سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

كمال گرایی یا تكلیف گرایی


كمال گرایی یا تكلیف گرایی

از ارسطو افزون بر متافیزیك, دستگاهی از فلسفه اخلاق نیز به یادگار مانده است كه هنوز محل چند و چون صاحبنظران عرصه اخلاق است مطلب حاضر, مقاله دكتر محسن جوادی, متخصص و مدرس فلسفه اخلاق در دانشگاه است كه در مركز تحقیقات اخلاق و تاریخ پزشكی عرضه شده است

مؤلف در این مقاله می كوشد تقریری نو ارسطویی از مفهوم سیاست ترسیم كند. وی در این مسیر به پاره ای از جریانات منتقد ارسطو نیز اشاره می كند.سخن خود را تحت عنوان «تقریر نو ارسطویی از مفهوم سعادت» در قالب پاسخ به چهار سؤال ارائه خواهم داد:

۱- بحث از مفهوم سعادت چه ضرورتی برای اخلاق پزشكی دارد؟

۲- اخلاق ارسطویی چیست و منظور از نظریه سعادت ارسطو چه می باشد؟

۳- نو ارسطوئیان چه كسانی هستند؟

۴- مفهوم سعادت از دیدگاه نو ارسطوئیان چیست؟

اهمیت اخلاق و سعادت برای اخلاق پزشكی

اخلاق پزشكی یكی از شاخه های اخلاق كاربردی (Applied Ethics) یا اخلاق حرفه ای (Professional Ethics) است. اخلاق های حرفه ای درصدد تعیین بایدها و نبایدهای یك حوزه حرفه ای خاص مثل تجارت، پزشكی، سیاست، مدیریت و ... هستند. اخلاق پزشكی هم متكفل بحث از وظایف اخلاقی متخصصان مراقبت های بهداشتی از جمله پزشكی است. هر اخلاق حرفه ای نیازمند یك چارچوب و نظام اخلاقی است تا بر اساس آن چارچوب حكم اخلاقی مسائل مبتلا به را استخراج كند. به عبارت دیگر یك نظام تئوریك اخلاقی پیش نیاز هر اخلاق حرفه ای از جمله اخلاق پزشكی است.

از دیرباز دو نظام اخلاقی عمده وجود داشته است:

۱- اخلاق غایتگرا

۲- اخلاق وظیفه گرا

اخلاق غایتگرا كه نماینده مهم آن ارسطو است، می گوید: ما برای اینكه بدانیم باید چه كار كنیم لازم است ابتدا تصوری از غایت اصلی زندگی و به عبارت دیگر تعریفی از خیرغایی و سعادت داشته باشیم. اما اخلاق وظیفه گرا كه نماینده مهم آن كانت است، می گوید: ما بایدها و نبایدها و وظایف اخلاقی خود را به طور شهودی می فهمیم و برای تعیین بایدها و نبایدها نیازی به تعریف پیشاپیش سعادت آدمی نداریم.

طرح بحث سعادت، مبتنی بر اخلاق غایت گرا و قبول لزوم تعریف سعادت می باشد و اهمیت آن برای اخلاق پزشكی از آن روست كه ما برای تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی در حوزه فعالیت پزشكی ابتدا باید غایت نهایی یا سعادت آدمی را بدانیم.

اخلاق ارسطویی و نظریه سعادت ارسطو

ارسطو سعادت را مفهوم كلیدی اخلاق می دانست و عمده تلاش او در حوزه اخلاق در راستای تعریف سعادت آدمی بوده است. ذیلاً به برخی از خصوصیات و مؤلفه های مهم سعادت آدمی از دیدگاه ارسطو اشاره می شود:

۱- خیر و سعادت آدمی مربوط به سرشت و ذات انسانی است و به عبارت دیگر سعادت آدمی همان شكوفائی ذات و طبیعت انسانی است. لذا لازم است سرشت و ذات آدمی شناخته شود. این تلقی متفاوت از تلقی سودگرایان Utilitarianists، شاخه ای دیگر از غایت گرایی است.

