چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
بازنگری ریشه های انقلاب
انقلاب مشروطیت ایران (۱۲۸۵ ش / ۱۹۰۶ م / ۱۳۲۴ ق) كه به هدف پایان استبداد داخلی و در درجه دوم به منظور كاهش فشارهای خارجی در بیش از یكصد سال قبل به پیروزی رسید، خیلی زود دچار بحرانهای عدیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و مشكلات روز افزون خارجی شده در تحقق اهدفی كه انقلابیون به دنبال آن بودند، با ناكامی مواجه شد.
كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و سپس صعود رضاخان به سریر سلطنت و حكومت، تقریباً به عمر نظام مشروطه پایان داد. دیكتاتوری ۱۶ ساله رضا شاه، مجلس شورای ملی (به عنوان سنبل و نماد اصلی نظام مشروطه) و دیگر دستاوردهای آزادیخواهانه مردم ایران را به سخره گرفته و با حاكم شدن رعب و وحشتی مثال زدنی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی، مردم كشور از تمام حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی خود (مصرح در قانون اساسی مشروطیت)محروم شدند. عزل رضاخان از سلطنت (هر چند با اشغال نظامی كشور از سوی متفقین متجاوز همراه بود) بارقه امیدی برای بازگشت دوباره روش دموكراتیك و انسانیتر حكومت در دل بسیاری از مردم و فعالان سیاسی كشور ایجاد كرد. این روند، برغم تمام مشكلات سیاسی و اجتماعی داخلی، مدت زمانی طولانی پایدار نماند و در حالی كه ملت ایران با ملی كردن صنعت نفت ایران در واپسین روزهای دهه ۱۳۲۰ پیشگام تحول نوینی در عرصه داخلی و بینالمللی شده بود، تحركات و توطئههای عدیده داخلی و خارجی پس از ماهها نخستوزیری پر تنش و بحرانزای دكتر محمد مصدق، كودتای بد فرجام ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را رقم زد. با پیروزی كودتاگران دور تازهای از سركوب و منزوی ساختن مخالفان سیاسی، اجتماعی حكومت از اقشار مختلف (حزب توده و گروههای چپ، گروههای مختلف تشكیل دهنده جبهه ملی، اسلامگرایان و علما و غیره) با شدت و حدت هر چه تمامتر آغاز شده و در تمام سالهای دهه ۱۳۳۰ش. تداوم یافت و بدین ترتیب رژیم برآمده ازكودتا كه به سرعت روش استبداد سراسر گسترش یابندهای را در پیش گرفته بود، شكاف و فاصله خود را با مردم كشور از اقشار و گروههای مختلف به گونهای روز افزون گسترش داد و بالاخص با حمایت و پشتیبانی قدرتهای خارجی (دردرجه اول امریكا و سپس انگلستان) حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (و حتی فردی) مردم ایران را بازیچه امیال و خواستهای خلاف قاعده خود قرار داد و در حالی كه در واپسین سالهای دهه ۱۳۳۰ بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گستردهای دامنگیر حكومت شده بود، موضوع اصلاحات امریكایی (كه بعدها به پروژه انقلاب سفید شاه و ملت موسوم گردیده و چنین وانمود شد كه گویا شخص شاه مبدع و مبتكر آن بوده است) بحران و تنش تازهای را میان حكومت و مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف رقم زد. هنوز مدت زمانی كوتاه (در اواسط سال ۱۳۴۱ ش) از اعلام برخی از مواد اصلاحی مذكور (كه متضمن نایده گرفتن قانون اساسی مشروطیت بود) سپری نشده بود كه افراد و گروههای سیاسی و مذهبی بسیاری (كه عمدتاً علما و روحانیون در رأس آن قرار داشتند) آشكارا با آن به مخالفت پرداختند و حكومت همزمان با گسترش فضای رعب و وحشت در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور و دستگیری بسیاری از مخالفان، درصدد تحمیل نظرات و دیدگاههای خود برآمد.
اما مخالفتها، اساساً با محوریت، رهبری و هدایت علما و روحانیون با حكومت تداوم پیدا كرد و به ویژه امام خمینی، كه اینك آشكار شده بود در رأس تمام مخالفان حكومت جای دارد، مجموعه حاكمیت را با صراحت و شجاعت به چالش و مبارزه طلبید. قیام معروف ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ كه با سركوبگری و دهشتآفرینیهای باز هم بیشتر حكومت توأم بود به زودی به نقطه عطفی مهم در تاریخ مبارزات مردم ایران بر ضد نظام استبدادی وخودكامه حكومت و سلطه خارجی تبدیل شد و به دنبال آن فاصله میان حكومت با مردم كشور به وضعیتی التیامناپذیر و غیرقابل بازگشت رسید. مخالفان حكومت به تدریج بر این باور درست رسیدند كه نظام استبدادی حاكم بر كشور هیچگونه حقوقی را برای مخالفان و منتقدان از خود به رسمیت نمیشناسد و توسل به حربه خشونت و زور را به عنوان آخرین چاره برخورد با معارضان و منتقدان برگزیده است.
