شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تحلیل شعرهای علیرضا قزوه با نگاه به قطار اندیمشك


تحلیل شعرهای علیرضا قزوه با نگاه به قطار اندیمشك

قطار اندیمشك , گزیده ای است از سال های شاعری قزوه از ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۳ شعرهایی كه از نخلستان و خیابان شروع می شود و به قطار اندیمشك ختم می شود

شعر فارسی پس از انقلاب ، اتفاقات مختلفی را به چشم دیده است.و البته شاعران گونه گونی كه هر یك چندی در كانون توجهات بودند و سپس عرصه را به دیگران سپردند. در میان چهره های شناخته شده شعر انقلاب ، البته گرایش به قالب ها و گونه های كلاسیك چشمگیر تر است و چهره های مطرح، معمولاً دل به عروس شعر پارسی سپرده اند ، اما حركتی كه توسط موسوی گرمارودی و «خط خون» شروع و با «گنجشك و جبرییل» سید حسن حسینی قوام یافت. در دو دهه اخیر، با اقبال چهره های موفقی در شعر انقلاب مواجه شده است. به دلایلی كه در این نوشتار ملاحظه خواهید كرد، من علیرضا قزوه را یكی از موفق ترین ها در این عرصه می دانم ،شاعری كه به نظر می رسد علی رغم اعتقاد به خط بندی ها و مرز كشی هایی كه در سه دهه اخیر در شعر ما وجود دارد، در این سالیان جغرافیای ذهنی اش را آنقدر توسعه بخشیده كه دیگر می توان او را شاعری مقبول عموم، حتی فراتر از خط كشی ها دانست.

قطار اندیمشك ، گزیده ای است از سال های شاعری قزوه از ۱۳۶۳ تا .۱۳۸۳ شعرهایی كه از نخلستان و خیابان شروع می شود و به قطار اندیمشك ختم می شود. این نوشتار تحلیل نگاه قزوه است در بیست سال شاعری با اتكا به گزیده ای كه خودش گفته پاره های روحش هستند و مثل بچه های جنگ دوستشان دارد.

رنگ اعتراض اگر بخواهیم برای شعرهای قزوه رنگی بیابیم،‌قطعاً این رنگ، رنگ اعتراض است. چرا رنگ اعتراض؟ زیرا شعرها نه سفید سفیدند، نه سیاه سیاه،‌گاهی یكی ، گاهی هر دو ، گاهی خاكستری ، گاهی سبز، گاهی سرخ، اما حقیقت آن است كه قزوه شاعری است معترض.

اعتراض البته در شعر، مساله ای ریشه دار از گذشته تا امروز است، علی الخصوص در شعر پس از مشروطه ایران كه متاثر از تجربه های سیاسی و اجتماعی ادب مشروطه است، شاعران دریافتند می توان شعر را از حیطه عشق و عرفان، پدر خوانده های دیرین شعر پارسی، خارج ساخت. در میان شاعران جهان نیز شعر اعتراض جایگاه ویژه ای دارد، در جهان اسلام و عرب نیز انقلاب ۱۹۶۳ فلسطین و حضور شاعران چونان وجدان آگاه انقلاب در صحنه ، زمینه ساز پیدایش نسل اول از شاعران مقاومت و شاعران معترض شد. قزوه نیز كه خویش را به عنوان شاعری معترض نسبت به مسایل گوناگون جهان اسلام نشان داده، از این تجربه ها غافل نیست و به همین سبب تلاش دارد خط اعتراض را در طول دو دهه پیگیری كند.

خط اعتراض البته در دفترهای مختلف این مجموعه ، نمودهای گوناگونی دارد. اگر در دفتر اول یعنی از نخلستان تا خیابان قزوه بی محابا به دین فروشان می تازد:

هلا دین فروشان دنیا پرست

سكوت شما، پشت ما را شكست

(قطار اندیمشك – ص ۲۷)

او از خدا چند هزار ركعت طلبكار است

و خاطر خواه جیب های برآمده است

بی خبر از همه جا

برای بنیاد نبوت صلوات می فرستد

و گاه ماركوس را محكوم می كند

تا سیاستش عین دیانتش باشد(ص ۳۵)

و اگر در این مجموعه ، مستقیماً به دل جامعه می زند تا نمودها و نمادهای دین فروشی را این گونه به تصویر بكشد: و هیچ كس به ریش داران بی ریشه نگفت بالای چشمتان ابروست( ص۳۱)

اما در مجموعه شبلی و آتش این اعتراض را به گونه ای توسعه می بخشد:

صدای آژیر اشك می آید

در پشت نام های شهیدان

پنهان شوید (ص۸۸)

این تجربه توسعه بخشی معنایی و‌آشنایی قزوه با شعر جهان اسلام و دغدغه اش نسبت به اتفاقات این امت،‌سبب شده تا از اعتراض هایی به شكل های فوق فرا روی كند و در پی یافتن نگاهی جهان شمول باشد.

اگر نسل هنرمندان انقلاب، دغدغه هایی مشابه هم دارند، بایستی باور كرد كه این دغدغه ها مهم اند . ابراهیم حاتمی كیا در سینما و علیرضا قزوه در شعر، یكی خاكستر سبز را می سازد و دیگری می نویسد:

«ماگلای » من

پرندگانت دود می شوند

«ماگلای» من

در آسیابت خون می ریزند

باروت می برند (ص۸۲)

قزوه اندك اندك می خواهد شاعر جغرافیایی فراتر از روزمرگی های هم نسلانش ، شاعر جغرافیای دردهای جهان اسلام باشد. از این رو گاهی برای آوارگان كرد عراقی می سراید:

نی لبك خورشید را

شكسته می بینم

«گوران » بی شمار می بینم

«عبدا...» را گریان می بینم در خواب

و مژگان شیركو را «سوتماك» (ص۸۰)

و فلسطین كه دغدغه طولانی و مستمر او در طول این سال ها است:

درالخلیل

گل یاسمن را دست بند زدند

دمشق سمعكش را گم كرد

آواز بخوان تهران

شاد زی بیروت

جاز بزن بغداد (ص ۸۹)

این مساله البته گاه سبب می شود شعر كاملاً كار كردی ایدئولوژیك بیابد و مساله این جاست كه بعضی اوقات شاید شعر محمل ایدئولوژی شود و در میانه فراموش گردد، هر چند انصافاً در كار قزوه كمتر از این اتفاقات افتاده؛ اما خواندن شعرهای قزوه برای شعر دوستانی كه تنها عاشق لب جوی گذر از كوچه معشوقه- آن هم از نوع امروزی اش- هستند ، شاید جذاب نباشد.

آخر شاعر این شعرها اصرار دارد دغدغه هایش را همه بدانند. وی از دردهایش صحبت می كند و البته هنوز خیلی ها هستند كه دردمندی را دوست ندارند!!

● دردهای جامعه

گفتیم قزوه شاعری دردمند است؛ اما این دردمندی و آن تلاش برای جهان شمولی، همه شعر قزوه نیست. وی اتفاقاً می خواهد در متن رویدادهای جامعه باشد. این روند در كارهای اخیرش هم دیده می شود. وی كه خبر خوش هسته ای دولت نهم را با شعری عارفانه و شهودی ثبت ادبیات كرد، این توجه را از سال های دور در شعرش لحاظ كرده است.

در یك گوشه شهر مردم با دو حلقه لاستیك خوشبخت می شوند

در بالای شهر به نیت چهارده معصوم

آپارتمان های چهارده طبقه می سازند

(ص ۵۳)

این همه خون حجامت ملت بود

تا حاج آقا همچنان چلو كباب كوفت كند

تا قلیان بكشد

به تسبیح شاه مقصودش بنازد

و باتلفن زیمنس معامله كند (ص۳۴)

در شعرهای بعدی و در مجموعه های اخیر، قزوه به عنوان شاعری كه خود را شاعر دفاع و جنگ می داند معضلات و مشكلات آدم های جنگ را به شعر می كشاند.

اینجا نیز می خواهم مجدداً مشابه سازی كنم و بگویم این نیز اتفاقی است كه باعث نجات سینمای جنگ شد و اگر واكاوی اجتماعی – روانی آدم های جنگ، پس از نبرد توسط هنرمندانی نظیر حاتمی كیا نبود، این گونه در سینمای ما می مرد و در شعر جنگ نیز اگر تلاشی از این گونه كه قزوه شروع كرده ادامه یابد (البته از نوع اصیل آن ) شعر جنگ نمی تواند با اقبال رو به رو شود.