۲- به نظر ارسطو انسان سرشت و ذاتی عقلانی دارد و به عبارت دیگر مهمترین خصوصیتی كه آدمی را از سایر انواع موجودات و حیوانات متمایز می كند قوه عقل و شناخت اوست و كمال و سعادت آدمی در شكوفا كردن قوه عقل است. ارسطو عقل را به دو نوع نظری و عملی تقسیم می كرد و سعادت نهایی آدمی را در شكوفا شدن هر دو جنبه نظری و عملی عقل می دانست.

۳- به نظر ارسطو شكوفایی عقلانی در خلأ صورت نمی گیرد و بلكه متن و زمینه ای می خواهد. جامعه، سلامتی، گروه دوستی و... برخی از عناصر این متن هستند كه به آنها در اخلاق ارسطو فضیلتهای بیرونی اطلاق می شود و عمدتاً بیرون از اراده آدمی است و به تصادف، شانس و بخت وابسته هستند. این تلقی از سعادت متفاوت از اخلاق وظیفه گراست كه خوشبختی را تا حدی مستقل از شرایط بیرونی می داند این امر یكی از وجوه واقع گرا و رئالیست بودن ارسطو را نشان می دهد.

۴- روایی بودن زندگی و وجود اموری پایدار در حیات یكی دیگر از شرایط سعادت آدمی در اخلاق ارسطو است. به نظر ارسطو زندگی باید یك وحدت روایی ـ داستانی داشته باشد. بخشهای مختلف زندگی هدف واحدی را دنبال كنند. ارسطو معتقد است كه عمل اخلاقی باید برآمده از فضایل اخلاقی یعنی حالات نفسانی راسخ و ملكات نفسانی فرد باشد. به عبارت دیگر اخلاق ارسطویی به شخصیت، نفس و فضیلتهای فرد هم اهمیت می دهد. ارسطو در كتاب اخلاق نیكوماخوس خود می گوید «با یك پرستو بهار نمی آید». یعنی با یك عمل اخلاقی و یا چند عمل اخلاقی ابتر زندگی اخلاقی و سعادت به دست نمی آید بلكه باید عمل اخلاقی از درون فرد بجوشد.

۵- مطلق بودن یكی دیگر از خصوصیات سعادت ارسطویی است. اطلاق سعادت و نسبی نبودن آن ناشی از سرشت و ذات مشترك آدمیان است. چون بنابر مطالب قبلی سعادت آدمی مبتنی بر سرشت و ذات آدمی است. چون انسانها سرشتی مشترك دارند پس آنها سعادت واحدی دارند.