به همین دلیل بسیاری از مخالفان حكومت بر این اعتقاد دست یافتند كه در شرایط افسار گسیختگی پایانناپذیر حكومت كه با سلطه روز افزون خارجی نیز توأم شده بود، امكان هرگونه راه حل مسالمتآمیز و آشتیجویانه میان طرفین كاملاً منتفی شده است و بنابراین چارهای جز مبارزه و مخالفت علنی و رو در رو با حكومت (تا به سقوط كشانیدن نهایی آن) وجود ندارد. بروز و ظهور گروههای چریكی و مسلح بالاخص از اواسط دهه ۱۳۴۰ و قهرامیز شدن برخورد میان حكومت و اقشاری از مخالفان نشان میداد كه حكومت قصد ندارد حقوق مخالفان و منتقدان را مورد توجه قرار دهد. هر چند روش چریكی و مبارزه مسلحانه با حكومت فینفسه تأثیری جدی در تزلزل موقعیت رژیم پهلوی بر جای ننهاد اما موجب شد حكومت مخالفان و منتقدان از خود را با شدت و حدت بیشتری سركوب و منزوی سازد. بدین ترتیب در طول دهه ۱۳۴۰ بسیاری از گروههای سیاسی نظیر نهضت آزادی ایران، جبهه ملی و احزاب و گروههای وابسته به آن، حزب توده و دیگر گروههای چپ تقریباً به طور كامل از تأثیرگذاری در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور حذف شده و به كناری نهاده شدند و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی حكومت سیطره قابل توجهی بر مجموعه تحركات و فعالیتهای آنان به دست آوردند.
در حالی كه رعب و وحشت روزافزونی در اقصی نقاط كشور حاكم میشد، گروههایی از مخالفان حكومت به ناچار به خارج از كشور رفتند. در این میان علما و روحانیون و دیگر گروههای اسلامگرا كه اساساً از سوی امام خمینی رهبری و هدایت میشدند، در طول سالهای پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به انحاء گوناگون و برغم تمام فشارها و ددمنشیهای ساواك و غیره به مخالفت و مبارزه با حكومت ادامه دادند. امام خمینی هم كه پس از اعتراض صریح به تصویب لایحه موسوم به كاپیتولاسیون در مجلسین شورای ملی و سنا، در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به تركیه و سپس عراق (نجف) تبعید شده بود، در طول سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ارتباط نزدیك و هماهنگی با علما و اسلامگرایان مخالف حكومت در داخل و خارج از ایران داشت. در حالیكه حكومت به غلط بر این تصور بود كه با سركوب و منزوی ساختن مخالفان، دورانی طولانی از ثبات و آرامش را برای خود رقم زده است، مخالفان از هر فرصت و امكانی ولو اندك جهت به چالش كشیدن حكومت بهره میبردند و این در حالی بود كه روند سركوب، شكنجه و برخوردهای ضد بشری حكومت با مخالفان در تمام سالهای دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰ تداومی سراسر گسترش یابنده داشت.
شواهد و قراین موجود نشان میدهد كه برغم تصور باطل حكومت، روحانیون و علما و اسلامگرایان كه به دلایل عدیده در میان مردم مسلمان ایران در اقصی نقاط كشور در پیوند و ارتباطی نزدیك بودند، در رأس مخالفان جای داشتند و همواره رقم قابل توجهی از دستگیر شدگان سیاسی آن روزگار را اسلامگرایان و علمای مخالف تشكیل میداد.
