پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شعرهایی که از اول هم قرار بوده شعر باشند


شعرهایی که از اول هم قرار بوده شعر باشند

نگاهی به مجموعه شعر «ترس از زود رسیدن» از ریموند کارور

● یک: ترس از زیاد زندگی کردن

«...ترس از به خواب رفتن در شب

ترس از به خواب نرفتن

ترس از رستاخیز گذشته

ترس از «اکنون»ی که بال و پر می‌گیرد

ترس از زنگ تلفن که سکوت شب را می‌خراشد

ترس از توفان‌های الکتریکی...

ترس از سگ‌هایی که شنیدم گاز نمی‌گیرند

ترس از اضطراب!

ترس از شناسایی کردن جسد یک دوست

ترس از بی‌پول شدن

ترس از زیادی داشتن،‌ هرچند مردم این را باور نمی‌کنند

ترس از پرونده‌های روانی

ترس از دیر رسیدن و ترس از پیش از دیگران رسیدن

ترس از دست خط بچه‌هایم روی پاکت نامه‌ها

ترس از این که پیش از من بمیرند و احساس گناه کنم

ترس از اینکه مجبور شوم دوران سالخوردگی‌ام را با مادر پیرم سر کنم

ترس از سردرگمی

ترس از اینکه این روز با پیام ناخوشایندی پایان یابد

ترس از بیدار شدن و فهمیدن اینکه تو رفته‌ای

ترس از دوست نداشتن و ترس از به اندازه کافی دوست نداشتن

ترس از اینکه چیزهایی که دوست دارم برای آنهایی که دوست‌شان دارم مرگبار باشد

ترس از مرگ

ترس از زیاد زندگی کردن

ترس از مرگ...»

[شعر «ترس»]

«ترس از زود رسیدن» گزیده‌ای است از سه مجموعه شعر «ریموند کارور» (که درایران با ترجمه مریم علاء امجدی منتشر شده است)که بسیاری از منتقدان اواخر قرن گذشته و اوایل قرن حاضر، آنها را «درخشان» توصیف کرده‌اند. در ایران، ما «کارور» را بیشتر به دلیل شیوه منحصر به فرد قصه‌نویسی‌اش می‌شناسیم. واقعیت آن است که او در حیطه قصه کوتاه، نه تنها قصه‌نویسی انگلیسی زبانان جهان را متحول کرده که اساساً بر این «نوع» ادبی در همه زبان‌ها، تأثیرگذار بوده است. اکنون حتی در ترجمه‌ها – که اغلب سبک نگارش نادیده گرفته می‌شود – می‌توان شاهد کارورهای روسی، ایتالیایی، فرانسوی یا آلمانی بود. او را «آنتوان چخوف امریکا» لقب داده‌اند و محتملاً آرزوی بسیاری این بود همان طور که قصه‌های چخوف، زمینه‌ساز تغییرات اجتماعی – سیاسی در روسیه شد، قصه‌های کارور هم به تغییراتی مشابه در امریکا بینجامد. این تغییرات البته به شکل انقلاب – چنان که در روسیه شاهدش بودیم – نبود اما مسلماً عمیق و بنیادین بود. حضور «کارور نویسنده»، در شعرهای «کارور شاعر»، البته مشهود است: همان جزءنگری، اهمیت ویژه قائل شدن برای «توصیف» و پرهیز از «توضیح»، توجه به «مابه‌ازاهای شیء» [مثلاً ابری که ناگاه در صبحگاه پائیز می‌بارد و بچه‌هایی که به مدرسه می‌روند و اینها همه، بازتاب روزگار مردی است که زنش، از خانه بیرونش کرده و همیشه در آرزوی داشتن یک بچه بوده] و جایگاه قابل تأمل «حال و هوا» در متن.

در همین شعر «ترس» می‌توان شاهد ایده‌های لااقل ده قصه‌ کارور را بود که اتفاقاً قصه‌های خیلی خوبی هم هستند. «کارور» در شعرهای خود، حضور شکست خورده انسان معاصر را که درگیر با مشکلات کوچک خود خرد می‌شود، همچون قصه‌هایش، به خوبی به نمایش می‌گذارد و همزمان، به مفاهیم دوم و سوم نیز نظر دارد. او ساده‌گوست اما سهل‌انگار نیست در واقع «سهل و ممتنع»گوست. این شعرها به ما نشان می‌دهند که برای داشتن تصوری کامل از جهان، نیازمند پیچیده‌گویی نیستیم همچنان که برای رسیدن به «شعری پیشرو» نباید همه ارثیه زبانی و فرهنگی خود را به آتش بکشیم!

