جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نزاع اخلاق و مادی گرایی در مدرنیته


نزاع اخلاق و مادی گرایی در مدرنیته

اگر در جریان مدرنیته, برای هر یک از سه امر «تولید, توزیع و مصرف» به طور مجزا یک «دستگاه» در نظر بگیریم, آنگاه دستگاه تولید در مدرنیته, نظام مفاهیم آن است که عمدتاً بر پایه روش علوم استوار خواهد بود و از آنجا که پیش فرض ها و راندمان روش علوم, حسی فرض می شود, پس مدرنیته نیز با قوانین عالم محسوس در ارتباط بوده و مفاهیمش هم کاربردی است

تنزل منزلت انسان، افول شئون اخلاقی و اعتقادی او و غروب معنویت یکی از اساسی ترین نقدهای وارد بر مدرنیته و تجدد است. البته این نقد غیر از نقدهای درونی ای است که بر مدرنیته گرفته می شود؛ مانند عدم توانایی در ساخت اتوپیا (مدینه فاضله) موردنظر خود و همچنین عدم توانایی در درمان رنج های کهن بشریت است. هرچند که این نقدها اساسی و جوهری نیستند و تنها بستری برای نقد اساسی بر مدرنیته هستند. در حال حاضر نقد رایج بر مدرنیته، عدم مقبولیت آن به دلیل عدم توانایی اش در تحقق آزادی و امنیت است. همچنین مدرنیته به این مسئله که تأمین آزادی و امنیت تنها در سایه توجه به خدای متعال است، التفاتی نداشته است. این گفتار که در پی آن است تا مدرنیته را از منظری دیگر مورد نقد و بررسی قرار دهد. نخستین نوشته ای است که از پایه گذار فرهنگستان علوم قم در جراید منتشر می شود. این بحث را سید منیرالدین هاشمی یک روز قبل از وفاتشان طرح نموده اند.

۱) دستگاه «تولید، توزیع و مصرف» در مدرنیته

۱‎/۱) دستگاه تولید (نظام مفاهیم) در مدرنیته

اگر در جریان مدرنیته، برای هر یک از سه امر «تولید، توزیع و مصرف» به طور مجزا یک «دستگاه» در نظر بگیریم، آنگاه دستگاه تولید در مدرنیته، نظام مفاهیم آن است که عمدتاً بر پایه روش علوم استوار خواهد بود و از آنجا که پیش فرض ها و راندمان روش علوم، حسی فرض می شود، پس مدرنیته نیز با قوانین عالم محسوس در ارتباط بوده و مفاهیمش هم کاربردی است.

کارآمدی های این مفاهیم هرچند در یک نظام منطقی، منسجم و قابل تعریف عرضه نمی شوند، ولی طبقه بندی نسبتاً منظمی دارند و بر یکدیگر نیز تأثیر گذارند؛ به گونه ای که «علوم پایه» نقش اصول اعتقادات، «علوم تجربی» فروع و «علوم انسانی» مسئولیت طرح مسائل و همچنین حل آنها را برعهده دارد. نظام مدرنیته، مفاهیم کارآمد را منحصر در همین مفاهیم می داند.

اما بهتر است که علوم پایه را «متناظر» و نه مطابق با اصول بگیریم؛ در این صورت، علوم تجربی متناظر با فروع و علوم انسانی نیز متناظر با «کاربرد فروع در مسائل و جزئیات» خواهد بود. به عنوان مثال اگر قرار باشد که مدرنیته تعریفی از «انسان» ارائه دهد، این تعریف، تعریفی بنابر «علوم تجربی» و متعاقباً از منظری کاملاً مادی است. به این تعریف دقت کنید: «انسان» موجودی است که از تعداد بسیار زیادی سلول تشکیل شده و این سلول ها برای ادامه حیات و رشد خود نیاز به مقدار خاصی کالری دارند؛ حال اگر در رفتارهای سلولی، سیستم جذب غذا کارآمد نباشد، سبب به هم خوردن تعادل میان سلول ها و ایجاد ناهنجاری می گردد که آن هم به نوبه خود موجب آسیب در اندام هایی نظیر کلیه، معده و یا کبد و امثال آنها می شود. بنابراین در علم شیمی حیات، به زندگی تنها از زاویه مادی نگریسته شده و آن را نوعی «حیات قابل کنترل» دانسته است.

