یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

به تو می اندیشم


به تو می اندیشم

بزرگترها, به هر دلیل, كه شاید به جهت تجربه و یا صبر و تحمل شان, حوادث دردناك را پذیرفته و یا لااقل این طور وانمود می كنند كه آن را پذیرفته اند اما كودكان و نوجوانان, بی دفاع ترین و شكننده ترین موجودات در برابر فاجعه مهلكی به نام «مرگ» هستند به ویژه اگر تیر خشم مرگ, والدینشان را هدف قرار داده باشد

باور ندیدن عزیزان، چنان سخت و دردناك است كه تنها زمانی باورش می‌كنیم كه به آنها بپیوندیم... و یا در گذر زندگی، جایگزین هر چند ناقص، برای مهر و محبت آنها بیابیم.

بزرگترها، به هر دلیل، كه شاید به جهت تجربه و یا صبر و تحمل‌شان، حوادث دردناك را پذیرفته و یا لااقل این طور وانمود می‌كنند كه آن را پذیرفته‌اند. اما كودكان و نوجوانان، بی‌دفاع‌ترین و شكننده‌ترین موجودات در برابر فاجعه مهلكی به نام «مرگ» هستند؛ به ویژه اگر تیر خشم مرگ، والدینشان را هدف قرار داده باشد.

آن چه در پی می‌آید نگاهی است به واكنش‌ها و حالت‌های روحی- روانی كودكان و نوجوانان در مقابل مرگ والدین و راهكارهایی برای ما به عنوان بازماندگان این واقعه تلخ. مطالب این مقاله، با بهره‌گیری از پایگاه‌های اطلاع‌رسانی انجمن بین‌المللی روان‌شناسان مدرسه و دانش‌آموزان آمریكا و انجمن بین‌المللی روان‌شناسی و سرطان‌شناسی نیوزلند تهیه شده كه نشانی پایگاه‌ها در پایان مقاله ذكر شده است.

● حادثه را بشكافیم

مرگ عزیزان به دلایل مختلف اتفاق می‌افتد؛ و همین علت فوت یكی از مهم‌ترین عوامل تأثیر گذار بر ذهن كودك یا نوجوان آسیب دیده است.

به طوری كه اگر مرگ ناشی از ابتلا به بیماری چون سرطان باشد، او تا سال‌ها از هر بیماری ترسیده و ابتلا به آن را راه منتهی به مرگ می‌داند، مگر آن كه درباره بیماری، مرگ و... با او دقیق و منطقی صحبت كنیم.

در موارد دیگر مانند حادثه رانندگی، كهولت سن و... نیز باید موضوع كاملاً شكافته شده و مسأله با صحبت كردن درباره آن تحلیل و بررسی شود.

یكی از مسائلی كه كودكان و نوجوانان را به شدت آزار می‌دهد، صحبت‌ها، حكایت‌ها و اظهارنظرهای مأیوس كننده و غمگین است؛ چرا كه آنها سعی می‌كنند تا با مبارزه با غم و اندوه زندگی جدیدی را آغاز كنند، اما حركات نامناسب اطرافیان چون گریه و زاری بی‌جا، صحبت‌های مأیوس‌كننده و دلسوزی‌های بی‌جا و غیرمنطقی، آنها را خرد كرده و زمان بازگشت به حالت طبیعی آنها را به تعویق می‌اندازد.

اگر او هنگام مرگ والدینش در كنار آنها بوده، باید به او اجازه بدهید تا درباره حادثه بارها و بارها صحبت كند. اما در طول صحبت‌های او نباید هیچ اظهار نظری از شما بشنود؛ اما اگر هنگام فوت والدینش در كنارشان نبوده، لازم است تا یكی از اطرافیان، بدون تشریح جزئیات، مرگ والد یا والدینش را برای او توضیح بدهد؛ تا این مسأله به گرهی كور و عاملی برای وحشت در ذهن او نشود. برای شروع بحث در این‌باره می‌توانید از این پرسش‌ها كمك بگیرید؛

دوست داری درباره پدر و مادرت صحبت كنیم؟

فكر می‌كنی علت فوت آنها چه بوده؟ (یا علت فوت او چه بوده)

چه كسی را در مرگ او یا آنها مقصر می‌دانی؟

دوست داری تو هم به آنها بپیوندی یا نه سعی خواهی كرد آن طور زندگی كنی كه آنها دوست داشته‌اند؟

درباره مرگ خودت و دیگران چه تصوری داری؛ دوست داری در طی حادثه‌ای مانند آن چه برای آنها اتفاق افتاد، فوت كنی یا نه مرگ به شكلی دیگر را ترجیح می‌دهی؟

ما را در مرگ عزیز یا عزیزانت مقصر می‌دانی یا نه فكر می‌كنی ما همراه و همدل تو هستیم؟

از ما چه انتظاری داری؟

پاسخ به هر یك از این پرسش‌ها، راهگشای بحثی جدید و راهی برای رهایی از غم‌ها است. واكنش‌ها و پاسخ‌های افراد در گروه‌های سنی مختلف متفاوت است؛ بنابراین آگاهی از این واكنش‌ها راهگشای خوبی برای ما بازماندگان برای یاری‌رساندن بهتر به كودك یا نوجوان داغدیده است.