نمی‌خواهم زیاده‌خواه باشم!

«اگر خوش شانس باشم، باد و لوله در بینی‌ام از همه طرف به تختخواب بیمارستان سیم‌پیچ خواهم شد.

اما سعی کنید از من نترسید دوستان!

از همین حالا به شما می‌گویم که مشکلی نیست

این خواسته کوچکی‌ست که در پایان از شما دارم

امیدوارم کسی تلفن بزند و به همه خبر دهد

-«زود باشین، داره از دست می‌ره!»

و آنها می‌آیند و من فرصت این را خواهم داشت تا با تک تک عزیزانم

خداحافظی کنم.

اگر خوش شانس باشم، آنها چند قدم به جلو برمی‌دارند

و می‌توانم برای آخرین بار ببینم‌شان

و این خاطره را با خود ببرم

البته، ممکن است به من نگاهی بیندازند و بخواهند فرار کنند

و بزنند زیر گریه؛ اما در عوض چون دوستم دارند

دستم را بلند می‌کنند و می‌گویند: «شجاع باش» یا مثلاً «درست می‌شه»

و راست هم می‌گویند. همه چیز درست است. خوب است

اگر فقط بدانید چقدر مرا خوشحال کرده‌اید!

فقط امیدوارم شانسم دوام بیاورد و بتوانم علامتی چیزی نشان بدهم.

چشمانم را باز و بسته ‌کنم، انگار که بخواهم بگویم:

«بله، صداتون رو می‌شنوم. می‌فهمم چی می‌گید.»

حتی ممکن است از پس گفتن چنین چیزی بربیایم:

«من هم دوستتون دارم، شاد باشین!»

امیدوارم! اما نمی‌خواهم زیاده‌خواه باشم...»

«کارور» شاعر خوبی است اما خاستگاه ذهنی شاعر، همان خاستگاه ذهنی نویسنده‌ای است که چهره‌ای جهانی است. او خود می‌گوید: «معتقدم که به طور کلی خط طرح و توطئه داستان بسیار اهمیت دارد؛ چه به نثر بنویسم چه به شعر؛ به هر حال دارم داستان می‌گویم. من تا مدت‌ها شعر می‌گفتم چون وقتی برای داستان نوشتن نداشتم. خوبی شعر این است که در همان آن و لحظه سرایش، سراینده را ارضا می‌کند و اگر خطا یا اشتباهی شد، شعر همیشه همان جاست و می‌شود کاری در مورد آن انجام داد.» گرچه در ترجمه علاء امجدی، «زبان» کلاً از دست رفته [تقریباً در ترجمه شعر اجتناب‌ناپذیر است] و شاعرانگی هم اغلب غایب است [ این دیگر برمی‌گردد به تسلط مترجم بر زبان‌های ادبی مبدأ و مقصد] با این همه باز می‌توان تفاوتی را که «کارور شاعر» برابر «کارور نویسنده» در شکل‌دهی «پرسپکتیو» [عمق صحنه] قائل است شاهد بود. «کارور نویسنده»، در قصه‌هایش، جزئیات را با زبانی ساده – در واقع ساده‌ترین زبان ممکن – و در عینی‌ترین شکل‌شان، آجر به آجر روی هم می‌چیند تا ما با یک «صحنه کامل» روبه‌رو شویم اما «کارور شاعر»، آن جزئیات را با زبانی ساده –‌که در واقع ساده‌ترین زبان ممکن نیست – و در عینی‌ترین «اشارات»، آجر به آجر روی هم می‌چیند تا ما با یک «واقعه شاعرانه» روبه‌رو شویم.

پرسپکتیو شاعرانه، عکس پرسپکتیو روایی قصه، متکی به «اشارات عینی» است نه عینیاتی که اشاره‌وار [در قصه‌نویسی قرن گذشته و همچنین اخیر] به آنها پرداخته می‌شود. خلاصه آنکه: جوان‌های شاعر خودمان، کمی یاد بگیرند! اگر می‌خواهند قصه بنویسند بروند قصه‌شان را بنویسند. مخاطبان شعر، از شعرهایی که قرار بوده قصه باشند خوش‌شان نمی‌آید!