این تعاریف تنها از نقطه نظر منطق انتزاعی که برای انسان، تنها حیث مادی قائل است، قابل پذیرش است. همچنین از دیدگاه «علوم تجربی» حتی پیدایش، تقویت و تضعیف جنبه های غیرمادی انسان ـ از قبیل معنویات، هوش، حافظه و تعصبات ـ نیز صرفاً تعریف مادی یافته و در نهایت نظام قاعده مندی در بخش «علوم انسانی» برای این امور مطرح می شود. البته این تعاریف از ابتدا بدین صورت نبوده و با رشد نرم افزاری و در طی فرآیندهایی به این سطح رسیده اند.

همانگونه که گفته شد، «دستگاه تولید» در مدرنیته نظام مفاهیم آن است که البته آموزش آن مفاهیم نیز از امور مهم در این دستگاه است؛ به عنوان مثال برای ساماندهی بازارهای تولید، توزیع و مصرف و امور بسیار دیگری از این دست، نظام آموزشی و طبقه بندی اطلاعات در دستگاه تولید مدرنیته بنیان نهاده شده است. به این ترتیب که در این نظام، «اطلاعات عمومی»، «کارشناسی» و «تخصصی» که حاصل تلفیق اطلاعات گوناگون در مرتبه های مختلف است، معین و مشخص گردیده است. همین نظام مفاهیم است که علاوه بر پذیرش آن توسط کشورهای مختلف جهان، منشأ تصمیم گیری برای اعطای مدارج علمی مختلف (مانند لیسانس، فوق لیسانس و...) قرار گرفته است. پرواضح است که مرجع رتبه بندی علمی مراکز آموزشی و دانشگاهی در اکثر نقاط دنیا و نیز تعاریف، ارزشیابی ها و شاخصه های آنها، همین سیستم دستگاه تولید در مدرنیته خواهد بود. به گونه ای که میزان کارآمدی دانش آموختگان دانشگاه های مختلف جهان، براساس مدرک و رتبه علمی دانشگاه شان شناخته شده است.

۱‎/۲) دستگاه توزیع (ساختارهای اجتماعی) در مدرنیته

یکی دیگر از زیرساخت های مدرنیته «دستگاه توزیع» است که به «ساختار اجتماعی» نیز شناخته می شود. در این دستگاه افراد براساس مرتبه «اطلاع» خود، اختیار متفاوتی به جهت «تصمیم سازی»، «تصمیم گیری» و هماهنگی ارتباطات انسانی دارا هستند. به تعبیر بهتر، تنظیم رفتار انسان ها در شئون مختلف، تشخیص نوع رفتار آنها، تعیین اختیار و نیز تصمیم گیری درباره آنها از وظایف این دستگاه است. البته این تنظیم و سازماندهی رفتار به معنی عدم امکان تخلف از آنها نیست؛ به طور واضح تر، اینگونه باید گفت که قواعد دنیای مدرنیته، رفتارهای شخصی افراد ـ از قبیل اعمال دینی و غیر آن ـ را دربرنگرفته و تنها شامل رفتارهای اجتماعی آنان ـ مانند نحوه برخورد با ارباب رجوع و مشتری در یک سازمان و یا پرداخت به موقع هزینه های خدمات افراد ـ می شود. هماهنگی اینگونه رفتارهاست که در قالب ساختارهای اجتماعی قرار می گیرد.

۱‎/۳) دستگاه مصرف (نظام نیاز و ارضا) در مدرنیته

تولید انسان های کارآمد در دستگاه تولید و نیز سازماندهی رفتار اجتماعی در دستگاه توزیع، خود زمینه ساز ایجاد نظام دیگری (نظام ارضا) هستند که با عنوان «دستگاه مصرف» معرفی می شود.

اگرچه این نظام در ابتدا تخلف زاست؛ اما به تدریج تخلف از آن دشوار و حتی ناممکن می شود؛ به اندازه ای که برای گرایش غالب (بیش از ۷۰ درصد افراد جامعه) ضرورت و امتناع عینی ایجاد کرده و به عبارت ساده تر، مورد استقبال عموم قرار می گیرد. مثلاً امروزه عدم استفاده از لوازم و صنایع برقی یا ارتباطی که در ابتدای پیدایش آنها مورد مخالفت واقع می شده، تقریباً غیرممکن گشته است؛ به گونه ای که به زعم برخی مجبور به استفاده از آنها هستیم. با هجوم این ابزار در بازار مصرف جامعه، ادبیات ارتباطی افراد و به تبع آن، مفاهیم مجازی «حس» و «سنجش» در معرض تهدید و تغییر واقع شد. در نتیجه امور عاطفی و اخلاقی در بستری که تمامی تحریکات، سنجش ها و محاسبات آن مادی است، قرار گرفتند. البته این به معنای مسخ مطلق انسان نیست؛ بلکه تنها دایره اختیارات اجتماعی اش تنگ تر می شود و اختیارات فردی او ـ آن هم بالنسبه ـ می تواند الهی باقی بماند.

