یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

با شرم به گذشته بنگر


با شرم به گذشته بنگر

مروری بر مجموعه «آسمان خیس»

«آسمان خیس» مجموعه داستانی است از چند نویسنده آلمانی‌زبان که با ترجمه «محمود حسینی‌زاد» منتشر شده است. نویسندگانی که از آثار برخی از آنها پیش از این ترجمه‌هایی خوانده‌ایم و از برخی نه. کتاب با دو قصه از «امینه سوگی اُزدامار» – نویسنده ترک ساکن آلمان -آغاز شده است. نویسنده‌ای که به جز این دو قصه از او قصه‌ای به فارسی ترجمه نشده است. «حیاط پشتی در آیینه» و «فرانتس»، دو قصه‌ای است که از این نویسنده در کتاب «آسمان خیس» آمده است. راوی قصه حیاط پشتی در آیینه، یک مهاجر ترک است که محیط غریبه پیرامون را در آیینه‌های خانه‌اش برای خود آشنا کرده است. مرگ، اصلی‌ترین عنصر این قصه است. راوی، گویا اشباح مردگانش را در آیینه جمع کرده و آنها را تماشا می‌کند و بین‌شان پرسه می‌زند. او محیط بیرون را به میانجی آیینه‌ها می‌بیند و در این آیینه‌ها جهان دلخواه خود را می‌سازد.

همان‌گونه که دوست مهندسش در پاریس از شهروندان خواسته است که پاریس دلخواه خود را بسازند و راوی نیز همین الگو را در مورد شهری که در آن زندگی می‌کند به کار می‌بندد. یودیت هرمان، اینگو شولتسه، پتر اشتام و برنهارد شلینک دیگر نویسندگانی هستند که قصه یا قصه‌هایی از آنها در آسمان خیس چاپ شده است. «آسمان خیس»، مثل دیگر آثاری که محمود حسینی‌زاد به فارسی برگردانده، صدای نویسندگان تازه آلمان است. بیشتر قصه‌های این مجموعه عناصر مضمونی مشترکی دارند. بحران زندگی زناشویی، فقدان، بحران رابطه و احساس تنهایی و تک‌افتادگی اصلی‌ترین مضمون‌های برسازنده این قصه‌هاست. راوی قصه «حیاط پشتی در آیینه» مهاجری تنهاست و مدام در اندیشه مرگ و در فکر نزدیکانی که مرده‌اند. در قصه «آن زن در جایگاه بنزین» برنهارد شلینک مرد ناگهان به بروز بحرانی مخفی نگه‌داشته‌شده در زندگی زناشویی‌اش پی می‌برد. او و زنش سال‌ها رابطه‌شان را با سازماندهی نوعی آیین، حفظ کرده‌اند اما اصلی‌ترین عنصر این رابطه سال‌هاست که غایب است و این غیاب به دقت پشت مناسک لاپوشانی‌کننده مثل سفرهای دو نفره و... مخفی نگه داشته شده است.

«پسر»، باز هم نوشته برنهارد شلینک، یکی از بهترین قصه‌های مجموعه «آسمان خیس» است. مردی آلمانی که به عنوان ناظر صلح به کشوری دیگر (احتمالا کشوری در آمریکای لاتین) رفته ناگهان در غربت، نقاط تاکنون پشت غبار روزمرگی پنهان‌مانده زندگی‌اش را پیش روی خود عیان می‌بیند و ذهنش با گذشته درگیر می‌شود و به محاکمه خود می‌نشیند. انگیزه این اتفاق، لحظه‌ای است که همراه کانادایی مرد عکس خانواده‌اش را به میزبانان آمریکای لاتینی نشان می‌دهد و آنها هم عکس خانواده‌هایشان را نشان او می‌دهند. مرد آلمانی از زنش جدا شده و هیچ عکسی هم از پسرش ندارد که نشان بقیه بدهد. به این ترتیب احساس می‌کند که از جمع طرد شده است. به رابطه‌اش با پسرش فکر می‌کند. به پسرش زنگ می‌زند که به او بگوید عکسی از خودش برایش بفرستد اما از گفتن این حرف ناتوان است. مرد از رابطه سرد با پسرش در گذشته احساس شرم می‌کند. لحظه‌ای را به یاد می‌آورد که زنش بعد از طلاق، با مردی که تازه با او آشنا شده به سراغ او می‌آید و پسر را مطالبه می‌کند و مرد هم در مقابل زن و مرد همراه زنش بی‌هیچ مقاومتی پسر را به مادرش می‌دهد و حال با خود فکر می‌کند که شاید پسرش توقع داشته که به عنوان پدر، مقابل مادر و دوست مادرش می‌ایستاد و او را پیش خودش نگه می‌داشت. مرد، احساس شرم می‌کند و موقعیت‌های دیگری را به یاد می‌آورد که به همان اندازه لحظه واگذار کردن پسرش، برای او شرم‌آور و حقارت‌بار بوده‌اند.

مثل وقتی که پدرزنش به کنایه به او گفته که ترجیح می‌داده دخترش با مرد بهتری ازدواج کند و او تنها مودبانه لبخند زده است. یا هنگامی که میزبان گروهی بوده که هم آنها او را تحقیر می‌کرده‌اند و هم او در دل آنها را تحقیر می‌کرده و با این همه ظاهر را حفظ کرده و سعی کرده است که به آنها خوش بگذرد. اما برای جبران گذشته دیر شده است. آنها به شهری بحران‌زده آمده‌اند. جایی که مدام شورشیان در آن دست به ترور می‌زنند. این سفر را بازگشتی نیست. قصه «عشق آری اسکارسون»، نوشته «یودیت هرمان» نیز از قصه‌های خواندنی کتاب است. قصه دو دوست که به شهرستانی کوچک و پرملال می‌روند. آنجا با دو خارجی دیگر آشنا می‌شوند. با آنها به میهمانی می‌روند و در ناهشیاری، شب غریب و وهم‌آلودی را از سر می‌گذرانند. این قصه از جنبه‌هایی بی‌شباهت به قصه‌های چخوف نیست. «نامه» و «جالیز»، نوشته پتر اشتام و «کلکته» و «موبایل»، نوشته اینگو شولتسه از دیگر قصه‌های مجموعه «آسمان خیس» است.

مانی سپهری