چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
چالش فتح بابی در زبان شناسی
در روزهای سرد پایان سال ۸۶ کتاب «چالش میان فارسی و عربی در سدههای نخست» بازار نشر را گرم کرد و محافل گفتوگوهای زبانشناسی، تاریخ و جامعهشناسی را داغ. این کتاب که جدیدترین اثر دکتر آذرتاش آذرنوش استاد دانشگاه تهران و چهره ماندگار کشورمان است به مسئله قدیمی زبان فارسی و زبان گفتوگو و مکاتبات ایرانیان در دوره پس از ورود اسلام میپردازد و با نگاهی ژرف از پس منابع انبوهی که در لابلای وقایعنگاری تاریخ آن روزگار به این مسئله اشاره کردهاند به دنبال ادلهای برای اثبات نظریه خود میپردازد.
از دیگر امتیازات این کتاب پس از ذکر و اشراف به منابع فراوان و تکلم مستدل، پدید آوردن مقدمات یک نتیجهگیری و سپردن خود نتیجهگیری به خواننده است تا بدین شکل هیچ گزارهای را به خواننده تحمیل نکند.این کتاب در دوره اخیر انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامیایران اصلیترین کاندیدای دریافت عنوان کتاب سال در حوزه زبانشناسی بود اما اینکه چگونه شد کتابی با دریافت امتیاز بالا و بدون داشتن رقیبی کتاب سال نشد و چرا برای دومین بار این اتفاق برای کتابی با ارزش و گرانسنگ از دکتر آذرنوش میافتد چنانکه برای کتاب «آموزش زبان عربی» او افتاد، باید به انتظار آ.ینده ماند تا دلایل آ ن روشن شود.
اگرچه دکتر آذرنوش سه بار دیگر این جایزه را تصاحب کرده اما کسب لااقل یک بار دیگر این جایزه در دورههای اخیر انتخاب کتاب سال میتوانست وجاهتی افزون برای این جایزه فرهنگی کشور به ارمغان بیاورد.به زعم دکتر آذرنوش این کتاب تنها فتح بابی در پژوهش پیرامون چالش زبان فارسی و عربی در اولین قرون پس از ورود اسلام به ایران است و باید آنچنان ادامه یابد تا تمام یا اکثر زوایای پنهان مسئله فارس ماندن ایراد در مقابل هجمه عربی گرایی روشن گردد.
گرچه قبل از این کتاب هم بسیار به این موضوع پرداخته شده بود اما آنچه در این اثر بارز است نگاه نو و روشمند دکتر آذرنوش مانند آثار دیگر او چون کتاب «راههای نفوذ زبان فارسی در عربی» و کتاب دو جلدی «آموزش زبان عربی» است.
آذرنوش پر کار و سر زنده همچنان در حالیکه به دهه هشتم زندگیاش وارد شده، با اندوخته فراوانی که از سالهای تحقیق و تدریس بردوش دارد هنوز هم مایه فخر و اقبال و امیدواری جوانانی است که در حوزه مسائل مربوط به الهیات و زبان عربی تلاش میکنند. دکتر آذرتاش آذرنوش استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران و سرپرست گروه عربی این دانشکده است.
او مانند همیشه با اقبال فراوان از ایده گفتوگو پیرامون کتابی که با وجود تحسینهای زبانشناسان و علاقهمندان به مباحث ایرانشناسی نقطه درخشانی در علم و فرهنگ ایران زمین است، استقبال کرد و با وجود اینکه دفعه اول مصاحبه طولانی ما با او ضبط نشد دوباره خواهش مارا برای ضبط مصاحبه پذیرفت.