نو ارسطویی در فلسفه اخلاق

نفوذ علمی ارسطو همیشه در طول تاریخ وجود داشته است و ما شاهد تأثیر عمیق او در جریانهای فكری در هر دو سنت اسلامی و مسیحی هستیم. لكن برخی از متفكران و جریانهای فكری مدرن همچون فرانسیس بیكن، دكارت، روشنگری و كانت با نقد اصول فكری ارسطو همچون منطق قیاسی و ذاتیگری حضور وی را كمرنگ كردند. لكن در قرن بیستم با جی. ادوارد مور فلسفه اخلاق اهمیت خاصی یافت. آرای اخلاقی ارسطو مورد مداقه قرار گرفت و در دهه های آخر قرن بیستم بود كه اخلاق ارسطو مجددآً احیا شده و ما شاهد ظهور متفكران و جریانهای فكری ملهم از اخلاق ارسطو بودیم. به این گروه از متفكران و جریانهای فكری نوارسطوئیان گفته می شود. البته نو ارسطوئیان الزاماً همه اصول اخلاق ارسطو را نمی پذیرند. خانم مارتا نوسیام استاد فلسفه دانشگاه هاروارد یكی از نو ارسطوئیان مهم است كه اخیراً كتابی به نام «شكنندگی سعادت» نوشته و نام اصلی آن همان «فضیلتهای بیرونی» اخلاق ارسطو است كه قبلاً به آنها اشاره شد. السدیر مك اینتایر یكی از دیگر نو ارسطوئیان است كه با كتاب ارزشمند خود «بعد از فضیلت» «After virtue» متأثر از ارسطو بر اهمیت فضیلت در اخلاق تأكید كرد. یعنی آنكه ما نباید صرفاً به اعمال خوب و بد بلكه به صفات نفسانی خوب و بد فكر كنیم و این فضایل و رذایل هستند كه منشأ اعمال و رفتارهای خوب و بد می شوند. چارلز تیلور فیلسوف معاصر كانادایی و نویسنده كتاب اخلاق اصالت The Ethics of Authenticity هم جزو نو ارسطوئیان محسوب می شود. امروزه نو ارسطوئیان اغلب در تقابل با لیبرالها فهمیده می شوند. یكی از مؤلفه های لیبرالیسم عقل گرایی خود بنیاد و خود بسنده است. نو ارسطوئیان از جمله مك اینتایر با این مخالف هستند و معتقدند فهم ما در بستر جامعه و تاریخ شكل می گیرد و ما از سنتها، روابط اجتماعی، حلقه دوستی، خانواده و... بی نیاز نیستیم. همانطور كه قبلاً هم اشاره شده جریان اخلاق فضیلت« virtue Ethics »كه امروزه در مقابل وظیفه گرایی و سودگرایی از اهمیت زیادی برخوردار شده است، جریان نو ارسطوئی است كه به جای عمل، بر شخصیت فرد و فضایل تأكید می كند. البته باید توجه داشت كه اخلاق فضیلت امروزی الزاماً مثل اخلاق فضیلت ارسطو با مفهوم و وجود خدا گره نخورده است. در نظام اخلاقی ارسطو كمال آدمی در تشبیه به خداوند و خداگونه شدن تعریف می شود. ولی امروزه برخی از طرفداران اخلاق فضیلت مثل خانم فیلیپا فوت جزو حلقه اخلاق فضیلت در دانشگاه آكسفورد، اخلاق فضیلت را منهای خداوند فهمیده و تفسیر می كنند.

سعادت از دیدگاه نو ارسطوئیان كمال گرا

قبل از بیان دیدگاه نو ارسطوئیان درباره سعادت لازم است توضیحی مختصر در خصوص مفهوم سعادت، خیر نهایی یا كمال در اخلاق داده شود. كمال گرایی دو معنی دارد: معنی عام و معنی خاص. به معنای عام كلمه، عمده بزرگان اخلاق از ارسطو گرفته تا نیچه و ماركس و ... كمالگرا بوده اند. چون همه این متفكران خیر نهایی و كمال عینی برای وجود و زندگی آدمی لحاظ كرده اند. البته هر غایت گرایی كمالگرا نیست بلكه غایتگرایانی كه به غایتی عینی و آبجكتیو معتقد هستند كمالگرا نامیده می شوند. اما غایت گرایانی مثل سودگرایان كه عمدتاً امر سابجكتیو «لذت» را غایت تلقی می كنند كمالگرا نیستند. پس به معنای عام كلمه هر متفكر اخلاقی كه برای زندگی آدمی غایتی عینی لحاظ كند كمال گرا نامیده می شود. لكن كمالگرایی معنای خاص و مضیقی هم دارد و آن هنگامی است كه معتقد باشیم آن غایت عینی باید هماهنگ با فطرت و سرشت آدمی باشد. این كمال گرایی ریشه در تفكر ارسطو دارد. پس منظور از كمال گرایی«perfectionism» آن است كه آدمی غایتی عینی دارد كه ارزشهای اخلاقی هم باید در پرتو آن كمال تعریف شوند. این كمال با روح و فطرت آدمی هماهنگ است. كمالگرایی امروزه با آثار هركا، استاد فلسفه دانشگاه تورنتو شناخته می شود. حالا می توان این سؤال را مطرح كرد كه به نظر نو ارسطوئیان آن كمال آدمی كه مطابق با روح و فطرت او هم هست چیست؟ آن غایت عینی كه آدمی باید به دنبال آن باشد چیست؟ ارسطو معتقد بود كه غایت هر موجود به فعلیت رسیدن خصوصیت خاص آن موجود و به تعبیر منطقی فصل ممیز آن است. مثلاً غایت و كمال چاقو در خوب بریدن است، غایت و كمال درخت در میوه به بار آوردن میوه های خوب است و ...