نفس كه تنگ می شود

چفیه ات را با اشك خیس كن

شیمیایی ست! (ص ۱۶۲)

قزوه درد آدم های جنگ را می شناسد و می داند در هیاهوی روزمرگی ها چه مصائبی بر این آدم ها می گذرد:

آقا!

جایی كه لنگه كفش پای چپ بفروشند

سراغ نداری ؟(ص ۱۶۶)

این همه البته به معنای جنگ خواهی قزوه نیست. وی شاعر دفاع است و حتی خود به مصائب و معضلات جنگ واقف است. می داند آوار مصائب های جنگ، چگونه بر جامعه سنگینی می كند، از این رو مثلاً در این قطعه تلخ از بین رفتن نخل و ستاره را به عنوان نمادهای آرامش و ایستادگی یاد می آورد و وا گویه ای دارد كه نشان می دهد او نیز دوست داشت در جنگ نه نخل و نه ستاره، هیچ یك آسیب نمی دید و البته تصویر ایثار نیز دیدنی است:

و پیش از آنكه ماسك خود را

به ماه تعارف كنی

نخل و ستاره را به عقب بفرست (ص ۱۶۳)

البته قزوه در بخشی از عمر شاعری اش ، چونان تنهایی در میانه جمعیت جبهه را از زاویه ای نوستالژیك نگاه می كند. وی كه فراموش نكرده معترض بودن را ، فریاد هایش را می نویسد:

دسته گل ها دسته دسته می روند از یادها

گریه كن ای آسمان در مرگ توفان زادها

سخت گمنامید اما ای شقایق سیرتان

كیسه می دوزند با نام شما شیادها (ص ۱۸)

مرا كشت خاموشی لاله ها

دریغ از فراموشی لاله ها

یك جا نیز ، قطعه ای از شعر او مرا به یاد دیالوگی از نوشته های مرحوم علی حاتمی انداخت.

در فیلم كمال الملك ، مظفرالدین شاه ، پس از قبول استعفای اتابك از او می خواهد زیر كرسی بنشیند. اتابك ابا می كند كه عزم سفر دارم و شاه مقصد را می پرسد و پاسخ اتابك زیارت مكه است. شاه می پرسد از كدام سمت و اتابك می گوید از سمت روسیه. شاه می گوید از این راه به خدا نخواهی رسید .

قزوه نیز معترضانه عافیت طلبان و ریاكاران را مورد خطاب قرار می دهد كه:

بعضی ها برای جنگ شعار می دهند

و خودشان از جاده شمال به جبهه می روند (ص ۴۳)

● وسعت معنا

سرزمین معنای شعر معاصر، وسعت آنچنانی ندارد. منظور البته اتفاقات تجربی سالیان اخیر است كه دوستان جوان علی رغم همه ادعاها و آرزوها، در حوزه معنا نتوانسته اند دستاورد خاصی داشته باشند. قزوه اما سعی دارد، وسعت سرزمین شعرش فراتر از مرزهای زمان و مكان باشد این توسعه بخشی معنایی گاهی در قالب تشخیص است و خود را زیبا بروز می دهد،‌آنجا كه مثلاً در چند شعر از دفتر آخر كه به نام كتاب یعنی «قطار اندیمشك» نامگذاری شده، قطار، از جسمی آهنی، در معنا توسعه می یابد و آنگونه كه درشعر ناب و خالص جزو ضروریات است با بهره مندی از تكنیك هایی «مثلاً تشخیص» قطار شخصیت می یابد:

قطار اندیمشك

ساقدوش شماست

در شب حنابندان (ص ۱۸۶)

اسلحه را گذاشته بر شقیقه اش

گفتند

- بار گرد

باز نمی گشت

ازیال های قطار

خون می چكید! (ص ۱۹۰)