آنچه در پی میآید ماحصل دو گفتوگوی حدود دو ساعته در مورد کتاب جدید اوست که کسانی چون داریوش شایگان و احسان یار شاطر را علاقهمند خویش کرده به شکلی که دکتر شایگان در گفتوگویی با آذرنوش در روزهای اول انتشار این کتاب به تمجید از اثر او پرداخت و حتی این کتاب را چنان دانست که به قول خود او اینکه نسخههایی از آن را برای دوستان ایران شناسش در دیگر نقاط دنیا هدیه بفرستد، شایسته بوده. دوفوشه کور ایرانشناس و حافظشناس شهیر فرانسوی از دیگر تائیدکنندگان و علاقهمندان این اثر است.
▪ آقای آذرنوش، این اثر همان طور که از اسمش پیداست، در مورد چالش میان عربی و فارسی یعنی چالش دو سویه میان آنها است. حال بگویید چطور شد که این کتاب شکل گرفت. چون کثرت منابعی که شما در کتاب ذکر کردهاید، خود نشان میدهد که مسئله این کتاب یک مشغله ذهنی قدیمی برای شما بوده؟
ـ بله، این کتاب به غیر از آن که۳۰- ۴۰ سال تجربه و تحقیق و پژوهشی که در کتابهای مختلف داشتم چند سالی وقت گرفت. ۳- ۴ سالی فیشبرداری کردم و بعد از آن هم در حدود یک سال کتاب را نوشتم، در نتیجه وقت زیادی از من گرفت و ناچار بودم که منابع متعددی را به زبانهای مختلف ببینم.
▪ و اما چرا چالش؟
ـ ببینید یک قومیبه کشور ما حمله آورده و از خوش اقبالی ما، این قوم فقط به قصد جنگ و جدال به ایران نیامده، بلکه یک بار دینی بسیار شایستهای با خودش به ارمغان آورده و ما هم با استقبال فراوان آن را پذیرا شدیم واسلام آوردیم که البته کار اسلامیشدن زیاد هم طول نکشید. اما اینجا مسئله ما، مسئله دینی نیست بلکه مسئله زبانی است.
صحبت در این است که این یاران عرب که به ایران آمدند و در ایران ساکن شدند به چه زبانی با ما صحبت میکردند و زبان خود این افراد چقدر قدرت و کاربرد اجتماعی یا ادبی داشته؟ دانش این افراد نسبت به زبان فصیح عربی که زبان قرآن باشد چقدر بوده؟
پس از آنکه همه اینها را دانستیم آنگاه از خود میپرسیم که جامعه ایران نسبت به این زبان چه عکسالعملی نشان داد؟ آیا جامعه زرتشتی ایران یک زبان فصیح ادبی دینی داشت که بتواند در مقابل زبان عربی نیرومند قرآنی مقاومت کند یا اینکه نه، آنقدر ناتوان بود که بیدرنگ از جابرخواست و زبان عربی آمد و جای زبان مردم را گرفت. خوب این یک نزاع و کشاکش است برای مردمی که ناچار میشوند زبان مادریشان را رها کنند و به زبان دیگر سخن بگویند.
اینها دچار یک فشار و بحران اجتماعی بسیار تندی بودند. همه ماجرای پر فراز و نشیب کتاب من همین است که ما چگونه توانستیم در مقابل این زبان عکسالعمل نشان بدهیم. آیا وادادیم (که البته در بعضی جاها چنین است) یا مقاومت کردیم و زبان خودمان را به کرسی نشاندیم؟
ما در این دوران، وضعیت تاریخی چنان خاصی داشتیم که آدم تعجب میکند که چطور میشود در چنین شرایط سختی یک قوم بتواند زبان خودش را حفظ کند. این سئوالها پیوسته در ذهن من میچرخید و میچرخید تا سرانجام تصمیم گرفتم همه را در یک نظام مرتبتر و شایستهتر، در قالب کتاب عرضه کنم. طبیعتا این کتاب یک جنبه خاصی به خودش گرفته و آن جنبه خاص اینست که من ناچار بودهام از یک طرف به منابع کهن استناد کنم و از طرف دیگر این منابع را نفی کنم و علت آن هم این است که این منابع کهن راهنماهای خیلی خوبی نیستند. گاه ما را به کوره راههای تقریبا بنبست میکشانند و ما از هرگونه نتیجهگیری و اندیشه باز میمانیم.