كمال انسان هم در به فعلیت رسیدن خصوصیت خاص او است. به نظر ارسطو خصوصیت خاص انسان قوه تفكر او است. بنابراین كمال آدمی در فلسفه ارسطو به شكوفائی رسیدن قوه عقل اوست.

با توجه به نقدهایی كه در دوران مدرن بر تفكر ارسطو شده است نو ارسطوئیان سعی كرده اند از كمال گرایی روایتی به دست بدهند كه به نوعی مشكلات روایت ارسطو را نداشته باشد. به نظر هركا كمال گرایی ارسطو سه اشكال عمده دارد و همه آنها جزو حواشی این تئوری است و ما می توانیم با حفظ جوهر و اساس نظریه كمال گرایی ارسطو این حواشی مشكل ساز را كنار بگذاریم. اما آن سه اشكال عبارتند از:

۱- ارسطو معتقد بود كه در هستی هر چیزی غایتی دارد. كمال گرایان جدید می گویند اثبات فلسفی غایتگرایی هم دشوار است و در عین حال برای كمالگرایی ضروری نیست و لذا ما لزومی ندارد برای كمالگرا بودن، غایتگرا هم باشیم.

۲- نظریه ارسطو یك مشكل روانشناختی دارد و آن اینكه به نظر ارسطو انسان به خیر اشتیاق دارد. هركا می گوید اثبات روانشناختی این ادعا هم مشكل است. ما می گوییم انسان كمالی دارد و باید به سوی آن حركت كند و با اشتیاق یا عدم اشتیاق آدمی كاری ندارد.

۳- اشكال سوم نظریه ارسطو، مربوط به فرا اخلاق می شود كه به مسأله هست‎/ باید مشهور است. منتقدان می گویند و لو ثابت شود آدمی در خارج و حوزه عینیت، كمال و غایتی دارد، نمی توان از این امر واقع (Fact) نتیجه بگیریم كه انسان باید به دنبال آن كمال باشد. به عبارتی دیگر بایدها و نبایدها از هست ها و نیستها استنتاج نمی شود. بنابراین به نظر كمال گرایان «Perfectionists»، اصل كمال گرایی ارسطو مهم و قابل تأمل است ولی برای حفظ آن از برخی نقدها باید برخی از مبانی آن را كنار گذاشت. در پایان جا دارد نقدهایی را كه بر كمال گرایی شده هم طرح كنیم. یكی از نقدهای صورت گرفته علیه كمالگرایان از طرف سودگرایان، آن است كه كمال گرایی خود محور است و بیشترین توجه را به استكمال و رشد فضایل فرد دارد درحالی كه سودگرایی می گوید كاری كن كه بیشترین سود را برای بیشترین افراد در پی دارد. این انتقاد را وظیفه گرایان از جمله كانت هم بر كمال گرایی كرده اند.برخی از منتقدان كمال گرایی معتقدند كه كمال گرایی در حوزه سیاست به استبداد منتهی می شود چرا كه برای نوع بشر سعادتی را تعریف می كند و حكم می كند كه در جامعه همه انسانها باید بر اساس آن كمال و الگو رفتار كنند. به نظر لیبرالها این طرز تفكر منجر به پدرسالاری و قیم سالاری در جامعه و تحمیل امور بر شهروندان می شود. لذا عده ای كمال گرایی را تهدید برای آزادیهای مدنی قلمداد می كنند.

محسن جوادی



همچنین مشاهده کنید