اما از مهمترین تكنیك های استفاده شده در این دفتر تلمیح و بهره مندی از اسطوره های دینی و تاریخی است (بی هیچ اصراری بر لفظ اسطوره ). به عنوان مثال ، تلمیح نوح به عنوان شخصیتی كه در بسیاری از متون، اعم از متون مذهبی (عهد عتیق – قرآن كریم)‌، كتب تاریخی ، كتب اسطوره شناختی و ... وجوه مختلف شخصیتی اش به ما شناسانده شده ، كمك می كند تا شعر قزوه از لحاظ معنایی وسعت بیابد. مثلاً در این قطعه، قطار اندیمشك ، نمادی از جبهه و مركب اهل جبهه‌، به كشتی نوح یعنی سفینه نجات نوع بشر و البته هستی و جانداران زمین پیوند معنایی می خورد:

حالا رسیده ام به ایستگاه آسمان

قطار،كشتی نوح است

جهان

جزیره مجنون است

قطار

بر دو كوهه می نشیند(ص ۱۶۴)

یا در قطعه ای دیگر كه سه مفهوم و نماد قطار اندیمشك (جبهه ) سیمرغ (عارفان كامل - بچه های جبهه) و نوح و كشتی اش (ناجی و سفینه نجات ) را به هم پیوند می دهد: با سوت آخرین

كه نوح بیاید

قطار راه می افتد

سیمرغ در هر واگن

نوح گفت:

همه سوار شوید!

و پرندگان

قطار را به آسمان بردند (ص ۱۷۰)

دلبستگی قزوه به این تلمیح تا بدان حد است كه نسخه اش برای رفتن به سمت خدا نیز به این قضیه پیوند می خورد: كاش زمین را آب می گرفت

نوح می آمد

انسان‌، پرنده می شد

و درخت، پلی به سمت خدا

البته، تلمیحات و استفاده از اسطوره های دیگر نیز در شعرهای قزوه، زیباست و قابل ذكر گاه در یك روایت، از ستاره داوود و وهم صهیونیست ها می گوید:

ستاره شكسته داوود را چسبانده اند با سریش و گلوله به خاك قدس

و می گویند آسمان این جاست (ص ۱۴۹)

گاه نیز صداقت و عطوفت حضور دو شهید (خرازی و زین الدین ) را به تلمیح فرزندان یعقوب پیوند می زند.

این كه گریه می خندد از تبار یعقوب است

آن دو غیرت نایاب ، یوسفند و بنیامین (ص ۱۳۱)

و گاه نیز دو پیامبر ستم كشیده از بنی اسراییل را به میانه شعرش می آورد تا ستمكاری صهیونیست ها را نشان دهد:

قدس خون یحیی در دل تشت است

قصه یوسف درون چاه (ص ۱۳۷)

گاهی نیز دلاوری های جبهه را به تاریخ ملی ایران و معاصرین پیوند می زند:

این بار دو قطار اندیمشك

میرزا كوچك جنگلی ست

با دكتر حشمت

و بچه های لشكر قدس

امروز هم با قطار اندیمشك

ستارخان و باقرخان

قشون تبریز و

بندر شرفخانه

و بچه های لشكر عاشورا (ص ۱۹۸)

و ... با این همه، علیرضا قزوه شاعر است . شاعری كه سعی كرده جغرافیای متنش، جغرافیای مردمان ستمدیده و رنج كشیده باشد. شعرهای اخیرش و واكنش هایش به جنگ فلسطین به جنگ حزب ا... لبنان و اسراییل ، حمایتش از سید حسن نصرا... و ... ،همه و همه شخصیت او را به عنوان شاعری فراتر از جغرافیای انقلاب نشان می دهد. شاید بایستی مطمئن باشیم انقلاب دارد فكر و ایده صادر می كند. آن هم نه توسط سیاستمداران و سیاست بازان ؛بلكه به مدد همت هنرمندان و شاعران. قزوه این را خوب می داند:

حالا قطاری از سلام در زیر خاك

و می رسد چه زود به كربلا

به وادی السلام نجف این قطار را

نه سازمان ملل می بیند نه ماهواره ها

فقط او می بیند و شاعران!

پی نویس

۱- حنجره ای برای همیشه ، محمدرضا خالصی، نشر ژیمند ۱۳۸۴، ص ۹۰



همچنین مشاهده کنید