یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ختم نبوت و گستردگی طرح سیاسی اسلام


ختم نبوت و گستردگی طرح سیاسی اسلام

ذوب بودن سیاست در دین و جداناپذیری این دو از همدیگر, در نبوت ها پیوسته سیر تکاملی داشته تا این که در کامل ترین نبوت ها, این سیر به اوج خود رسید دین اسلام که وجه تمایز آن از دیگر ادیان اکمل بودن آن است, طبیعی است این کامل تر بودن, باید در همه امور و صحنه ها تجلی داشته باشد از این رو توحید در اسلام, از توحید در دیگر ادیان کامل تر, و نیز مفهوم نبوت , پاک تر و منزه تر, و اصل امامت, مترقی تر و مفهوم معاد, روشن تر و دقیق تر می باشد همچنین شریعت اسلام, وسیع تر و عمیق تر و تجربه نبوی پیامبر اسلام آن پر بارتر و میدان آن وسیع تر و گسترده تر است

ذوب بودن سیاست در دین و جداناپذیری این دو از همدیگر، در نبوت ها پیوسته سیر تکاملی داشته تا این که در کامل ترین نبوت ها، این سیر به اوج خود رسید. دین اسلام که وجه تمایز آن از دیگر ادیان اکمل بودن آن است، طبیعی است این کامل تر بودن، باید در همه امور و صحنه ها تجلی داشته باشد. از این رو توحید در اسلام، از توحید در دیگر ادیان کامل تر، و نیز مفهوم نبوت ، پاک تر و منزه تر، و اصل امامت، مترقی تر و مفهوم معاد، روشن تر و دقیق تر می باشد. همچنین شریعت اسلام، وسیع تر و عمیق تر و تجربه نبوی پیامبر اسلام آن پر بارتر و میدان آن وسیع تر و گسترده تر است.

طرح سیاسی اسلام ـ جنبه ای که بیشتر از دیگر جنبه ها، مدنظر در این بحث می باشد ـ وسیع تر و از شمول بیشتری نسبت به دیگر ادیان برخوردار است و چنانچه بخواهیم آماری از کتاب ها و تألیفاتی که در این زمینه نوشته شده است تهیه کنیم، یک کار کتابشناسی «ببوگرافی» گسترده مشتمل بر هزاران اسم و عنوان کتاب و مقاله خواهد شد وما در این جا درصد تشریح ابعاد برنامه سیاسی اسلام در زمینه حکومت و دولت و تغییر و تحول اجتماعی و انقلاب و یا درگیری و مواجهه سیاسی نیستیم، و تنها می خواهیم اشاره ای به این نکته داشته باشیم که خاتمیت به این معنا نیست که نبوت ها از وظایفی که پیش از این مد نظرشان بود، از این پس دیگر صرف نظر کرده ];ک ک نا و یا این که آن تأثیر و کارکردی را که داشته اند از دست دادند. بلکه خاتمیت یک مفهوم و معنای دیگر دارد که همان اکمل بودن است. خاتمیت یعنی این که خط انبیا با آمدن پیامبر اسلام به اوج خود رسید و دیگر پس از اسلام، بشریت نیاز به نبوت و دین جدید ندارد چرا که اسلام یک دین جاودانه است و این توانایی را دارد که پاسخ گوی تمام مقتضیات زمان و مکان تا روز قیامت باشد.

به بیان دیگر خداوند تنها یک دین بیشتر ندارد و آن اسلام است، و این سلسله ادیان و نبوت ها همگی به این دین انتساب دارند نه دین دیگر. از این رو شاید تعبیر از نبوت ها به ادیان دقیق نباشد. چرا که خداوند یک دین بیشتر ندارد و آن اسلام است و نقش رسالت ها و نبوت ها بیان درجات و مرتبه های متفاوت از آن دین واحد است. رسالت حضرت نوح (ع ) و انبیای تابع آن برای بیان و تبلیغ رتبه اول از آن دین بوده، و رسالت و آیین ابراهیم و نبوت های تابع آن برای بیان مرتبه ای بالاتر آن بوده است و در مورد حضرت موسی و حضرت عیسی نیز امر بر همین منوال است. تا این که نوبت به حضرت محمد (ص) رسید که پیام رسان آخرین و بالاترین رتبه آن دین واحد بود و رتبه ای بالاتر از آن وجود نداشته تا سبب پیدایش نبوت جدیدی شود. دین و سیاست در یک نگاهی مقایسه ای بین اسلام و نبوت های پیش از آن رسالت اسلام در رابطه با دین و سیاست نسبت به رسالت ها و نبوت های پیش از خود دارای ویژگی های منحصر به فردی است که آن را متمایزتر و برجسته تر کرده است.

شرح تمام این ویژگی ها از حوصله این نوشتار خارج است ، لذا به بیان برخی از این ویژگی ها اکتفا می کنیم :

● مطالب سیاسی و اجتماعی

در عمیق ترین لایه های تکالیف و فرایض عبادی و دینی، بیان شده است. بطور مثال متون ادعیه همواره بر فرم ها و قالب های جمعی تأکید دارد و فرم فردی را مهمل گذشته است. و نمازهای یومیه در مراتب فضیلت با هم متفاوت است، و کمترین مرتبه نماز مربوط به نماز فرادا است، و حال آن که مرتبه بالاتر آن نماز جماعت در مسجد جامع است و نماز جمعه که از دو رکعت و دو خطبهء اجتماعی تشکیل شده و همراه با اسلحه ای است که امام جمعه بر آن تکیه می زند و در سایه دولت شرعی اقامه می شود. حج نیز یک فریضه دینی است که همزمان با بعد تعبد و تهجد به عمیق ترین و حساس ترین مسایل مربوط به اجتماع و سیاست می پردازد و حتی در مورد روزه نیز می توان گفت که خداوند متعال آن را یک پدیده اجتماعی قرار داده که همه افراد امت اسلامی را شامل می شود.

نماز عید مظهر وحدت امت اسلام، اقتدار، پیروزی و عزت آن است و چنانچه مروری دقیق بر قرآن کریم داشته باشیم، می توانیم به ده ها مورد از این قبیل برخورد کنیم. به طور مثال آن جایی که خداوند متعال می فرماید: «الذین ان مکناهم فی الارض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر...» «آنان کسانی هستند که اگر آن ها را در زمین مکنت و قدرت دهیم نماز را اقامه کنند و زکات را بجا آورند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند».

بنابراین نماز عمق و محتوای درونی نظام اسلامی را تشکیل می دهد و هرگاه خداوند متعال این فرصت را به مومنان بدهد که این نظام را تشکیل دهند، مومنان به ترسیخ و تأکید و عمق بخشیدن به این محتوا در جامعه اسلامی خواهند پرداخت و حال آن که شما با چنین نگرشی پیرامون فرائض دینی در هیچ یک از ادیان گذشته برخورد نمی کنید.

▪ ربط دادن مسایل ایمانی با مسایل اجتماعی:

بارزترین شاهد بر این مدعا ربط دادن مکرر قرآن کریم بین ایمان و عمل صالح در پیش از پنجاه مورد می باشد و این دلالت دارد بر این که اسلام یک طرح و یک نظام اجتماعی است و حتی نماز که انتظار می رود فردی باشد در اسلام یک عنصر اجتماعی است چرا که نماز: «تنهی عن الفحشاء و المنکر».

▪ نظام سیاسی:

همچنین اسلام با داشتن یک نظام سیاسی روشن و گسترده و متکامل از دیگر ادیان سماوی ممتاز شناخته شده است . نظام سیاسی اسلام با دیگر برنامه ها، نظام ها و عقاید آن ، همگونی و انسجام کامل دارد. درگیری شدید در امامت و خلافت که تاریخ اسلام شاهد آن بوده ، در واقع از جهت عدم شفافیت نظام سیاسی اسلام نیست بلکه علت آن انحراف از اسلام ، هواپرستی و تعصب قبیله ای و قومی بوده که مانع شده است تا تعداد];ّّنا زیادی از صحابه رسول خدا از اعتراف کردن به حقانیت حضرت علی (ع ) و تسلیم در برابر فرمان رسول خدا امتناع کنند و افزون بر این ، تعصبات قبیله ای آن ها را وا داشت که هر کدام آب را به آسیاب خود بریزند، تا جایی که نزدیک بود امت از دین پیامبر ارتداد پیدا کند وگرنه منابع تاریخی و روایی مسلمین همگی بر این مسأله اتفاق نظر دارند که پیامبر اسلام در جاهای متعدد بر خلافت حضرت علی (ع ) و این که ایشان امام مسلمین بعد از پیامبر است تصریح فرمودند.

