شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سقوط باستیل


سقوط باستیل

انقلاب فرانسه ۱۷۹۹ ۱۷۸۹ دوره ای از دگرگونی های اجتماعی, سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا بود

انقلاب فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) دوره‌ای از دگرگونی‌های اجتماعی، سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا بود. این انقلاب، یکی از چند انقلاب بزرگ و تاثیرگذار در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیب‌های بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری لاییک در فرانسه و ایجاد پیامدهای عمیقی در کل اروپا شد. پس از انقلاب در ساختار حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف و روحانیون کاتولیک بود، تغییرات بنیادی در شکل‌های مبتنی بر اصول جدایی دین از سیاست، روشن‌گری، ملی‌گرایی، دموکراسی و حقوق شهروندی پدید آمد. با این حال این تغییرات با خشونت‌هایی همچون اعدام‎ها و سرکوب‌ها در طی دوران حکمرانی وحشت و جنگ‌های انقلابی فرانسه همراه بود.

برخی معتقدند اولین جرقه انقلاب، یورش به باستیل بود و در آن زمان نیز مردم هنوز به براندازی سلطنت فکر نمی‌کردند و برخی آغاز آن را ماه می ۱۷۸۹ و پایان آن را ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹ می‌دانند و برخی سال ۱۸۰۴ که ناپلئون اعلام امپراتوری کرد و گاهی تمام دوره ناپلئون را تا ۱۸۱۵ نیز بخشی از انقلاب فرانسه می‌آورند ولی اغلب، آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب می‌شمارند. توکویل، از اندیشمندان هم‌عصر انقلاب، معتقد است با وجود آن همه تلاش برای وقوع انقلاب، نتیجه کار دموکراسی نبود. شاید به همین دلیل است که وی برخلاف بسیاری، سال ۱۷۸۹ (شروع انقلاب) را سال پایان انقلاب می‌داند. با این حال به نظر بسیاری، انقلاب با سقوط زندان باستیل در سال ۱۷۸۹ آغاز شد.

مورخان درباره طبیعت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی انقلاب فرانسه اختلاف‌نظر دارند. تفسیرهای متداول مارکسیستی مانند تفسیر ژرژ لوفور این انقلاب را نتیجه برخورد بین طبقه اشرافی فئودالی و اعضای سرمایه‌گرای طبقه متوسط جامعه دانسته‌اند. بعضی از تاریخ‌دانان استدلال می‌کنند که طبقه اشرافی قدیمی به حکومت پیشین در برابر اتحادی از اعضای طبقه متوسط جامعه و روستاییان آزرده و حقوق‌گیران شهری تسلیم شدند. با این حال تفسیری دیگر ادعا می‌کند که انقلاب نتیجه از کنترل خارج شدن حرکت‌های اصلاحی گوناگون اشرافی و مربوط به قشر متوسط جامعه بوده ‌است. مطابق این نظریه این حرکت‌ها همزمان با حرکت‌های مردمی حقوق‌گیران شهری جدید و روستاییان ایالت‌نشین بودند. اما هرگونه اتحاد در بین قشرها تصادفی و اتفاقی بوده ‌است. بسیاری از تاریخ‌دانان بسیاری از خصوصیات حکومت پیشین را از دلایل انقلاب دانسته‌اند.

از دلایل اقتصادی آن می‌توان به مواردی همچون «ورشکستگی مالی فرانسه ناشی از جنگ‌های متعدد، بدهی ملی، کمبود خدمات برای سربازان از جنگ برگشته، داشتن سیستم اقتصادی بی‌کفایت که قدرت اداره بدهی ملی فرانسه را نداشت، نقش کلیسای کاتولیک بر مالکیت‌ها، خرج‌های اشرافی و آشکار دربار لویی شانزدهم در ورسای با وجود فشار مالی بر مردم، بیکاری وسیع، قیمت بالای نان، قحطی و سوءتغذیه گسترده که احتمال مرگ و بیماری را بیشتر می‌کرد و فقدان بازرگانی داخلی و موانع زیاد گمرکی» اشاره نمود. دلایلی همچون «خشم بر حکومت استبدادی سلطنتی، خشم طبقه حرفه‌ای و بازرگان بر امتیازات و تسلط اشرافان بر زندگی روزمره، خشم کشاورزان، حقوق‌گیران و طبقه متوسط بر امتیازات ارباب وار و سنتی اشرافان، خشم بر امتیازات روحانیون (ضد روحانیت)، آرزوی آزادی و جمهوریت و خشم مردم بر شاه به دلیل اخراج جاکس نکلر و ترگت (مشاوران اقتصادی)» نیز تاثیر بسزایی در انقلاب فرانسه داشت.