این معنیاش این است که منابع کهن برای خودشان ویژگیهایی داشتند، از قبیل اشرافیت، درباری بودن، مذهبی بودن یا گاهی ادبی بسیار پیشرفته و تند بودن، صنعت زده بودن و ویژگیهای دیگری از این قبیل. توده این آثار که به اینگونه توصیفش میکنم، با این ویژگیهای فراوانی که ذکر کردم، منابع ما را تشکیل میدهد. منابعی که ما در دست داریم و بایستی فرهنگ وتاریخ خودمان را از آن استنباط کنیم، همه از این قبیل است. حالا اگر این منابع با این شیوهای که من توصیفش کردم فقط به یک جنبه توجه کند و به یک بعد از بعدهای جامعه ایرانی بنگرد، به ناچار ابعاد دیگر در تاریکی خواهند ماند. غصه من با این منابع کهن که بیشترشان به زبان عربی است همین است.
وقتی که این منابع را میخوانیم، چون از یک بعد، و از خواستگاه اشرافیت، دربار و قدرت به جامعه نگاه میکنند، نتیجه این میشود که تصور کنیم جامعه ایران، جامعهای است سراپا آراسته، ثروتمند، همه ادیب، زباندان، همه به زبان عرب متکلم و به شعر عرب دانا و همه به آیات قرانی آگاه... اما حقیقت اینست که این حالت، بازتابی است که ما از درون این کتابهای فاخر و ارجمند و ثروتمند و اشرافیمان استخراج میکنیم. حال اگر به منابع دیگری دست پیدا کنیم که از اعماق جامعه بیرون آمده، آن موقع تازه به واقعیتهای جهان پی میبریم.
به این جهت است که من کتاب را به دو قسمت کردم که شاید از دور این دو قسمت خوب پیدا نباشد ولی کسی که به کتاب عنایت بیشتری میکند، به این دو جنبه، پی میبرد.
من در درجه اول استنادم بر منابع کهن بوده، از قبیل تاریخهای بزرگ همچون آثار طبری، ابن اثیر، و کتابهای ادبی مانند اغانی و همه اینها. وقتی که ما بر اساس این کتابها کار میکنیم و هر چه جلوتر میآییم و به دورانهای نزدیکتر مثلا دوران ثعالبی میرسیم، آن موقع، چه بخواهیم و چه نخواهیم، این تصور بر ذهنمان چیره میشود که در جامعه ایران همه دارند به زبان عربی سخن میگویند و اصلا انگار چیزی به نام فارسی وجود خارجی ندارد.
از باب مثال خدمتتان عرض میکنم: از مجموعه آثار ثعالبی که شاید بالغ بر۱۴۰ کتاب باشد، گمان میکنم اگر در سراسر این ۱۴۰ کتاب بگردیم یک یا دو و یا حد اکثر سه بیت شعر فارسی پیدا کنیم. این مقدار که من در آثار ثعالبی جستوجو کردم، هم در کتابهای چاپ شده و هم بسیاری از آنها که چاپ نشده، فقط یک بیت فارسی پیدا کردم. ببینید نوعی گریز و روگردانی از زبان فارسی و فرهنگ فارسی بر این دانشمندان حاکم بود، اصلا جزو التزاماتشان بود، نمیبایستی به زبان فارسی بنویسند و سخن بگویند بلکه حتما بایستی عربی باشد. برای عربی کوشش و بلکه جانفشانی میکردند. من اینجا میخواهم جسارت کرده، اتهامی به برخی از این نویسندگان بزنم، البته شاید حق هم با من نباشد. این اتهام آن است که میگویم ایشان، از نان خودشان دفاع میکردند. کسی که برای دربار امیر به زبان عربی مینویسد، البته در جستوجوی یک ابزار قدرت و ثروت و افتخار است. چگونه میشود که این ابزار را بگذارد و به زبان دیگری که شاید در آن چندان زبردست نباشد بنویسد؟ عربیت علاوه بر همه این مزایایی که برای عربیدانها فراهم میآورد، یک ابزار افتخارهم بود: در جامعه بعضیها به خود میبالیدند که در عربی متبحراند. ببینید منوچهری چه میگوید:
من بسی دیوان شعر تازیان دارم به یاد / تونیاری خواند الا هبی بصحنک فاصبحین
این عبارت عربی، آغاز یک قصیده معروف جاهلی است.