▪ تجربه سیاسی کامل پیامبر اسلام :

تجربه سیاسی پیامبر اسلام بسیار پر بار و شامل مراحل گوناگونی بود. درگیری و انقلاب، سپس حکومت و تجربه دولت داری، پس از آن آغاز فتوحات و توسعه قلمرو سرزمین اسلامی و مطرح شدن اسلام در سطح جهانی، سرفصل های اصلی تجربه سیاسی پیامبر اسلام (ص) بود که هر کدام می تواند در بیان سیرهء سیاسی پیامبر و رابطه این سیره با سیاست و حکومت، بسیار راهگشا و تعیین کنده باشد در سطور ذیل چند موضوع و مفهوم سیاسی دیگر در این رابطه بطور مختصر توضیح داده می شود.

بیین پاره ای از مفاهیم سیاسی در تجربهء سیاسی پیامبر اسلام ـ قرآن کریم منصب حکومت را از شؤون پیامبر اکرم (ص ) می داند.

آیات متعدد قرآنی، بیانگر این مطلب است که مقام و منصب حکومت، یکی از شؤون پیامبر گرامی اسلام (ع ) بوده است که به برخی از آن ها، اشاره می کنیم:

▪ «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله ولا تکن للخائنین خصیماً» «ما کتاب را ـ به حق ـ بر تو فرو فرستادیم، تا بین مردم براساس آن چه خداوند به تو آموخته است حکم برانی ; پس مدافع خیانت کاران مباش».

▪ «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلاً» .

«هان ، ای مؤمنان ! از خدا، پیامبر و اولی الامر خود پیروی کنید; و چون در چیزی نزاع کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید; این کاری پسندیده است ، و فرجام بهتری ـ هم ـ دارد».

▪ «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلِّمُوا تسلیماً». «نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمی آورند مگر این که در مشاجره هایی که بین آن هاست تو را داور قرار دهند; و در درون خود، نسبت به قضاوت تو در تنگنا نباشند، و تسلیم محض حکم تو شوند». ۴ «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم ...».

«پیامبر نسبت به مؤمنان (در امور مربوط به زندگی شان) از خود آن ها، سزاوارتر است». از آیات یاد شده ـ و نظایر آن ـ به دست می آید، که مسأله ی حکومت و تصدی امور جامعه، یکی از شؤون نبوت و وظایف نبوت و وظایف پیامبران الهی است . همان گونه که ابلاغ پیام های الهی، تعلیم و تزکیه، دعوت به توحید، پند و اندرز، هدایت و ارشاد نیز از شؤون و اهداف دیگر نبوت است با این تفاوت که رسالت پیام رسانی و وعظ و اندرز، و امر به معروف و نهی از منکر بدون حمایت و پشتیبانی مردم نیز انجام پذیر است، به همین جهت است که این اهداف توسط همهء پیامبران و در هر شرایطی، تحقق می یابد اما، وظیفهء حکومت، بدون حمایت و پشتیبانی مردمی انجام شدنی نیست از این روی، چه بسا برخی یا بسیاری از پیامبران، موفق به تشکیل حکومت دینی نشده اند; ولی این امر به تفکیک نبوت از حکومت و دین از سیاست، دلالت نمی کند. همانطور که دلیلی بر این که این گروه از پیامبران در جهت تأسیس حکومت، تلاشی نکرده اند ـ نیز ـ نیست. ـ تجربهء بیعت به عنوان یک اصل مهم سیاسی و حکومتی در سیرهء پیامبر اسلام بیعت که از آن به صفقه هم تعبیر می شود، در اصل عبارت است از دست به دست هم زدن پس از انجام معامله برای ایجاب بیع و یا برای مبایعت و اطاعت و این دست به دست هم زدن در مورد معامله ی کالا و اجناس، نشانه ی لزوم و وجوب معامله و بیع بوده است،یعنی این معامله قابل فسخ نمی باشد و سیره و شیوه ی عرب چنین بود که وقتی چیزی را می فروختند، به نشانه ی لزوم معامله دست به دست هم می دادند. این عمل در مورد تعیین حاکم نیز توسعه پیدا می کند، و سیره و سنت اجتماعی چنین می شود که مردم توسط بیعت کردن، حاکم مورد نظر خود را تعیین می نمودند.

راغب اصفهانی در مفردات القرآن بیعت را چنین معنا می کند:

«و بایع السلطان اذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له و یقال: لذلک: بیعة و مبایعة». فلانی با سلطان بیعت کرد، وقتی گفته می شود که بیعتش متضمن بذل اطاعت باشد، البته اطاعت بقدر مقدور و به این عمل بیعت و مبایعه گفته می شود.

در معنای بیع ، بیعت و مبایعه، نقل و انتقال وجود دارد، چون نتیجه ی نقل و انتقال که همان تصرف است، با دست انجام می گیرد، به همین جهت دست به دست زدن هنگام بذل اطاعت را مبایعه و بیعت خوانند، و حقیقت آن این است که بیعت کننده، دست خود را به بیعت کننده می بخشد، یعنی این دست مال تو است می توانی به آن هرگونه تصرف نمایی، و من در برابر تو دست ندارم.

خلیل ابن احمد گوید:

«البیعة: الصفقة علی ایجاب البیع ، و علی المبایعة و الطاعة» .

بیعت، عبارت است از دست زدن بدست، برای لزوم بیع، و قرارداد و مبایعت و اطاعت. قیومی گوید: «و تطلق ایضاً علی المبایعة و الطاعة».

«بیعت اطلاق می شود بر تعهد و اطاعت».

بآیعوه بالخلافةِ و بویع له بالخلافة: او را به خلافت برگزیدند، یا حکومت او را بگردن نهادند. پس بیعت عبارت است از فرمانبرداری و پیمان بستن برای حکومت در اسلام نیز، این عادت معروف و معمول، برای میثاق و پیمان با امام (ع ) و وجوب اطاعت از او، مورد استفاده قرار گرفته است و بیعت همان طریقه و شیوه ی شرعی است که بوسیله آن، مردم سرنوشت سیاسی خود را تعیین می کنند، و حاکم دلخواه و مورد نظر خود را بر می گزینند، از این رو بیعت ارتباط عمیق و اساسی با ریاست و حاکمیت در دولت اسلامی وحیات سیاسی مسلمین دارد.

در سیره ی پیامبر اسلام (ع ) می خوانیم که به منظور الزام اطاعت از حاکمیت خود، از مردم بیعت می گرفت و اخذ بیعت در حیات سیاسی آن حضرت چندین بار تکرار شد و بیعت اساسی ترین سنگ زیر بنای نظام سیاسی، اجتماعی اسلام را شکل داده است. چنانکه پیامبر اسلام (ص ) با خصومت شدید مشرکین مکه روبرو گردید، سالی در موسم حج در یک شب ماهتابی، شش نفر از قبیله ی «اوس » در عقبه که محلی است در نزدیکی منا، به آن حضرت بیعت کردند.

در سال دیگر، دوازده نفر نمایندگان دو قبیله ی «اوس» و «خزرج» در همان محل با آن حضرت بیعت نمودند، و حضرت پیامبر اسلام (ص) بموجب این قرار داد، رییس و فرمانده اقلاً دوازده نفر خانواده ی مدنی شناخته شد آنان از پیامبر (ص) تقاضای معلم کردند تا به آنان قرآن بیاموزد، حضرت، مصعب ابن عمیر را بحیث معلم و نماینده خود با آن ها فرستاد. و او این توفیق را یافت که دو دسته ی متخاصم «اوس» و«خزرج» را که سالیان دراز با همدیگر در حل جنگ بودند، با هم آشتی دهد.

