دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
دوچرخه من
دیروز بابا برای من یک دوچرخه خیلی قشنگ خرید. یک دوچرخه که یک سبد قشنگ داشت. خرسی وقتی دوچرخه ام را دید از خوش حالی شروع کرد به جیغ کشیدن و گفت: جانمی دوچرخه سواری. عصر وقتی که مامان و بابا خواب بودند خرسی گفت: بیا برویم توی کوچه دوچرخه سواری کنیم. گفتم: نه تنهایی خطر دارد تازه اجازه نگرفتم. خرسی دستم را کشید و گفت: زود بر می گردیم. دلم برای خرسی سوخت و قبول کردم. وای دوچرخه سواری توی کوچه چه کیفی داشت! اما یک دفعه سر و کله آقای دزد پیدا شد و به زور دوچرخه ام را با خودش برد. من و خرسی هر چقدر گریه کردیم فایده نداشت. ما دیگر دوچرخه نداشتیم. کاش دزد بد جنس دوچرخه ام را برگرداند. قول می دهم دیگر بدون اجازه تنهایی توی کوچه دوچرخه سواری نکنم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست