چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

پدر و مادرها همچون غول جادو


پدر و مادرها همچون غول جادو

والدین با توجه بیش از حد به فرزندان از خودشان غافل می شوند

اغلب پدر و مادرهای ایرانی به یک اصل از صمیم قلب اعتقاد دارند و آن این است که بچه آدم اگر ۶۰ سالش هم شود بچه است. همین بچه به محض تولد مرکز توجه والدینی می‌شود که از آن پس تمام تلاش خود را برای آسایش او به کار می‌گیرند و به اعتراف خودشان از همه خواسته‌هایشان می‌گذرند تا فرزند یا فرزندانشان کمبودی را احساس نکنند. این میان آنچه بیشتر اوقات مغفول می‌ماند روابط میان والدین است.

● دلمان نمی‌خواهد کمبودی داشته باشند

در گذشته نه‌چندان دور با ۱۰، ۱۲ بچه قدونیم‌قدی که بیشتر با کمک ابر و باد و مه و خورشید و فلک و البته با همیاری بچه‌های اول و دوم بزرگ می‌شدند و در حالی که سیستم خانواده بر پایه پدرسالاری بنا بود، خواسته‌ها و نیازهای فرزندان در اولویت خانواده‌ها قرار نداشت. خانم سپهری، ۵۹ ساله و معلم بازنشسته مقطع دبستان می‌گوید: «ما سه تا خواهر بودیم و پنج‌تا پسر. آن هم کجا؟ در خانه‌ای که فقط دو اتاق داشت و یک سالن پذیرایی که همیشه درش قفل بود و فقط موقع میهمانی‌ها رنگش را می‌دیدیم.» خانم سپهری می‌گوید او به همراه خواهر و برادرهایش توی همین خانه نقلی بزرگ شدند و درس خواندند و شکایتی هم نداشتند. «نمی‌شد حرفی بزنیم.

اگر صدایمان در‌می‌آمد می‌گفتند همین که هست. حالا بچه‌های این زمان اتاق که هیچی، ماشین اختصاصی می‌خواهند.» او اعتراف می‌کند که چون خودش آن روش زندگی را دوست نداشته، همیشه تلاش کرده که سه‌ فرزندش کمبودی نداشته باشند. «نمی‌دانم موفق بودم یا کار درستی کردیم اما من و همسرم می‌خواستیم آنها در خانه ما تجربه تلخی نداشته باشند. ولی با پرسش شما بله فکر می‌کنم از خودمان گذشتیم و همه وقتمان را برای آنها صرف کردیم.» پدر و مادرهای زیادی هستند که همچون خانم سپهری اعتقاد دارند باید تمام توان خود را صرف خواسته‌های فرزندانشان کنند. آقای سامان، ۳۸ساله، دامپزشک و دارای یک پسر ۹ ساله است. «به‌نظر من وقتی بچه‌ای به دنیا می‌آوری باید تمام تلاشت را بکنی تا بهترین زندگی را داشته باشد. من و همسرم از همدیگر غافل نیستیم اما دلم نمی‌خواهد یک روزی هم مثل خودم که برگشتم به پدر و مادرم گفتم چرا من را به دنیا آوردند، بچه‌ من هم همین حرف را به ما دو تا بزند.»

● خانواده‌ها با یکدیگر رقابت دارند

حسین ابراهیمی‌مقدم، روانشناس و استاد دانشگاه درباره دلایل توجه بیش از اندازه پدر و مادرها به فرزندان می‌گوید: «اکثر والدین امروز، خودشان فرزندان دیروز هستند که در گذشته به‌اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته‌اند و همیشه این ذهنیت را با خودشان داشته‌اند که وقتی صاحب فرزند شدند این کمبودها را برای فرزندانشان از میان ببرند.» ابراهیمی‌مقدم با بیان اینکه به طور مثال وقتی پدر و مادری در زمان کودکی از داشتن یک اسباب‌بازی خاص محروم بود‌ه‌اند، سعی می‌کنند به محض اینکه فرزندشان در آن سن خاص قرار گرفت، آن اسباب‌بازی را برایش فراهم کنند، اضافه کرد: «متاسفانه پدر و مادرها کمتر به عنوان پدر یا مادر بلکه بیشتر والد یا والده محسوب می‌شوند.

به عبارت دیگر این تفکر را دارند که باید تا آنجایی که ممکن است وضعیت فیزیولوژیکی فرزندانشان را مورد توجه قرار بدهند و فراموش کرد‌ه‌اند که توجه و محبت به فرزندان یکسری اصول دارد و اولین اصل این است که انسان به خودش توجه کند و برای خودش هم اهمیت قایل باشد و خودش را دوست داشته باشد.» به گفته این استاد دانشگاه از دیگر دلایل توجه بیش از حد به فرزندان را باید در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جست‌وجو کرد. «بسیاری اوقات شاهد این هستیم که پدر و مادرها به دلیل احساس لطیف پدر و مادر بودن و عشق‌ورزی به فرزندانشان تصمیم می‌گیرند اصطلاحا لقمه را به دهان خودشان بگیرند و به فرزندانشان بدهند. در واقع حداقل امکانات را استفاده نمی‌کنند تا فرزندانشان از امکانات بیشتری برخوردار باشند.» حسین ابراهیمی‌مقدم، چشم‌وهم‌چشمی را هم در بروز رفتارهای بیش از حد محبت‌آمیز پدر و مادرها دخیل می‌داند. «اگر فردی برای فرزندش کاری انجام می‌دهد خانواده‌های دیگر هم به رغم اینکه در فشار قرار دارند باید این کار را بکنند و در غیر این صورت احساس گناه خواهند داشت.»

● می‌خواهیم عذاب وجدان نداشته باشیم

این میان یک عده از پدر و مادرها هم وجود دارند که قبول دارند که کارشان چندان درست نیست اما باز هم نمی‌توانند در برابر خواسته‌های بجا و حتی نابجای فرزندانشان مقاومت کنند. خانم کارگشا، ۴۵ساله و فوق‌لیسانس علوم سیاسی است. او اعتقاد دارد که او و همسرش همچون غول جادو مدام آرزوها و نیازهای دو فرزندشان را برآورده می‌کنند اما: «این‌طوری آنها همیشه خوشحال هستند و کمبودی احساس نمی‌کنند. دخترم ۱۴ساله و پسرم هشت‌ساله است. نگرانی ما این است که آنها وقتی بزرگ و وارد اجتماع شوند، نتوانند به تنهایی گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند.» خانم کارگشا با نگاه به خانواده‌های اطرافش با لبخند تلخی می‌گوید: «چشمم آب نمی‌خورد. بچه‌های برادرم حتی با اینکه ازدواج کرده‌اند و زندگی مستقلی دارند اما باز هم نگاهشان به دست پدر و مادرشان است. ما علاوه بر اینکه خودمان را فراموش می‌کنیم ناخواسته ظلمی هم به بچه‌هایمان می‌کنیم که دودش در آینده هم در چشم ما می‌رود و هم در چشم بچه‌ها.»

فروغ پژمان