در سال سوم، از میان کاروان پانصد نفری حجاج که از مدینه به مکه آمده بودند، هفتاد و سه نفر مسلمان که دو نفر زن نیز به همراه آنان بودند، به همراه معلم خود در عقبه خدمت آن حضرت رسیدند. در این جلسه ی سری شبانه که دیدگان مشرکان عرب همه در خواب رفته بود، نخست عباس عموی پیامبر (ص) گفت: ای خزرجیان ! شما پشتیبانی خود را نسبت به آئین محمد (ص) ابراز داشته اید بدانید که وی گرامی ترین افراد قبیله ی خود می باشد، و تمام بنی هاشم اعم از مؤمن و غیر مؤمن، دفاع از او را بعهده دارند، ولی اکنون محمد (ص) جانب شما را ترجیح داده و مایل است در میان شما باشد، اگر تصمیم دارید که روی پیمان خود بایستید و او را از گزند دشمنان حفظ کنید، او می تواند در میان شما زندگی کند، و اگر در لحظات سخت، قدرت دفاع از او را ندارید، هم اکنون دست از او بردارید و بگذارید او در میان عشیرهء خود با کمال عزت و مناعت و عظمت بسر ببرد. آنان گفتند: ما همانطور که از خانواده ی خود دفاع می کنیم، از تو دفاع می کنیم. بدان ها گفته شد که شاید این دعوت بجنگ با همه ی دنیا منتهی شود، آن ها عزم راسخ خود را اعلام کردند که هیچ گاه از عهد و پیمان خود دست بر نخواهند داشت. آنگاه حضرت فرمود: از این به بعد من نیز متعلق بشما هستم ، خون شما خون من و عفو شما عفو من است. آنگاه از آن ها تقاضا کردند که رؤسای طوایف شان را انتخاب کنند، و آنان دوازده نفر را بعنوان رؤسای دوازده قبیله برگزیدند.

این پیمان ها و بیعت ها بطور قطع اولین سنگ بنای سیاست اسلامی را با افراد و سرزمین ها و سازمان ها و قبایل پی ریزی کرد و این جمعیت اندک با بیعت و پیمان خود، حاکمیت مطلقه ی حضرت رسول خدا را پذیرفتند، و زمینه ی برای تشکیل حکومت و دولت در مدینه را فراهم کردند.

همچنین قبل از فتح خیبر، حضرت پیامبر اسلام (ص) اصحابش را فراخواند، تا بدون حمل سلاح در مکه برای انجام عمره شرفیاب شوند، حضرت با همراهان که هزار و سیصد و شصت نفر بودند، در ذوالحلیفه احرام بستند و بحرکت ادامه دادند تا به «حدیبیه» رسیدند، این خبر به اهل مکه رسید و آنان از این امر به وحشت افتادند و قبایل همدست و هم پیمانان خود را برای مقابله فرا خواندند پیامبر اسلام (ص) نیز آمادگی گرفت و فرمود: خداوند به من دستور داده که بیعت بگیرم، و مردم هم به آن حضرت بیعت کردند بر آن که فرار نکنند یا آن که تا دم مرگ از اسلام و پیامبر دفاع نمایند. اهل مکه چون چنین دیدند، ترسیدند و با رسول خدا مصالحه کردند. داستان این بیعت در قرآن آمده است و از آن بخوبی و اجلال یادکرده است: «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیوتیه اجراً عظیماً».

«آنانی که در حدیبیه با تو بیعت کردند، در حقیقت با خدا بیعت کردند، دست خدا بالای دست آن هاست، پس از آن هر کسی نقض بیعت کند، به زیان خویش کرده است و هر که بعهدش وفا کند خدا پاداش بزرگی عطا نماید». «لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثابهم فتحا قریباً». «خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند، خوشنود گشت و از خلوص قلب آن ها آگاه بود که وقار و اطمینان کامل برای شان نازل فرمود و به فتحی نزدیک پاداش داد». این بیعت به بیعت رضوان یا بیعت شجره معروف است.

مورد دیگری که بیعت در حیات سیاسی رسول الله تکرار شد، پس از فتح مکه بود که تمامی مردها و زن های مکه به آن حضرت بیعت نمودند، و به نبوت و حاکمیت آن حضرت ملتزم شدند، و حضرت پس از انجام بیعت شخصی را بنام «سدوم» بعنوان حاکم مکه مقرر فرمود. مردان به شیوه ی معمول بیعت می کردند اما در مورد زنان حضرت فرمود: من با زنان مصافحه نمی کنم، امر کرد ظرف آبی بیاورید، حضرت دست خود را در میان ظرف فرو برد و بیرون کرد و فرمود: زن ها دست خود را در ظرف فرو ببرند و این بیعت شان است و داستان این بیعت را خداوند در قرآن آورده است:

«یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا ولا یسرقن ولا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولا یعصینک فی معروف فبایعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحیم».