● گروه‌های سنی و عكس‌العمل‌ها

همان طور كه اشاره كردیم، كودكان و نوجوانان در رده‌های سنی مختلف واكنش‌های متفاوتی نسبت به مسأله مرگ از خود بروز می‌دهند؛ كه بی‌تردید آگاهی ما از این واكنش‌ها، یاری كردن به آنها را آسان‌تر می‌كند. در این بخش با واكنش گروه‌های سنی مختلف و عكس‌العمل‌ ما در مقابل رفتارهای آنها آشنا می‌شویم.

۱) نوزاد تا دو سالگی

این عقیده كه نوزادان و كودكان تا دو سال، نبود والد یا والدین خود را احساس نمی‌كنند، عقیده‌ای كاملاً اشتباه است. آنها به راحتی نبودن والدینشان را حس می‌كنند و اولین واكنش آنها به این مسأله، تغییر در رفتار است.

ناآرامی، بی‌تابی و گریه، بدغذایی و تغییر شدید عادات تغذیه‌ای، امتناع از خوردن شیر، ناراحتی‌های گوارشی به‌ویژه اسهال و استفراغ، بارزترین واكنش آنها به فقدان والدین است.

در این سن باید هر چه زودتر سرپرستی دایمی برای نوزاد یا كودك انتخاب شود؛ سرپرستی كه بتواند به خوبی احساسات او را درك كرده و او را به بهترین وجه یاری دهد. بازگرداندن وضعیت تغذیه نوزاد یا كودك به حالت طبیعی مهم‌ترین نكته حتی پیش از انتخاب سرپرست است؛ چرا كه بدغذایی كودك در این سن مرگ او را در پی دارد.

۲) دو تا سه سالگی

از سن دوسالگی، كودكان به نام خود و والدینشان واكنش نشان داده و به سرعت به سمت صدایی كه آنها یا والدین‌شان را صدا می‌كند، برمی‌گردند؛ كه این نشان دهنده آن است كه كودك به مرحله شناسایی وارد و یا نزدیك شده است(بعضی از كودكان زودتر از این سن نیز این قدرت را دارند). بنابراین اگر چه تا سن هجده ماهگی «نبودن» را كاملاً درك نمی‌كنند؛ اما تغییر در وضعیت و شرایط را درمی‌یابند؛ كه با ورود به سن دو سالگی، این قدرت كامل‌تر می‌شود.

واكنش‌ آنها به تغییر مهمی چون نبودن والد یا والدین با كلافگی و عصبانیت، بدغذایی، بهانه‌گیری و پرخاشگری مختص سن خود، بیماری‌های گوارشی و در بعضی كودكان صدا كردن غیر واضح والد یا والدین با اسم مشخص می‌شود.

روانشناسان معتقدند این كودكان با قرار گرفتن در كانون توجه- بدون توجه بی‌جا كه منجر به لوس شدن كودك می‌شود- ناراحتی خود را فراموش می‌كنند. سرگرم كردن آنها و به طور كلی شاد كردن محیط اطراف آنها تأثیر بسزایی بر روند درمان آنها دارد. انتخاب سرپرست یكی دیگر از ضروری‌ترین نكات است.

۳) سه تا پنج سالگی

در این رده سنی، كماكان كودكان معنای «مرگ و نیستی» را دقیقاً نمی‌فهمند، به‌ویژه در كودكانی كه تجربه دوری از والدین را با رفتن به مهد كودك دارند. به همین دلیل «نبودن» برای آنها معنی كاملاً مشخصی ندارد چرا كه نمی‌توانند به درستی بین «نبودن ناشی از فوت» و «نبودن ناشی از دوری موقت» تفاوت قایل شوند؛ اما با این همه تغییرات را به خوبی احساس كرده و درمی‌یابند كه والد یا والدین آنها در كنارشان نیستند، اما تصور درستی از زمان و نوع نبودن ندارند.

غمگینی ظاهری آنها محدود بوده و به سرعت برطرف می‌شود، اما تأثیر واقعه بر روح آنها، به ویژه اگر پس از برگزاری مراسم و پرسش از دیگران (پرسش ویژه كودكان ۴ تا پنج سال است) دقیقاً به مسأله آگاه شوند، شدید و پایدار است.

