یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نویسنده ای در انتظار هیچ


نویسنده ای در انتظار هیچ

كارهای نمایشی بكت بر عوامل اساسی نمایش تكیه ندارد, او به پلات شخصیّت پردازی و گره گشایی نهائی كه تاكنون به عنوان اصول اصلی نمایش تلّقی شده اند به صورت یكسری از تصّورات واقعیت نما نگاه می كند برای او زبان بی فایده است چرا كه نگاه وی به جهان یك نگاه اسطوره أی است, مردمش به عنوان مخلوقاتی تنها هستند كه تلاش احمقانه أی دارند برای اظهار چیزهای غیر قابل اظهار و شخصیّت هایش در خلاء رؤیا مانند وحشتناكی كه ناشی از فشار احساسات گمراه كننده اندوهناك و كوشش های عجیب برای برخی ارتباطات است زندگی می كنند

● نگاهی کوتاه به زندگی وآثار ساموئل بکت

ساموئل بكت نمایشنامه نویس ایرلندی در سال۱۹۰۶ زندگی‌‌‌ای را آغاز كرد كه همواره تا پایان عمرش وی را از آن خلاصی نبود، او را به عنوان اوّلین ابزورد نویسی می‌‌شناسند كه شهرت جهانی یافت. وی از همان نوجوانی پیوسته احساس تنهایی و اندوه می‌كرد، زندگی‌‌اش را ساعتها در رختخواب می‌گذراند، از بودن و هم صحبتی با مردم به خصوص زنان گریزان بود و به قدری ضعف و نومیدی بر او غلبه كرده بود كه باید ساعتها مشروب می‌‌نوشید تا قادر به صحبت كردن باشد.

در سال۱۹۲۸ در پاریس با جیمز جویس آشنا شد كه در زمان كوتاهی از مریدان وی گشت، در بیست و سه سالگی مقاله‌ای به دفاع از جویس به نام اوپس مگنوم نوشت كه از او در مقابل تقاضای عامّهٔ مردم راحت طلب برای قطعات ساده فهم جانبداری كرد. وی ملاقات‌های طولانی با جویس ‌داشت تا جایی كه شایع شده بود آن دو ساعت ها در سكوت می‌نشینند و هر دو از دلتنگی و غصّه رنج می‌برند. وی در زندگی, كسی را به تنهایی‌‌اش دعوت نمی‌كرد، او یكبار در دفتر خاطراتش به دختر جیمزجویس اظهار علاقه كرده بود امّا زمانی كه دیگر مرده بود و احساس انسانی نداشت.

در سال ۱۹۳۰ اوّلین جایزه ادبی‌اش را به مبلغ ده پوند برای شعری با عنوان هرسكوپ كسب كرد و پس از آن مقاله‌أی درباره مارسل پروست نوشت كه زمینهٔ مشغولیّت ذهنی او درباره گذشت بیهوده زندگی انسان و تكرار عادات و اموری است كه هیچ نتیجه‌أی ندارد. این اندیشه موجب شد تا وی مقامش را در دانشكده تیریستی رها كند و به دوره گردی روآورد. او در طیّ این مدّ‌‌ت از ایرلند,فرانسه و آلمان عبور كرد و وقتش را صرف نوشتن شعرها و داستان‌هایش كرد و كارهای حیرت‌انگیزی برای گذران زندگی.

وی عاقبت در سال ۱۹۳۷ در پاریس ساكن شد كه در آنجا توسّط مردی به منظور درخواست پول خنجر خورد. پس از بهبودی برای ملاقات ضاربش به زندان رفت وقتی كه از او علّت عمل را جویا شد شخص به فرانسوی پاسخش را دادكه بعدها در ارائه بعضی از شخصیت‌های گیج و گمشده در آثارش از آن استفاده كرد.

با وجودی كه زبان اصلی وی و زبان بین المللی انگلیسی بود همهٔ كارهایش به فرانسه نوشته شده است و این بیانگر آن است كه او نظم و صرفه‌‌‌‌جویی در احساسات را كه یك زبان غیر مادری بر او تحمیل می‌كرد, خواستار بود.

در طول جنگ جهانی دوّم پاریس توسّط آلمان‌ها به اشغال درآمد امّا بكت در همان جا ماند و به جنبش زیرزمینی«نهضت مقاومت» ملحق شد تا سال ۱۹۴۲ كه بسیاری از اعضای گروهش دستگیر شدند و او مجبور شد كه با زن فرانسوی الاصلش به منطقهٔ اشغال نشده بگریزد.

در سال ۱۹۴۵ بعد از آزادی پاریس از دست آلمان‌ها, به پاریس بازگشت و دورهٔ پركاری‌اش را به عنوان یك نویسنده آغاز كرد. آثار وی در ۵ سال بعدی شامل ا لوتریا- درانتظارگودو-بازی نهایی-رمان‌های مولوی، مالونه می‌میرد، غیرقابل نامگذاری، مرسیداِركامیر-دو كتاب داستان كوتاه و یك كتاب انتقادی بود.

اوّلین نمایش بكت «الوتریا» آیینه‌ای بود از جستجوی خودش به دنبال آزادی، چرخشی پیرامون جستجوهای مرد جوانی كه از خانواده‌اش و از قیود اجتماعی‌اش می‌برد. بكت موقعیّتش را به عنوان یك نمایشنامه نویس مطرح در آوریل ۱۹۵۷ به دست آورد.یعنی زمانی كه دوّمین اثر مطرحش«بازی نهائی» به زبان فرانسه در تئاتر رویال شهرت لندن به نمایش درآمد.

با وجودی كه زبان اصلی وی و زبان بین المللی انگلیسی بود همهٔ كارهایش به فرانسه نوشته شده است و این بیانگر آن است كه او نظم و صرفه‌‌‌‌جویی در احساسات را كه یك زبان غیر مادری بر او تحمیل می‌كرد, خواستار بود.

كارهای نمایشی بكت بر عوامل اساسی نمایش تكیه ندارد، او به پلات-شخصیّت پردازی و گره گشایی نهائی كه تاكنون به عنوان اصول اصلی نمایش تلّقی شده‌‌‌‌‌اند به صورت یكسری از تصّورات واقعیت نما نگاه می‌‌‌كند. برای او زبان بی‌‌‌ فایده است چرا كه نگاه وی به جهان یك نگاه اسطوره‌أی است، مردمش به عنوان مخلوقاتی تنها هستند كه تلاش احمقانه‌‌أی دارند برای اظهار چیزهای غیر قابل اظهار و شخصیّت‌‌‌هایش در خلاء رؤیا مانند وحشتناكی كه ناشی از فشار احساسات گمراه كننده اندوهناك و كوشش‌‌های عجیب برای برخی ارتباطات است زندگی می‌كنند.

● در انتظار گودو

اوّلیّن پیروزی واقعی‌‌بكت در ژانویه ۱۹۵۳ اتفاق افتاد یعنی زمانی كه«درانظارگودو» در تئاتر بیبیلون به اجرا درآمد.

«در انتطار گودو» توسط گروهی از بازیگران كارگاه نمایش سانفرانسیسكو در بازداشتگاه سن‌‌‌كؤنتین برای بیش از هزاروچهارصد مجرم به نمایش در آمد. در تمام طول این نمایش, استراگون و ولادیمیر- دو شخصیت اصلی این نمایش – منتظر شخصی به نام گودو هستند. آنها هرگز این شخص را ندیده اند بلكه تنها نام او را شنیده اند .

در پرده اول صحنه از تلی كم ارتفاع و یك درخت لخت بید تشكیل شده است . در صحنه ی دوم تنها تغییری كه با آن مواجه ایم این است كه درخت یك برگ زده است.

در این نمایش همه چیز حاكی از تكرار و سر در گمی بازیگران دارد.

آن هاهرروز به انتظار آمدن گودو در زیر درخت به سر می برند, هر شب در یك راه آب می خوابند, هر روز پسركی از طرف گودو برای آن هاپیام می آورد و هر روز ناچارند پوتین هایی به پا كنند كه آزارشان می دهد. آن ها در وضعیتی مشابه هم به سر می برند, هر دو گویی زمان را از دست داده اند, نمی دانند پسرك را دقیقا كی دیده اند , گودو كی قرار است بیاید یا كجا با آن ها قرار ملاقات دارد یا امروز چند شنبه است (فرقی هم برایشان ندارد)

هر دو از تنهایی رنج می برند, آن ها برای فرار از انتظار , تصمیم می گیرند كه خودشان را دار بزنند اما شاخه ی درخت تنها ظرفیت یكی از آن ها را دارد پس دیگری تنها می ماند وبعد از ترس تنها ماندن از این كار صرفنظر می كنند.این ترس از تنهایی به قدری است كه حتی وقتی استراگون می خوابد و ولادیمیر سریعا او را از خواب بیدار می كند و اظهار می كند كه من احساس تنهایی می كنم.

یكی از مشخصه های دیالوگ آن ها پیش كشیدن موضوعاتی است كه بی مقدمه و بی نتیجه مطرح می شود در حرف زدنشان مدام از این شاخه به آ ن شاخه می پرند . صحبت به دزد ـ كتب مقدس ـ توبه كردن ـ خندیدن ـ هویج و شلغم می كشد(صحبت‌های احمقانه و مزخرف می‌كنند)و در پایان همچنان به انتظارگودو می‌نشینند كه بیاید.

پس از پایان این تئاتر در كمال تعجّب نمایش ارائه شده یك موفقیّت بزرگ بود. زندانیان به خوبیِ ولادیمیرو استراگون می‌‌‌فهمیدند كه زندگی یعنی انتظار-وقت‌‌كشی و درآویختن به امیدی كه در واقع شاید جایی در این گوشه كنارها باشد، اگر امروز نشد شاید فردا.

بكت در سال۱۹۶۹ جایزه ادّبیات نوبل را به دست آورد وی تا پیش از مرگش كه در ۱۹۸۹ اتّفاق افتاد به نوشتن مشغول بود امّا بار مسؤلیّت نوشتن از هر كاری برای او سنگین‌ و سنگین‌‌‌‌تر شد تا جایی كه در پایان گفت: «هر كلمه برایم زندگی غیرضروری بر سكوت و پوچی است».

● سال شمار زندگی بكت:

۱۹۰۶ساموئل بكت، متولّد(۱۳ آوریل) در فاكس راكِ دوبلین، جوان‌‌ترین پسر می و بیل‌‌‌بكت.

۱۹۲۰ به مدرسهٔ پورتورا رویال می‌رود.

۱۹۲۳ به تیرنیتی كالج دوبلین می‌‌رود، و فرانسه و ایتالیایی می‌خواند.

۱۹۲۸ برای اوّلین بار به پاریس حركت می‌كند، و در اِكول نورمال سوپریور كرسی استادی می‌گیرد. در پاریس با توماس مك گریوی ملاقات می‌كند، و او بكت را به جویس معرّفی می‌كند.

۱۹۲۹ مقالهٔ «دانته…برونو…ویكو…جویس» و «پیش فرض»(داستان كوتاه) منتشر می‌شود.

۱۹۳۰ «هورسكوپ» منتشر می‌شود. به دوبلین برمی‌‌‌‌‌‌‌گردد.

۱۹۳۱ كتاب پروست منتشر می‌شود.

۱۹۳۲ پستی را در تیریستی كالج دوبلین قبول می‌‌كند و به پاریس حركت می‌‌كند. بازگشت به دوبلین.

۱۹۳۳ مرگ پسر.More Pricks Than Kicks (داستان‌های كوتاه) برای انتشار پذیرفته می‌شود. در پایان سال به لندن می‌رود و به روان درمانی می‌پردازد.(درمان وی تا سال ۱۹۳۵ طول می‌كشد).

۱۹۳۴ در كلاس ك.گ یونگ شركت می‌كند و رمان مورفی را می‌نویسد. كتاب اشعارEchoes Bones and Other Precipitates منتشر می‌شود. در پایان سال به دوبلین برمی‌گردد.

۱۹۳۷ مورفی برای چاپ پذیرفته می‌شود.

۱۹۳۸ در حالیكه شب هنگام در پاریس قدم می‌زند، با چاقو مورد حمله قرار می‌گیرد، در طول درمان رابطه‌أی را با سوزان دِشوو-دومزینل شروع می‌‌كند، كه تا پایان مرگ ادامه می‌یابد. مورفی منتشر می‌شود.

۱۹۳۹ به پاریس می‌رود و برای آخرین بار با جویس ملاقات می‌كند. به پایتخت برمی‌گردد و به جنبش مقاومت می‌پیوندد.

۱۹۴۲ همراه با سوزان به دهكده‌أی در واكلوز می‌گریزد.

۵-۱۹۴۲ وات را می‌نویسد.

۶-۱۹۴۵ در پایان جنگ به دیدار خانواده‌اش در ایرلند می‌رود، و در آن جا به بصیرتی بنیادین در مورد ماهیّت نوشته‌هایش دست می‌یابد.

۵۳-۱۹۴۶ دوره فعّالیّت خلاقانهٔ متراكم. كتاب‌‌‌های The Nouvelles، مرسیه و كامیر، تریلوژی (مولوی،۱۹۵۱، مالون می‌میرد، ۱۹۵۱، و بی نام و نشان، ۱۹۵۳)، متن‌هایی برای هیچی، و دو نمایشنامهٔ Eleutheria و در انتظار گودو را می‌نویسد.

۱۹۵۰ مرگ مادر.

۱۹۵۳ گودو در پاریس اجرا می‌شود.

۱۹۵۵ اوّلین اجرای گودو در لندن. دست آخر را شروع می‌كند.

۱۹۵۶ All That Fall را می‌نویسد.

۱۹۵۷ دست آخر (در فرانسه) در لندن اجرا می‌شود.

۱۹۵۸ دست آخر در لندن، همراه با آخرین نوار كراپ اجرا می‌شود.

۱۹۶۰ نوشتن روزهای خوش را آغاز می‌كند.

۱۹۶۱ چگونه است را منتشر می‌كند. ازدواج با سوزان.

۱۹۶۲ بازی را می‌نویسد. روزهای خوش در لندن اجرا می‌شود.

۱۹۶۴ فیلم برداری از فیلمِ فیلم(با كارگردانی آلن اشنایدر). بازی در لندن اجرا می‌شود.

۱۹۶۶ مجموعه داستان Tetes Mortes منتشر می‌شود.

۱۹۶۹ جایزه نوبل ادبیّات را می‌برد.

۱۹۷۲ من نه را نوشته و اجرا می‌شود.

۱۹۷۵ Foot falls را می‌نویسد.

۱۹۷۹ قطعه‌أی مونولوگ به روی صحنه می‌رود. گروه منتشر می‌شود.

۱۹۸۲ فاجعه را می‌نویسد.

۱۹۸۶ Stirring Still را می‌نویسد.

۱۹۸۸ به بیماری پاركینسون مبتلا می‌شود. و « واژه چیست» را می‌نویسد.

۱۹۸۹ مرگ سوزان (۱۷ ژولای)، بكت در ۲۲ دسامبر همان سال می‌میرد.

برگرفته از سایت : www.kirjasto.sci.fi

نوشته و ترجمه ی بهناز ناصح



همچنین مشاهده کنید