او افتخار میکند که این شعر را حفظ است، حال آنکه خود این منوچهری از بزرگان عرب هیچ کم ندارد. من در کتاب خود به این موضوع اشاره کردهام که، قصاید نوروزیه و مهرگانیه منوچهری، از قصاید مشابه عرب به مراتب ارزشمندتر است. ببخشید اینجا ادعا کرده از قول یک متخصص حرف میزنم.
در هر حال آنچه که من خواستهام در بخش اول کتابم به استناد این منابع توضیح دهم، این است که ما جامعهای میبینیم سراپا عربگرا و به زبان عربی درآمده و با هیچ فارسیای هم در نزاع نیست. اصلا زبانی به نام فارسی وجود ندارد که با آن نزاع کند! یکه تاز میدان است!، از فراسوی ماوراءالنهر تا مرزهای بصره و کوفه، همه انگار داریم به زبان عربی صحبت میکنیم. این چیزی است که از کتابهای کهن درمیآید و قسمت اول کتاب من هم همین است. هر کسی میخواند، قاعدتا باید به سختی دچار تعجب شود که چگونه عرب و عربی بر جامعه ایرانی چیره شده بود. اینجا است که همه از خودشان میپرسند پس چرا ما عرب نشدیم؟
▪ یعنی زبان عربی چیزی بیشتر از یک زبان علمیرایج در محافل علمیبوده؟
ـ اینگونه به ما القا کردند نه اینکه چنین بوده. برای شما مثالی میزنم: شما میگویید نامهای که فلان دانشمند یا دبیر ایرانی برای خلیفه یا فلان امیر، مثلا طاهری مینویسد و به شام یا بغداد میفرستد، طبیعی است که به زبان عربی باشد.
اما سنت شده بود که در دربارهای کوچک ایران هم نامههای اداری را بین خودشان به عربی مینوشتند. این هم یک رسمی بوده که البته بالا و پائین میشد، گاهی میکردند و گاهی نمیکردند. اما این شیوه عربی نویسی عموما برای دربارها یک سنت شده بود.
تاریخ، زبان مردم کوچه و بازار را ثبت نمیکند بلکه فقط به اوضاع سیاسی دربارهای آن زمان میپردازد. تاریخ نانوشته هم از قرائن مکتوبات رسمی که باقی مانده استنباط میشود.
همین را میخواهم بگویم. این خیلی طبیعی است که ببینیم که مردم دارند به زبان عربی فصیح صحبت میکنند. گاه شاعری را در کتاب یتیمهالدهر میبینیم که فرض کنید در یکی از کوچههای شیراز یا تبریز یا اصفهان دارد راه میرود و یک کفاش بدبختی را که فقیر است و گوشه خیابان نشسته، به زبان عربی هجو میکند. شما میگویید ای بابا چه جامعه شگفتی، کفاشهایش هم عربی میدانند یا خبازش هم که مسخرهاش میکنند، به زبان عربی مسخره میکنند، پس او هم عربی بلد است.