تأثیر مخرب این واقعه با بروز ناراحتی دستگاه گوارش همراه با اسهال و استفراغ شدید و امتناع از خوردن غذا، درد در نواحی مختلف بدن به‌ویژه سردرد، دل درد و پا درد؛ جوش‌های ریز عصبی روی بدن یا صورت؛ تب همراه با هذیان؛ بداخلاقی و لجاجت مشخص می‌شود. بروز عادت‌های نامناسب كودكانه مانند مكیدن انگشت، جویدن ناخن، گوشه‌گیری و پناه بردن به خواب و... از دیگر علایم است.

در شرایط حاد این كودكان دچار ترس از تاریكی و تنهایی، عصبانیت در حد بروز رفتارهای هیستریك مثل گاز گرفتن و...؛ بی‌قراری و اضطراب و گریه كردن زیاد و طولانی می‌شوند.

اولین گام جهت كمك‌رسانی به آنها، صحبت كردن با آنها- به صورتی كه دریابند در پناه شما هستند- است.

در گام بعدی باید با مربی مهد كودك، پرستار شخصی كودك و هر فردی كه با كودك در ارتباط است صحبت كرد و شرایط جدید كودك را به او توضیح داد؛ این توضیح باعث آشنایی آنها با شرایط روحی- روانی كودك می‌شود و به این ترتیب افراد، رفتار مناسبی را در مقابل واكنش‌های كودك از خود بروز خواهند داد.

شاخص‌ترین راه حمایت از كودكان این رده سنی، داشتن رفتار مناسب و منطقی با آنها است. بسیاری از كودكان این رده سنی (به‌ویژه از سن چهار و نیم سالگی به بعد) درباره خواب و مرگ سؤال می‌كنند و اغلب می‌پندارند والدین آنها جایی دور از آنها خوابیده‌اند و به زودی به كنارشان بازمی‌گردند.

آنها آرام آرام با مفاهیم جدیدی چون مرگ، نبودن، وقوع یك حادثه و علت وقوع آن و... آشنا می‌شوند و به همین دلیل به جست‌وجوی علت نبودن- بدون آگاهی از نوع نبودن كه در ابتدای این بخش توضیح دادیم- می‌پردازند و با پرسش‌هایی سعی دارند علت را جویا شوند.

پاسخ‌های منطقی شما آرام‌بخش آنها و وسیله‌ای برای رهایی آنها از سردرگمی و كلافگی است. برای كمك به آنها به این نكات توجه كنیم:

به آنها اطمینان بدهیم كه در كنارشان هستیم و با كمك آنها مشكلات را برطرف خواهیم كرد.

گرچه كودكان این رده سنی بعضی مفاهیم را به درستی نمی‌دانند؛ اما غریزه آنها باعث می‌شود تا نكاتی را بدون دانستن علت آن بفهمند پس سعی كنید به سؤال‌های غریزی آنها پاسخ منطقی بدهید.

آنها مفهوم زندگی كردن با افراد را نمی‌فهمند اما به طور غریزی متوجه هستند كه با جمعی و در كنار افرادی دیگر زندگی می‌كنند. بنابراین لازم است تا قبل از این كه دچار كلافگی شوند، فرد یا افرادی را جایگزین والدینشان كنید. اقوام درجه یك بهترین گزینه‌اند.

سرگرم كردن آنها بسیار مهم است. بنابراین بازی كردن با آنها، مسافرت، گردش و تفریح و... را فراموش نكنید. به عقیده روانشناسان آنها نیازمند یافتن جایگزینی برای عزیزان‌شان هستند تا به آنها آرامش ببخشند؛ بنابراین باید هر چه زودتر این جایگزین انتخاب شود.

۴) شش تا هشت سالگی

كودكان این رده سنی به سختی مفهوم مرگ را می‌فهمند. مرگ و یا بیماری سخت والد یا والدین آنها را گوشه‌گیر می‌كند، تا حدی كه علاقه‌ای به حضور در جمع دوستان و همكلاسی‌ها ندارند. آنها غم و غصه‌شان را با روندی نامنظم نشان می‌دهند، به این ترتیب كه برای لحظاتی شاد و سرخوش بوده و لحظه‌ای دیگر غمگین و مضطرب هستند.

هنگام حضور در مدرسه، پرسش همكلاسی‌ها درباره مرگ و نحوه مرگ والدین آنها را شدیداً عصبی و مضطرب می‌كند. بنابر این باید پیش از بازگشت آنها به مدرسه با آموزگار و اولیای مدرسه در این خصوص صحبت كرد.

مهتاب صفرزاده خسروشاهی

منابع:

۱ - http://www.nasponline.org

۲ - http://www.hospicenet.org


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.