در فوریه ۱۷۸۷ وزیر اقتصادی وی لومنی دو بریین مجمع برجستگان را تشکیل داد. این مجمع متشکل از گروهی از شریف‌زادگان، روحانیون، تعدادی از طبقه متوسط و ماموران دولتی بود. هدف از تشکیل این مجمع کنار گذاشتن پارلمان که قدرت کنترل کردن فرمان‌های سلطنتی را داشتند، بود. اعضای پارلمان خود را مجریان نظارت‌های مشروطه سنتی بر سلطنت می‌دانستند. کنترل‌کننده عموم اقتصاد چارلز الکساندرد کالونه از مجمع برجستگان خواست تا مالیات زمین جدیدی را تصویب کنند که در آن برای اولین بار بر اموال روحانیون و اشراف مالیات بسته می‌شد. مجمع این قانون را تصویب نکرد و به جای آن از لویی شانزدهم خواست تا نشست ملی نمایندگانی از رسته اجتماعی را فرا بخواند. آخرین بار نشست ملی در ۱۶۱۴ فرا خوانده شده بود. در هشتم آگوست ۱۷۸۸ شاه به تشکیل نشست ملی تن داد. این در حالی بود که جکس نکلر در دومین دوره خود به عنوان وزیر اقتصاد بود.

● سقوط باستیل

مجلس اتاژنرو در ورسای تشکیل می‌شود و نمایندگان که متوجه شده بودند نقاط ضعف و مشکلات حکومت بیش از آن است که فقط با یک اصلاح مالیاتی حل شود، خواستار استقرار نهادهایی در چارچوب یک قانون اساسی شدند. سپس در روز ۹ ژوییه مجلس اتاژنرو در ورسای تشکیل شد و خود را «مجلس ملی موسسان» نامید. این اقدام به مذاق لویی شانزدهم پادشاه فرانسه و به ویژه اطرافیان درباری او خوش نیامد. در روز ۱۲ ژوییه سال ۱۷۸۹ میلادی لویی شانزدهم ناظر کل امور مالی ژاک نکر را معزول می‌کند و بارون دوبروتوی جانشین او می‌شود. با اینکه ژاک نکر بانکدار اهل شهر ژنو فقط موجب افزایش کسر بودجه کشور شده بود اما میان مردم کوچه و بازار محبوبیت داشت. در پاریس اقشار طبقه پایین مانند پیشه‌وران از عزل نکر خشمگین شدند. در عین حال، این شایعه رواج یافت که پادشاه قصد دارد به دلیل عدم اطاعت نمایندگان آنها را نیز عزل کند. در باغ‌های پاله رویال، اقامتگاه دوک اورلئان، پسرعموی فاسد شاه، کامیل دمولن یکی از سخنوران مشهور بر بالای یک سکو رفت و خطاب به انبوه مردمی که تجمع کرده بودند، گفت: «شهروندان، می‌دانید که ملت خواهان نکر بود، اما آنها او را بیرون کردند. بعد از این آنها جسارت هر اقدامی را خواهند داشت و حتی شاید امشب دست به کشتار میهن‌پرستان بزنند! شهروندان مسلح شوید، مسلح شوید!» در پی تجمع مردم در میدان لویی پانزدهم (میدان کنکورد کنونی) پرنس دولامیسک فرمانده یک واحد از گاردهای سوییس و یک گردان از نیروهای موسوم به اژدهای سلطنتی به واحدهای تحت فرمان خود دستور حمله به مردم را داد.