اگراو زبان عربی نداند پس چه ضرورت که به این زبان هجوش کنند؟ این گونه روایات به قدری فریبنده است که از سالها پیش، از دوران ادوارد براون تاکنون، ما چنین میاندیشیم که همه به عربی حرف میزدند. کوششی که من در درجه اول در کتابم کردهام، این است که خواستهام نشان دهم که این منابع، یک امر سطحی و ظاهری را به ما القا میکنند، ولی اگر پرده را برداریم، در پشت این پرده فضاهای دیگری وجود دارد که من آرزو میکنم توانسته باشم تا حدودی آنها را روشن کرده باشم.
▪ این حرف را قبول دارید که شما یک نگاه نو به منابع کردهاید یعنی منابعتان فرقی نمیکند بلکه نگاه نویی به منابع کردهاید. قسمتی از تاریخ را که عموما از لحاظ سبک تاریخنگاری آن زمان در آن تاریخ نمیتواند وجود داشته باشد به لحاظ قرینههای عقلی از منابع استخراج کردهاید؟
ـ سئوالتان خیلی سئوال خوبی است. آدم نمیتواند زیاد از خودش تعریف کند یا ادعا کند، اما خوب سئوال میکنید و من ناچارم جواب بدهم.
من خواستهام که تاریخ را واقعا از نو بخوانم، خواستهام تا میتوانم آن روایت اصلی را که تاریخدان به من میدهد کنار بگذارم و به دنبال معکوس این خبر بگردم. اگر یک جایی گفتهاند که بروید به شمال آنجا آب فراوان است، من از این خبر چنین میفهمم که پس در آنجایی که بودهاند آب کم بوده است.
یعنی من به قسمت پنهان خبر یا گزاره بیشتر توجه میکنم. راهی جز این نداشتم چون ما منابعی نداریم. من این مثال را بارها تکرار کردهام که حالا برایتان میگویم: ما فکر میکنیم شهر اصفهان در قرن چهارم و پنجم صد در صد عربی است و همه مردم عربی حرف میزنند چون عربها آنجا هستند، ادبا هستند، حکما هستند، فقهای بزرگ هستند و..... اما ناگهان میبینیم که یک سیاحی مثل مقدسی از آنجا رد میشود و میگوید عجب شهر شگفتی است. من یک آدم باسواد در این شهر ندیدم الا یک فرد نادانی که فکر میکرد ابوبکر، عمر و عثمان پیامبران الوالعزماند. خوب این را همه خواندند و خندیدند و رد شدند اما برای من این بیش از یک لبخند و شوخی است.
این یک پدیده تاریخی است. این آدم که از اصفهان رد شده، هیچ عربی دانی به سراغش نرفته و از او استقبال نکرده، به زبان عربی برایش قصیده نخواندهاند، حالا هم که به دنبال عالمی گشته یک فردی را پیدا کرده بسیار نادان. این خیلی سند مهمی است. چرا که این سندها، این سندهای نانوشته، این سندهای هجوآمیز مهماند.
به این جهت مهماند که ممکن است یک کاتب وقتی سخن از یک امیر میگوید یا به امیر سخن میگوید، به دلایل سیاسی و اجتماعی سخن به ناحق و به گزاف بگوید اما وقتی به کسی ناسزا میگوید، دیگر گزافی در بین نیست. صادقانهترین فحشهارا به او میدهید و اصلا دلیل ندارد که چیزی جعل کند. در اینجا جعل وجود ندارد. پس این سخن، صد در صد درست است حال آنکه در سخن آن دبیر، احتمال جعل هست. بنابراین ما بایستی به اینگونه روایات بیشتر توجه کنیم، فکر من این بوده واین کار را کردهام. یک مثال دیگر باز برای اصفهان بزنم، چون خیلی میگویند اصفهان عرب زده شده بود. یک آقایی در بغداد نشسته و دارد برای یک امیری شعر عربی میخواند.