«ای پیامبر! چون زنان مؤمن آیند تا با تو بیعت کنند، بر آن که دیگر هرگز شرک بخدا نورزند و سرقت و زنا نکنند، و اولاد خود را به قتل نرسانند، و به کسی افتراء و بهتان میان دست و پای خود نبندند ـ فرزند خود را بدروغ بغیر پدرش نسبت ندهند ـ و با تو در هیچ امر معروفی مخالفت نکنند، با این شرایط با آنان بیعت کن و برای آنان از خداوند آمرزش بطلب که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»

از جمله ی «ولا یعصینک فی معروف » یعنی با تو در هیچ امر معروفی مخالفت نکنند

▪ اولا این نکته استفاده می شود که آن چه رسول خدا در مجتمع اسلامی، سنت و مرسوم می کند، برای جامعه ی اسلامی عمل معروف و پسندیده می شود، و مخالفت با آن، در حقیقت تخلف از سنت اجتماعی و بی اعتبار کردن آن است.

▪ ثانیاً از قید «فی معروف» معلوم می شود که اطاعت از تمام اوامر پیامبر واجب است ،زیرا فرمان های او همه اش معروف است و همچنین مقرر می دارد که اطاعت از حاکمی که به معروف امر نکند، بر رعیت واجب نیست.

چنان چه روایاتی هم در این زمینه هست که برای کسی که اطاعت خدا را نمکند اطاعتی نیست. براساس این سیره ، تعیین زمامدار به شیوه ی بیعت در میان مسلمین امر قابل قبول و مورد اتفاق بوده است ، امیرالمؤمنین (ع) که امامتش منصوص بود، گهگاه برای حقانیت و تأیید و تحکیم حاکمیت خود به بیعت مردم استدلال کرده است، چنانچه امام (ع) در نامه ی خود به معاویه نوشت: «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمرو عثمان علی مابایعوهم علیه فلم یکن للشاهد ان یختار ولا للغائب ان یرد». «با من همان گروهی بیعت کرده اند که با ابوبکر و عمرو عثمان بیعت کردند، پس حاضران حق انتخاب دیگری و غائبان حق رد و مخالفت با این بیعت را ندارند.

در نامه ی دیگر به معاویه می نویسد:

«اما بعد فان بیعتی لزمتک و انت بالشام لانه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان ». «بیعت من بر تو لازم شده در حالی که تو در شام هستی ، چون با من همان گروهی بیعت کرده اند که با ابوبکر و];ّّنا عمر وعثمان بیعت کرده بودند». نقض پیمان و نقض بیعت ، از عمل های زشتی است که درقرآن و روایات از آن تقبیح شده و این عمل عاملی است برای بی ثباتی سیاسی و تزلزل ارکان جامعه و همچنین حضرت امیرالمؤمنین در نهج البلاغه از نقض کنندگان بیعت شدیداً نکوهش کرده و آنان را از دسته های شیطان شمرده است .

پی نوشتها:

۱ حج ۴۱

۲ نساء ۱۰۵

۳ نساء ۵۹

۴ نساء ۶۵

۵ احزاب ۶

۶ لسان العرب : ابن منظور، جمال الدین محمد، ج ۱ ص ۲۶ دارصادر بیروت .

۷ مفردات راغب : اصفهانی ، راغب ، ص ۱۵۵ چاپ اول ، دارالسامیه بیروت .

۸ المیزان : طباطبایی ، علامه محمد حسین ، ج ۱۸ ص ۴۱۹ چاپ هشتم ، قم ، چاپخانهء دفتر انشارات اسلامی

وابسته به جامعه مدرسین ، زمستان ۱۳۷۵; تفسر مفاتیح الغیب : فخرالدین ، امام محمد رازی ، ج ۱۳ ص ۸۸ چاپ

دارالفکر لبنان ، ۱۴۱۴قمری .

۹ کتاب العین : فراهیدی ، خلیل ابن احمد، ج ۱ ص ۲۰۸ چاپ اول ، قم ، چاپخانهء باقری ، ۱۴۱۴قمری .

۱۰ مصباح المنیر: فیومی ، احمد، ص ۴۹ چاپ اول ، نشر مؤسسه ی دارالهجرة، ۱۴۰۵قمری .

۱۱ منجد الطلاب : بندرریگی ، محمد، ص ۴۱ چاپ چهارم ، انتشارات اسلامی تهران ، ناصر خسرو پاساز

مجیدی .