۲) حکومت نسبیت گرایی مادی بر مدرنیته

هرچند که با نگاهی جامع می توان دریافت که مدرنیته تکامل گرا بوده، «وحدت و کثرت»، «موضوعات»، «روابط» و در نهایت «حالات، ادبیات و آثار» جدیدی می طلبد، اما نکته اساسی پاسخ به این پرسش است که نسبیت گرایی مادی بر مدرنیته حاکم است یا نسبیت گرایی الهی

نسبیت گرایی مادی، «ماده» را حاکم مطلق بر هر حرکتی معرفی می کند. اگرچه تنوع و تکثر در هر حرکت نسبی است ولکن پیوسته نو به نو شده و پایگاهش مطلق بودن ماده است. به طور کلی می توان گفت که اصل بقای ماده و انرژی بر حرکت حاکم است. در مقابل نیز، نسبیت گرایی الهی، خداوند را عامل مطلق هرگونه حرکتی در دنیا می داند. اما تحلیل سومی هم وجود دارد که توقف در برابر تکامل را نه مطلوب می داند و نه ممکن؛ چرا که اولاً به واسطه عجب (غرور) و دلخوش بودن مؤمنان به وضعیت موجود، رشدشان متوقف می گردد و ثانیاً وابستگی «ادبیات اجتماعی، حساسیت، گمانه و رفتار» جدید را در پی خواهد داشت.

۲‎/۱) تنزل اخلاق در نسبیت گرایی مادی

در نسبیت گرایی مادی، تعریف «شرافت» تابع میزان توانایی در ارضای نیازهای مادی و یا شهوات است. به عبارت دیگر، در نظام «مادی گرایی»، هرچه میزان این توانایی افزایش یابد، شرافت انسان نیز افزایش خواهد یافت. این، نهایت «معنویت» در انسان مادی است و اساساً این چنین انسانی به معنویتی بالاتر از این نیز نخواهد رسید. با این تفاسیر چه سرنوشتی در انتظار «اخلاق» خواهد بود

به اخلاق، شرافت و معنویت در نظام ماده محور به عنوان ابزار نگریسته می شود؛ ابزاری برای رسیدن به آرامش از طریق «مطلق سازی»؛ آن هم به هر روشی که امکان پذیر باشد و بدون در نظر گرفتن کرامت و اخلاق انسانی. به طور مثال شعر و موسیقی یکی از راه های دستیابی به آرامش در نظام مادی است؛ چرا که هارمونی خاص آنها سبب تمدد اعصاب انسان می گردد و نه آرامش روحی و معنوی! با این اوصاف، دستگاه نسبیت گرایی مادی، یک نوع سیستم اقامه کفروسوق دادن انسان ها به سمت آن است که این البته با کافر بودن او بسیار متفاوت است.

اگر جامعه ای که خود را با قوانین مدرنیته هماهنگ می کند، به این سطح از اخلاق و معنویت رسید، دیگر این «حیات مادی» است که به اساس و موضوع تمام مباحث و مذاکرات آن جامعه تبدیل می شود. پیام این گونه جوامع به دیگر جوامع بشری اگر چه دعوت به سازش، آشتی و گفت وگو با یکدیگر است، اما مقصود آنان از این امر، سازش به خاطر تمتع بیشتر از لذایذ دنیوی است؛ سازش برای این که نه انسان های مدرن مزاحم دینداران شوند تا به عبادت خدای خویش بپردازند و نه دینداران مزاحم آنان تا به راحتی به دنیا پرستی خویش ادامه دهند.

تفسیر مدرنیته از آیه شریفه «لکم دینکم ولی دین» نیز بر همین اساس است؛ یعنی هرچند ما را با دینداران کاری نیست، اما متعرض یکدیگر هم نشویم! پیام مدرنیته این مطلب است که: «اگرچه جنگ و خونریزی را وا می نهیم و از مسائل تفرقه انگیز دوری می کنیم، اما موسیقی دانان با یکدیگر بنوازند و فیلسوفان گفت وگو کنند و صنعتگران نیز، سازندگی. چرا که این نیاز مشترک همه ماست».

