد.

نیمه دوم مجموعه اما با قطعه‌ای به نام در آن سوی آغاز می‌شود؛ قطعه‌ای که با مویه‌ای مادرانه همراه است وآشوب ساز‌های ضربی ترس و واهمه را دوباره به مخاطب القا می‌کند. از این قطعه به بعد بازگشت به نقطه آغازین شکل می‌گیرد. اما انسجام کلی اثر همچنان پا برجاست. ۲ قطعه بازگشت و مرثیه فضای غم بار قطعات را پررنگ‌تر می‌کنند. در قطعه زندگی که تکرار همان قطعه چهارم است همان ملودی درباره اجرا می‌شود اما این بار به جای بالابانه این کمانچه است که فضایی دوست داشتنی و گوشنواز را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد. قطعه بازگشت اما تمی حماسی دارد. گریز از نرم و شکل‌های متداول از ویژگی‌های این قطعه است. شب شوم هم این گریز‌ها را تجربه کرده در فضایی که هم نوازی ساز‌هایی چون بالابان و رباب و ساز‌های ضربی تداعی‌گر سوگی عظیم است. اما این سوگ و بهت را علاوه بر بالابان نوای غریب کمانچه به مخاطب القا می‌کند. با مرثیه و مویه پروین نمازی مرثیه‌خوانی برای رفتگان آغاز می‌شود.

تا قطعات آهنگ‌ساز کامل شود و مخاطب را به عمق فاجعه‌ای دردناک آگاه کند. صبح وگمشده و هاوار هاوار نگاه خوش‌بینانه علیزاده به زندگی را پررنگ‌تر می‌کنند. او با گنجاندن این قطعات قائل به ادامه زندگی ا‌ست حتا اکر واقعه‌ای چنین دهشتناک آن را متاثر کرده باشد. در قطعه سیزدهم که تکرار آوازی قطعه آغازین است نوعی نوحه سرایی را می‌شنویم که در عین غم بار بودن حاوی نوعی پالایش روحی ست ؛حسی که در پایان یک تراژدی به مخاطب دست می‌دهد: حس کاتارسیس (پالا‌یش روانی) در قطعه ابدیت و عروج فضا‌های مشترکی موج می‌زنند. رنگ، تنظیم و سازبندی فضایی کاملا شرقی را تداعی می‌کند که لزوما ایرانی نیست اما در بردارنده حزنی ایرانی ا‌ست. در عروج اما این فضا شکلی ساده‌تر دارد و در عین حال غربی حتا در بعضی لحظات صدای ناقوسی را از دور دست می‌شنویم. در این قطعه که برای تئاتر مهمان‌سرای دو دنیا ساخته شده ردی از حسرت دیده می‌شود و نشانه‌ای از سر درگمی و تعلیق. اما سر انجام با یک سکون می‌انجامد.

در کلیت ماجرا باید گفت موسیقی فیلم در آثار استاد حسین علیزاده جایگاه ویژه‌ای دارد و علاقه‌مندی او به این نوع از موسیقی بیانگر آن است که او علاقه‌ای بسیار به رواج موسیقی بی‌کلام دارد همچنان که در آثار پیشترش پیداست از سواران دشت امید و نی نوا تا موسیقی سریال در چشم باد که تازه‌ترین اثر اوست.

عزت‌الله الوندی