۱۲ فرهنگ الرائد: مسعود، جبران ، ترجمه : انزابی نژاد، رضا، ج ۱ ص ۴۰۸ چاپ اول ، مشهد، انتشارات

آستان قدس رضوی .

۱۳ رسول اکرم در میدان جنگ : حمید الله ، محمد، ص ۲۲

۱۴ همان ، ص ۲۶ به نقل از سیره ی ابن هشام : ص ۲۹۷

۱۵ قرائت های معاصر از اندیشه ی سیاسی اسلام : آصفی ، مهدی ، ترجمهء دانش ، سرور، ص ۱۷۷ـ ۱۷۸چاپ

اول ، چاپخانهء امیر، انتشارات مؤسسه فرهنگی ثقلین .

۱۶ فتح ۱۰

۱۷ فتح ۱۸

۱۸ ممتحنه ۱۲

۱۹ پیشین ، طباطبایی ، ج ۱۹ ص ۴۱۲ـ ۴۱۱ تفسیر فی ظلال القرآن ، قطب ، محمد، ج ۸ ص ۷۰ چاپ هفتم ،

۱۳۹۱ داراحیاء التراث العربی بیروت .

۲۰ نهج البلاغه صحیحی صالحی ، صالح ، صبحی ، ص ۳۶۶ نامهء ۶

۲۱ پیشین ، آصفی ، ص ۲۲۲به نقل از پیکار صفین : نصرابن مزاحم ، ص ۲۹۰

۲۲ ر.ک : خطبه های ۷و ۸و ۸و ۲۲

۲۳ بقره ۱۹۳

۲۴ حج ۴۰

۲۵ نهج البلاغهء فیض الاسلام : خطبهء ۲۷ ص ۹۴

۲۶ نهج البلاغهء فیض الاسلام : خطبهء ۵۵ ص ۱۴۵

۲۷ نهج البلاغهء فیض الاسلام : خطبهء ۱۳۱ ص ۴۰۶

۲۸ وسائل الشیعة: ج ۱۱ ص ۱۵

۲۹ سبأ ۲۸

۳۰ آل عمران ۶۴

۳۱ ن . گ : مستدرک حاکم : ۲۶۳۲; بدایة و نهایه : ۸۳۳; سیرهء ذینی دحلان هامش الحلبیه : ۶۹۳

۳۲ ن .گ : مکاتیب الرسول : ۱۳۶ السیرة الحلبیه .

۳۳ ن .گ : مکاتیب الرسول : ۱۴۴

۳۴ ن .گ : مکاتیب الرسول : ۱۴۷ السیرة الحلبیة: ۲۸۴۳ اعیان الشیعة: ۱۴۲ السیرة النبویة هامش الحلبیة:

۷۶۳ الجمهرة ۴۶۱ صبح الاعشر: ۳۸۰۶ المواهب اللدنیة: ۴۰۴۳

۳۵ مکاتیب الرسول : ۱۹۷ تنویر الحوالک فی شرح موطأ مالک : ۱۵۷۱ الطبری : ۳۸۸۲ البدایة و النهایة:];نا ۷۶۵

۳۶ سبأ ۲۸

۳۷ کنز العمال : حسام الدین هندی .

۳۸ سنن ابی داود: ج ۳ ص ۳۰۱

۳۹ میزان الحکمة: محمدی ری شهری ، واژهء القضاء باب ۳۳۶۸ حدیث ۱۶۵۶۱

۴۰ میزان الحکمة: محمدی ری شهری ، واژهء القضاء باب ۳۳۹۶ حدیث ۱۶۵۶۸

۴۱ مقدمهء ابن خلدون : گنابادی ، محمد پروین ، ج ۱ ص ۴۲۳

۴۲ همان .

۴۳ تاریخ طبری ، ج ۲ ص ۴۹۰ ۵۵۰ قاهره ، ۱۳۵۸ق .

۴۴ تفسیر نمونه : ج ۲۴ ص ۱۴۵ قم ، ۱۳۶۶ش .

۴۵ بحارالانوار: ج ۶ ص ۱۷۹و ج ۲۲ ص ۴۶۱

۴۶ بحارالانوار: ج ۶ ص ۱۷۹و ج ۲۲ ص ۴۶۱


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.