لیکن این چگونه خداپرستی ای است که در نزاع خود با کفار، پس از عقب نشستن از مواضعمان، ما نیز با آنها همنوا شویم که: «دو خدا داریم؛ پس نه ما متعرض خدای شما می شویم و نه شما متعرض خدای ما و در واقع ما را با شما کاری نیست.» معنای این سخن آن است که اگر چه ما عاشقیم، ولی فعلاً در عشق خود کفار را نیز به رسمیت می شناسیم و از آنان برائت نمی جوئیم! گرایش تدریجی دینداران به همکاری با کفار نیز بر اساس برداشت مادی دینداران از همین نیاز مشترک است و همین است اشتباه بنیادین آنان. ریشه گفت وگوی تمدن ها یا بر اساس نفی برائت است که دینداران خدای خود و کفار نیز دنیای خود را بپرستند و یا بر پایه پرستش مشترک و نیاز مادی مشترک است. بنابراین در صورت همکاری با کفار، ملاک، «پرستش مشترک» است و در صورت سازش و تفاهم، «انکار برائت».

برخی از دینداران، برائت از کفار را محدود و منحصر در امور معنوی دانسته- و می گویند: « وقتی دشمنان خدا را لعن می کنی و در مقابل بر اولیای الهی درود می فرستی، این کار را به خوبی به انجام برسان؛ چرا که این امر، نوعی ارتباط معنوی است و با امور مادی دنیا متفاوت است!- و در برابر، همکاری و سازش با کفار را به دلیل نیاز مشترک معنوی صحیح می دانند. سخن طرفداران این باور این است: «در مباحات مطلق نه جای خداپرستی است و نه جای دنیا پرستی». شاید بتوان این گونه اعتقاد را شبیه همان منطقه الفراغ در فقه دانست که برخی از فقها قائل به آن هستند.

در پاسخ به این سخن باید گفت که در موضوع برپایی و تبلیغ دین، مدیریت بر اموری همچون «اطلاع رسانی» و «توسعه ادبیات و اختیارات اجتماعی» مسئله ای بسیار ضروری است؛ چرا که در غیر این صورت، موضوعات اصلی مورد اهتمام (برپایی و تبلیغ دین و ولایت) رو به اضمحلال و نابودی خواهند رفت. از سوی دیگر نیز بر این باوریم که اگر این مدیریت در فقه «فردی» باشد، سبب سلب اختیار دیگران خواهد شد.

۳-)طرح نسبیت گرایی الهی در مقابل نسبیت گرایی مادی

در مقابل نسبیت گرایی مادی، نسبیت گرایی الهی قرار دارد که محور آن توسعه اخلاق الهی و ابزارش نیز، توسعه حضور و آزادی- که البته آن هم باقید الهی است- می باشد. توسعه آزادی را می توان به سه گونه معنا کرد:

۱) آزادی فردی

۲) آزادی کلان در نظام موازنه

۳) آزادی مکتب یا آرمان و حضور در تکامل جریان آن آرمان

«آزادی مکتب»، به معنای افزایش اختیارات جامعه الهی در برابر مکاتب مادی است. همین نکته، عیناً باید در باب «اطلاع» هم رعایت شود؛ به این معنا که همچنان که توسعه فرهنگی امری ضروری بوده و توجه ویژه ای نیز باید به آن مبذول شود، توسعه ادبیات جامعه الهی و کارآمدتر کردن آن نسبت به ادبیات جامعه کفار نیز باید در کنار آن رعایت گردد؛ علاوه بر آن همگان نیز باید در تولید اجتماعی ادبیات الهی حضور داشته و سهیم باشند.

شاید بتوان توسعه اقتصادی را نیز در همین چارچوب تفسیر و معنا کرد؛ به این مضمون که در جامعه الهی اگر چه ممکن است که ارضای شهوات- به معنای پاسخگویی و ارضای روز افزون نیازهای مادی- وجود نداشته باشد، اما قطعاً در کنار آن و به طور مرتب، ابزار تأثیر تولی و ولایت اجتماعی نیز توسعه می یابد. به عبارت دیگر، به موازات افزایش امکان ریسک و خطر پذیری در سیستم توسعه اقتصادی الهی، تأثیر ابزار آن نیز افزایش می یابد. به عنوان مثال، هنگامی که جامعه کفار دست به ساخت و تولید انواع بمب و سلاح های کشتار جمعی می زند، جامعه الهی نیز دست به کار تولید ابزاری می شود که سلاح های آنان را نابود و خنثی کند. یعنی همواره به دنبال قوی تر و مؤثرتر کردن ابزار خود است؛ به گونه ای که دشمن از حمله به جامعه الهی واهمه داشته باشد.

در غرب به دلیل حاکمیت نسبیت گرایی مادی، تعریف متفاوتی از اخلاق و معنویت نسبت به جامعه الهی توسط نظریه پردازان آنان ارائه می گردد. آنها در پاسخ به انتقاد به افول اخلاق و معنویت در غرب، نظم بسیار دقیق آن را پیش می کشند. همچنین پاسخشان در برابر اتهام «دوست نداشتن هیچ چیزی توسط غربی ها»، متفاوت بودن نوع دوست داشتن آنها به خاطر متفاوت بودن نوع لذایذ و ابتهاجاتشان است.

این در حالی است که نسبیت گرایی الهی در برابر نسبیت گرایی مادی غربی ها، مدعی برتری فرد به فرد تمامی فاکتور های خود در برابر گزینه های آنان است؛ چرا که انگیزش جامعه الهی، دادن وعده سیر انسان ها به سوی جهانی است که در آن تنازع و نابودی راهی ندارد؛ افزون بر آن که ایثار نیز این انگیزش را رشد می دهد. به عبارت دیگر، «آزادی، آگاهی و ایثار» در جامعه الهی و اسلامی غیر از خودکامگی ای است که در جامعه مادی وجود دارد.

ممکن است که پذیرش این گونه تحلیل از مدرنیته بسیار سخت باشد. اما به هر حال اگر بخواهیم تحلیلمان را از مدرنیته، خلاصه و جمع بندی کنیم، باید گفت که در نظام مدرنیته، تولید مفاهیم حسی آن بر عهده دستگاه تولید بوده، توزیع «اختیار و وظیفه» برای به کارگیری این مفاهیم حسی را دستگاه توزیع و فرهنگ سازی محصولات و رشد و ارتقای سیستم نیاز و ارضا نیز بر عهده دستگاه های مصرف است، یعنی محصولات مدرنیته هم مصرف سازی و هم ارضای آن را متکفل هستند. پس از زمینه سازی این امور است که مدرنیته بر ادبیات (که مجاری ذهن و حس را به دست دارد)، هنر، منطق و رسانه های جمعی ( به عنوان ابزار مدرنیته) تأثیر گذاشته و تحقیر و تجلیل را به گونه ای در دست می گیرد که عواطف انسانی و اخلاقی تنها برای توسعه مادی مصرف شود. از این روست که مدرنیته، عالم ماده را «محور، معبد و معبود» خویش قرار داده است. در حالی که این مسئله برای بسیاری از مردم دنیا باور کردنی نیست؛ چرا که روحیات، کارآمدی علمی و هویت اجتماعی آنها با این امور گره خورده است. با پذیرفته شدن مدرنیته و ایجاد بستر توسط آن برای انسان ها، گویی انسان ها به نوعی «تبدل» دچار گشته و در همان مدرنیته به مصرف می رسند. ایجاد این شرایط است که مردم دنیا را به این باور می رساند که: «اصل اعتقاد به خدا ناشی از واژگونی اقتصادی و یا جهالت است»!

اگر چه الگوی مطلوب در نسبیت گرایی الهی، هیچ نقطه مشترکی با نسبیت گرایی مادی ندارد و نیز جامعه الهی برای تحقق این الگوی مطلوب خود در تنگناست، اما عده ای بر این باورند که برای برون رفت از این تنگنا، می توان از عناصر الگوهای دیگر نیز بهره برد. به عنوان نمونه در حوزه معیشت، الگوی جامعه الهی و جامعه مادی بسیار نزدیک به هم هستند و تنها در معنویت است که این الگوها از هم مفارق می شوند. لذا می توان این الگوی معنوی را با الگوی اقتصادی غرب ترکیب کرد تا مدرنیته اسلامی ایجاد گردد. به طور مثال، در مدرنیته اسلامی ساعت از آن جهت که زمان نماز و عبادت را نشان می دهد قابل پذیرش است و همین مسئله می تواند، الگوی توسعه ساعت قرار بگیرد!

اما این گونه راه حل ها نه جامعه اسلامی را به الگوی مطلوب رهنمون است و نه می توان راه برون رفت از تنگنا و اضطرار باشد.

«وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین».

مرحوم سیدمنیرالدین هاشمی حسینی