میگوید ای امیر من برای مردم اصفهان یک هجویه گفتهام، میخواهی برایت بخوانم؟ حالا این شاعر نمیدانست که امیر خودش هم اصفهانی است. سر انجام شاعر شعری برای امیر میخواند که شعر ضعیفی است و هیچ هنری در آن به خرج نداده است، اما حرفهای بسیار جالبی در آن یافت میشود. شاعر میگوید: عجب مردمانیاند این اصفهانیها، ما یک کلمه از حرفهایشان را نمیفهمیم، من که با آنها رفت و آمد دارم، اصلا زبانشان را نمیفهمم.
یک کلمه یاد گرفتهام: فقط فهمیدهام ایشان به ریح میگویند «واذ» (یعنی باد). همین را یاد گرفتهام و تازه با هر که حرف میزنی مدام میگویند خسرو پرویز و قباد و انوشیروان. این سند به نظر من از گفتارهای طبری و بیهقی و بلاذری و دیگران خیلی اعتبارش بیشتر است. این سند نمیتواند دروغ باشد اما در گفتههای طبری این امکان هست. همانطور که میبینیم، او یک روایت میآورد و ده تا روایت دیگر هم کنارش میگذارد و بعد هم میگوید هر کدام را دلتان میخواهد اختیار کنید. ولی این سند، دیگر جای تردید ندارد. این سند به من میگوید بر خلاف گزارش تمام کتابهای ادب و تاریخ، مردم اصفهان ایرانی بودند، به زبان فارسی حرف میزدند و همچنان در قرن چهارم تفکرات و تخیلات ایران باستان در خاطرهشان جولان داشت.
▪ این مسئله چالش را شما; محدود به چه دورهای میدانید؟ یعنی در چه دورهای و تا چه زمانی چالش و این بده و بستان میان این دو زبان جریان داشت؟
ـ ببینید این خیلی سئوال حساسیست. به این دلیل که ما یک ماجرایی داریم که خدا رحمت کند، دانشمند بزرگ جناب زرین کوب مطرح کردند، که همان قضیه دو قرن سکوت بود. پس آیا ما دو قرن سکوت داریم؟ کوشش ما در این کتاب این بوده است که بگوییم خیر، اگر سکوت بوده به این سبب نیست که مردم خفقان گرفته بودند، لب فرو بسته بودند و ساکت نشسته بودند.
سکوت به این دلیل است که منابع نخواستند دربارهشان صحبت کنند، چون نیازی ندیدند که در این باره صحبت کنند. اطلاعرسانی نشده، نه اینکه خبری نبوده. به همین جهت من تصور میکنم که بایستی این دو سه قرن را دو سه قرن سکوت پرهیاهو بخوانیم.
حالا باید این موضوع را روشن کرد. ما باید به اعماق این منابع نفوذ کنیم که البته میدانید خواندن این منابع کار سادهای هم نیست و آدم باید هر چه را که دیگران خواندهاند دوباره برای بار سوم، چهارم بخواند، کار بسیار خستهکننده و جانکاهی است.
اما اگر نکنیم از دستمان میرود. پس من بایستی دوباره اینها را میخواندم و بازبینی میکردم تا ببینم که آیا کتابی هست که زبان به سخن بگشاید و آنچه را که در قرنهای اول و دوم و سوم میگذشته برای من آشکار کند یا نه؟ خوشبختانه مدارک اندکی پیدا میشود. اگر مدرک به معنای کامل نباشد اما اشارات فراوانی میشود از این مدارک به دست آورد. یک مثالی میزنم، جاحظ که در سال ۲۵۵ وفات کرده یعنی در ابتدای قرن ۳ میزیسته است در کتاب البیان و التبیین میگوید که در حدود سال ۶۱ یزیدبن مفرغ در شهر بصره داشت برای بچهها این شعر را میخواند:
آب است ونبیذ است/ عصارات زبیب است/ سمیه روسپیذ است
یعنی یک شاعر عرب در بصره دارد برای بچهها شعر فارسی میخواند و بچهها هم دنبالش افتادهاند و به فارسی صحبت میکنند. خوب این چون داخل ایران نیست برای من چندان مورد استناد نبوده ولی ببینید یک سند کوچک چطور میتواند اسرار نهفته را برای ما بگشاید. حالا این مال دوران اول است. به قرن دوم و قرن سوم که میرسم، کوشش من بر این است که بتوانم اسناد بیشتری برای سخنگویان به زبان فارسی پیدا کنم. پس هم باید سخنگو پیدا کنم و هم زبان فارسی را.