سپس این شایعه رواج یافت شاه که از نافرمانی نمایندگان مجلس به خشم آمده، می‌خواهد مجلس را منحل کرده و نمایندگان را به خانه‌هایشان بفرستد. در روز ۱۳ ژوییه شایعه جدیدی در پاریس منتشر می‌شود که بر اساس آن نیروهای ارتش سلطنتی می‌خواهند وارد پاریس شوند و نمایندگان را دستگیر کنند. صبح روز ۱۴ژوییه یک گروه از صنعتگران و پیشه‌وران برای جست‌وجوی اسلحه به عمارت انوالید می‌روند. سومبروی که وظیفه حفاظت از عمارت انوالید را داشت، تسلیم شورشیان شده و در انبارهای سلاح را به روی آنها می‌گشاید.

جمعیت به انبارها هجوم برده و ۲۸ هزار قبضه تفنگ را غارت می‌کنند. شورشیان پس از این موفقیت اولیه به سوی قلعه و زندان باستیل حرکت می‌کنند. براساس شایعات، در باستیل مقدار قابل توجهی باروت انبار شده بود. مردم نسبت به این قلعه قرون وسطایی احساس نفرت می‌کردند زیرا همواره نماد قدرت استبدادی سلطنتی بود. در آن زمان گارد محافظ باستیل از ۸۲ کهنه سرباز سالمند تشکیل شده بود و در روز هفتم ژوییه یک واحد از گارد سوییس شامل ۳۲ سرباز به آنها پیوسته بودند. مارکی دولونای حاکم باستیل متوجه می‌شود که تا رسیدن قوای کمکی باید دست به دفع‌الوقت بزند.

او به مهاجمان می‌گوید حاضر به مذاکره با سه نفر از نمایندگان آنهاست و در ازای آن سه درجه‌دار را به عنوان گروگان نزد آنها می‌فرستد. دولانوی با نمایندگان گفت‌وگو کرده و آنها را به صرف غذا دعوت می‌کند. در حالی که صبر جمعیت خروشان در بیرون از قلعه باستیل به سر آمده بود. یک گروه از شورشیان موفق می‌شوند از بخشی از دروازه قلعه بالا رفته و خود را به پل معلقی که حکم ورودی اصلی باستیل را داشت، برسانند. آنها تلاش کردند با ضربات تبر زنجیرهای نگهدارنده پل معلق را قطع کنند.

افراد گارد سوییس به سوی آنها شلیک کرده و آنها را به قتل می‌رسانند. در تیراندازی متقابل نیز تعدادی از نگهبانان قلعه به قتل می‌رسند. دولونای تصمیم می‌گیرد انبارهای باروت را منفجر کند، اما کهنه سربازان از او می‌خواهند با شورشیان مذاکره کند. ستوان فلو، فرمانده گارد سوییس فرمان توقف تیراندازی را داده و می‌گوید بر اساس قوانین جنگی حرمت آنها باید حفظ شده تا تسلیم شوند. یک سرباز فرانسوی که به شورشیان پیوسته بود، تقاضای او را پذیرفته و به طور مکتوب به آنها امان نامه می‌دهد. پل معلق پایین آمده و گاردهای سوییس به عنوان زندانی به عمارت شهرداری برده می‌شوند اما ناگهان مهار جمعیت عصیان زده از دست رهبران شورش خارج شده و جمعیت گاردهای سوییس و سایر زندانبان‌ها را قطعه‌قطعه می‌کنند و سرهای آنها را بر سر نیزه کرده و در خیابان‌ها می‌گردانند. سپس مردمی که وارد باستیل شده بودند، زندانیان را آزاد می‌کنند اما در آن زمان فقط هفت نفر در باستیل زندانی بودند. در هفته‌های پس از تصرف باستیل مردم پاریس به تخریب کامل قلعه پرداخته و سنگ‌های خرد شده آن را به عنوان نشانه پیروزی تقسیم می‌کنند. سقوط باستیل به عنوان نماد استبداد در فرانسه نقطه عطفی در تاریخ این کشور محسوب شده و پس از سقوط باستیل، انقلاب فرانسه وارد مرحله‌ای غیرقابل بازگشت می‌شود. امروزه از زندان باستیل تنها میدان بزرگی به نشانه آن باقی است.

محمود فاضلی