دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

مواظب باش کسی نبیند


مواظب باش کسی نبیند

مردی پسر کوچکی داشت، روزی به او گفت: پسرم امروز بیا تا با هم به باغی برویم و مقداری میوه بچینیم. پسر خردسال همراه پدرش حرکت کرد و به باغی رفتند. وقتی وارد باغ شده و به زیر درختی رسیدند، …

مردی پسر کوچکی داشت، روزی به او گفت: پسرم امروز بیا تا با هم به باغی برویم و مقداری میوه بچینیم. پسر خردسال همراه پدرش حرکت کرد و به باغی رفتند. وقتی وارد باغ شده و به زیر درختی رسیدند، پدر به فرزندش گفت: همین جا بمان و مواظب باش کسی ما را نبیند تا من بالای درخت بروم و میوه بچینم. پدر این را گفت و ترسان و با شتاب به بالای درخت رفت. پسر کوچک که تازه متوجه شده بود پدرش بدون اجازه وارد باغ دیگران شده و میوه می‌دزدد، از آن جا که فطرت پاکی داشت و قلبش متوجه خدا بود، چند دقیقه بیشتر تحمل نکرده و ناگهان فریاد زد پدر جان! پدر جان! یک نفر دارد ما را می‌بیند! سریع بیا پایین!

پدر که شدیداً ترسیده بود، با عجله از درخت پایین پرید و در حالی که این طرف و آن طرف را نگاه می‌کرد، از پسرش پرسید: کو؟ کیه؟ من که کسی را نمی‌بینم!

پسر خردسال گفت: پدرجان، او خداست که همه ما را می‌بیند و بر همه‌چیز آگاه است! پدر که از این سخن حکیمانه فرزندش شرمگین شده بود، لحظاتی سکوت کرده و به فکر فرو رفت و از عمل زشت خود دست برداشت.

آیه ۷۷ سوره بقره: اولا یعلمون ان الله یعلم ما یسرون و ما یعلنون

آیا نمی‌دانند که خدا بر آنچه پنهان داشته و یا آشکار کنند، آگاه است؟

برگرفته از کتاب اندرزها و حکایات