ببینم این سخنگویان به زبان فارسی چه گفتهاند، چه چیزی برای ما باقی گذاشتهاند، آیا اسنادی وجود دارد؟ خوب اینجا کار بسیار حساس و ظریف است. آدم ناچار است ذره ذره کتابها را بخواند تا یک چیزی، یک اندیشهای یا یک گزارشی در این زمینه پیدا کند که من فکر میکنم یک مقداری پیدا کردهام. انشاالله در تحقیقات بعدی یا خودم یا دیگران منابع بیشتری پیدا کنیم.
این ماجرا اینگونه ادامه پیدا میکند که از قرن دوم و سوم که زبان فارسی شروع میکند به سر بر کشیدن، آن موقع دیگر جدال بین فارسی و عربی خیلی جدی میشود یعنی چالش به معنای واقعی از قرن چهارم شروع میشود و آنجاست که عربی گرایان به فارسیدانان اتهامهای عجیب و غریب میزنند. زبان فارسی را زبان جن و پری میکنند. زبان دوزخیان را فارسی میکنند و برای این مسائل حدیث نبوی جعل میکنند وکارهایی از این قبیل.
ایرانیها هم در مقابل مقاومت نشان میدهند، آنها هم میگویند نخیر چنین چیزی نبوده. حضرت پیامبر گفته اند که زبان بهشت زبان فارسی است. ملائکه هم در عرش خدا به زبان فارسی صحبت میکنند. این کشاکشهای روانی بین دو قوم یا نگویم بین دو قوم، بین دو گرایش عربی و فارسی وجود داشته. بگذارید در مورد اینکه گفتم نه بین دو قوم بلکه بین دو گرایش توضیح بدهم: این را از آن جهت گفتم که آن کسانی که عربی گرایی میکردند، عربها نبودند بلکه خود ما ایرانیها بودیم که با آن گروه دیگر ایرانی که فارسیگرا بودند درنزاع بودیم.
▪ پس اینکه در کتاب گفتهاید که قطعا این احادیث، چه عربیگرا و چه فارسیگرا جعلی هستند به این دلیل است؟
ـ صد در صد از همین جا سرچشمه میگیرد. این احادیث زمانی به وجود آمدهاند که موضوع جدال بین فارسی و عربی یک خورده جدی شده بود. عربیگرایان یا بگوییم زبان عربی، بیم آن داشت که مبادا زبان فارسی فصاحت و قدرت و کمال بیابد و وارد دیوانها شود و جای زبان عربی را بگیرد یا کمکم کتابهایی هم که به عربی است همه فارسی شود.
فارسیگرایان هم میگفتند چرا نشود، این کاری است که ما میتوانیم انجام دهیم. آنگاه، برای اینکه جلوی همدیگر را بگیرند یا از خودشان دفاع کنند، این به آن تهمت میزد و آن دیگری از خود دفاع میکرد. خوب دقت بفرمایید به عرض بنده، عربی به فارسی تهمت میزد، خودش را بالا میبرد و فارسی را سرکوب میکرد اما فارسی این کار را نمیکرد، فقط از خودش دفاع میکرد و هیچگونه حملهای به عربی نمیکرد. ما یک جا ندیدهایم یک ایرانی بگوید زبان عربی بد است. نمیدانم. اگر هم گفتهاند از بین رفته. چون کسی هیچ وقت جرات گفتن این حرف را نداشته.
کاظم طیبی فر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست