سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
گدا
علامت داد که شیشه را پایین بکشم. پشت فرمان نشسته و خودرو را کنار خیابان پارک کرده بودم. شیشه را تا نیمه پایین کشیدم. ته سیگاری روشن روی گوشه لب داشت، عصایی زیر بغل. گفت، من گدا نیستم. لب های او تیره و لثه های او جرم گرفته بود، چهره اش داد می کشید که معتاد است.
ادامه داد: می خواهم بروم چهارراه عباسی. نه ناهار خورده ام نه کرایه ماشین دارم. یک هزار تومانی. این جیب آن جیب کردم. اسکناس پانصد تومانی در آوردم.
- آقای محترم گفتم من گدا نیستم. آدرس بده پول را برگردانم. یا نه، می اندازم در صندوق صدقه.
دوباره جیب خود را وارسی کردم و پانصد تومان دیگر گذاشتم کف دستش تشکر کرد و رفت. با نگاه خود او را دنبال کردم. عصای زیر بغل را از یک دست به دست دیگر داد. بعد آن را جمع کرد. حالا داشت لنگش را اصلاح می کرد. به سر کوچه که رسید بی عصا، با پاهای سالم و اصلاح شده اش با شتاب داخل کوچه پیچید و از نظر ناپدید شد.
نویسنده : عبدالحمید حسین نیا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست