شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

جای خالی فردوسی در شیراز


جای خالی فردوسی در شیراز

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش
حافظ
کار هنرمند ایرانی این روزها جز عرق ریزان روح، عرق ریزی برای در صحنه حضور یافتن و حاضر ماندن نیز هست. ویلیام …

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

حافظ

کار هنرمند ایرانی این روزها جز عرق ریزان روح، عرق ریزی برای در صحنه حضور یافتن و حاضر ماندن نیز هست. ویلیام فاکنر اگر در ایران می‌زیست، احتمالا این مرحله دوم را با آب و تاب بیشتری یادآوری می‌کرد. هنرمندان امروز برای ارایه هنرشان به مردم مرارت بسیار باید بکشند. همه ما اگر در برابر این پرسش قرار بگیریم که در طول ۱۰ سال گذشته چه آثاری از جنس هنر در محاق توقیف قرار گرفته‌اند، شاید علی‌الساعه فهرستی را تهیه کنیم که بسیار هم بلند بالاست. این موضوع حتی یکی از موضوع‌های مورد علاقه اهل مطبوعات است. اما مسلما تهیه خبر از این رویدادهای نافرخنده برای روزنامه‌نگار جماعت، چندان خوشحال‌کننده نخواهد بود؛ چرا که روح هنر با جفاهایی از این دست بیگانه است.

شهرام ناظری در تازه‌ترین کنسرت‌اش که در تالار میلاد نمایشگاه بین‌المللی اجرا شد، روح تازه‌ای در کالبد موسیقی دمید چرا که برای ارایه این اثر از روح بلند فردوسی و مولانا یاری گرفته بود.

نگاهی به تاریخ موسیقی صد سال اخیر نشان می‌دهد کمتر کسی سراغ شعرهای نغز فردوسی رفته است؛ چرا که تمامی شاهنامه بر وزن

فعولن فعولن فعولن فعل است و این وزن برای مجری، محدودیت‌هایی را پدید می‌آورد که گاه بازدارنده است. از طرفی با توجه به مضمون حماسی شعر فردوسی، یافتن و ساختن موسیقی که در بردارنده روح این مضمون‌ها باشد دشوار و کمتر تجربه شده خواهد بود. بنابراین هنرمند موسیقی برایش آسان‌تر است که سراغ وزن‌های متعدد شاعران دیگر و به کارگیری مضمون‌هایی تغزلی برود. در موسیقی ایرانی شعری که بر این وزن باشد، ساقی نامه‌هایی از حافظ و رضی‌الدین آرتیمانی و شاعران دیگر است و به نظر می‌رسد تنها براساس وزن، در آواز اصفهان و دستگاه ماهور دیده و شنیده می‌شود. درحالی که غنای شاهنامه از لحاظ واژه‌پردازی در ادبیات ما بی‌نظیر است. پس در این میانه جای خالی بزرگی دیده می‌شود.

در سال‌های اخیر شهرام ناظری و چند هنرمند دیگر در این زمینه زحمات بسیار کشیده‌اند اما کوشش ناظری مقبول‌تر و برجسته‌تر از دیگران بوده است؛ او شعر فردوسی را با تجربه‌هایی آیینی از موسیقی کردی آمیخته و در لباسی شیک‌تر به مخاطبانش عرضه کرده و در این عرصه پای فشرده است.

اجرای تازه او در تهران و اصفهان، اجرایی بی‌نظیر بود. اول به دلیل آنکه او در این اجرا علاوه بر خوانندگی و انتخاب شعر، کارگردانی نیز کرده بود. بر همین اساس انتخاب اشعار، نوع روایت و چینش فرازهای مشخص از شاهنامه به گونه ای انجام گرفته بود که مخاطب را در موقعیت لذتی غرور‌انگیز قرار می‌داد. او در این اثر دست به دامان شیوه‌های بیانی متداول شاهنامه از جمله نقالی نیز شده بود. گرد آوردن گروهی جوان که روح موسیقی مقامی را می‌شناسند، چه بسا بر آن اشراف بسیار دارند، در به موفقیت نزدیک شدن این اجرا تاثیر فراوان داشت. حال تصور کنید، این گروه جوان از گوشه‌هایی دور در کنار هم گرد آمده و با هزینه شخصی سرپرست کار را تمرین و اجرا کرده‌اند و در دو اجرا بازتاب مثبتی از سوی مردم دیده‌اند، به ناگاه با لغو کنسرت شان روبه‌رو می‌شوند. این رفتارهای آمیخته به تعصب و سخت‌گیری غیرعالمانه در شهر هنرپرور شیراز کاملا غیرطبیعی به نظر می‌رسد. اصولا در شهری چون شیراز و شهرهایی که صبغه و سابقه فرهنگی بسیاری دارند، ‌باید از چنین برنامه‌هایی استقبال کرد و به پیشباز هنرمندانی رفت که اینچنین بی‌چشمداشت مادی فعالیت می‌کنند. از آن گذشته نمی‌توان تاثیر شاهنامه را با لغو چنین برنامه‌هایی از زبان و فرهنگ جامعه حذف کرد، همچنان که نمی‌توان نام حافظ و سعدی را خط زد. زیرا این شاعران بلند آوازه آنقدر بزرگ هستند که ما نمی‌توانیم مانعی برابرشان بتراشیم برای نادیده گرفتنشان. چنین رفتارهایی که نه در خور کارگزاران فرهنگی و نه در شأن شیراز هنرپرور است، باعث سرخوردگی هنرمندان جوان و دلسرد شدن هنرمندان با تجربه خواهد شد.

این را هم در نظر بگیریم که این روزها در کشور ما برنامه‌هایی مجوز اجرا می‌گیرند که هم از لحاظ موسیقایی و هم از حیث شعر حرف تازه برای گفتن ندارند. بنابراین جای فردوسی بزرگ همچنان خالی است.