در همان حال حكومت كه در تمام سالهای دهه ۱۳۴۰ بیمحابا مخالفان خود را به گونهای اساساً قهرآمیز سركوب میكرد، با آغاز دهه ۱۳۵۰بر شدت سركوبگریهای البته كمتر ثمر بخش خود افزود. در این میان شاه كه به ویژه پس از افزایش روز افزون عایدات سرشار نفت و حمایتهای كمتر محدود شونده امریكا و غرب دچار نخوت و خودبزرگ بینی فزاینده شده بود، با این توهم كودكانه كه در آیندهای نه چندان دور كشور را به اصطلاح به دروازههای «تمدن بزرگ» رسانیده و در ردیف چند كشور درجه اول جهان قرار خواهد داد، در سركوب، توهین، افترا و نادیده گرفتن حقوق و خواستهای مخالفان و منتقدان حكومت، كه به گونهای روز افزون بر شمارشان اضافه میشد، از هیچ كوششی فروگذار نمیكرد. این در حالی بود كه آگاهان به امور در همان روزگار، برغم آنچه ظاهر امر نشان میداد، به درستی بحرانهای پیدا و پنهان (و در عین حال گسترده و روز افزون) عدیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دامنگیر كشور و حكومت را درك میكردند و از فساد روز افزون و عمیقی كه اركان حاكمیت را در خود فرو برده بود آگاهی داشتند اما حاكمیت و در رأس همه آنها شخص شاه، وقع چندانی بر این موضوع نمینهادند. درحالی كه به دلایل عدیده مجموعه حاكمیت بالاخص از اوایل دهه ۱۳۵۰ به گونهای تدریجی ولی مداوم (بدون اعتقاد جدی به اصالت و ماندگاری حكومت) در فسادی گسترده دست و پا میزدند و توهم قدرت و ثبات سیاسی، حكومت را از هرگونه نگرش انتقادی به موقعیت موجود مانع میشد، مخالفان پرشمار و روز افزون حكومت آرام آرام انسجام درونی بیشتری را تجربه میكردند.
شاه كه با تأسیس و تداوم فعالیت احزاب فرمایشی و حكومت ساخته مردم، ملیون و سپس ایران نوین عملاً نظام مشروطه و پارلمانی حكومت را به مسخره گرفته بود، با انحلال همین احزاب دستآموز و تأسیس یكباره حزب رستاخیز بیش از پیش در راه و روش خودكامه و استبدادی گام نهاد و مخالفت و نارضایتی عمومی از مجموعه حاكمیت را، كه با فساد و ناكارآمدی باز هم بیشتر اركان حكومت همراه بود، به نهایت رسانید.
بدین ترتیب علاوه بر مخالفان سیاسی حكومت، دستگاه ناكارآمد و فاسد و زورگوی حكومت هم نقش بدون بدیلی در گسترش هر چه فزونتر نارضایتی و مخالفتسازی ایفا كرد. علاوه بر استبداد سیاسی، نادیده گرفته شدن شعائر و آموزههای دینی و اسلامی از سوی حكومت و بیتوجهی آشكار به خواستها و علایق دینی و فرهنگی مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف از اقصی نقاط كشور، بیش از پیش بر دامنه مخالفتها و گسترش مخالفان حكومت افزود. روابط سلطهپذیر رژیم پهلوی با جهان غرب و نیز همراهی و نزدیكی آن با رژیم منفور اسرائیل باز هم موقعیت این رژیم (پهلوی) را در نزد مردم ایران متزلزل میكرد. در نیمه دهه ۱۳۵۰ بر خلاف آنچه ظاهر نشان میداد رژیم پهلوی موقعیت سخت شكنندهای پیدا كرده بود و در همان حال مخالفان آن به تدریج در كانونهای متمركزتری سازماندهی میشدند.
در این میان برخی تحولات داخلی و بینالمللی و از جمله پیروزی دموكراتها در انتخابات ریاست جمهوری امریكا و نیز فشاری كه ازسوی مخالفان سیاسی حكومت در داخل و خارج از كشور وارد میشد، شاه را بر این اعتقاد سوق داد كه با اعلام نوعی فضای سیاسی باز و معتدل و كاهش سركوبگری و خشونتورزی، موقعیت متزلزل و شكننده خود را در عرصه داخلی و خارجی ترمیم كرده تحكیم بخشد. اما بر خلاف انتظار شاه، مجموعه حاكمیت و تصمیمگیرندگان حكومت هیچگونه آمادگی و توانایی مدیریت فضای جدید و مورد دلخواه شاه را نداشتند و بدین ترتیب و در حالی كه مجموعه حكومت مأیوسانه میكوشیدند فضای جدید اعلام شده را بر حسب خواستها و انتظارات شاه مدیریت و هدایت كنند، مخالفان پرشمار و روز افزون حكومت آرام آرام ولی مداوم آماده میشدند تا برخلاف توقع و انتظار رژیم پهلوی (و در حالی كه دیگر امید چندانی به مصالحه و آشتی سیاسی با حكومت نداشتند) مخالفت و مبارزه با آن را در روندی كارآمدتر و عملیتر سوق دهند. در این میان حامیان خارجی شاه البته چنانكه مطلوب حكومت او بود هرگز نتوانستند روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی سریعی كه میرفت اركان حاكمیت را به طور جدی و بنیادی مورد حمله و تزلزل قرار دهد، پیشبینی به هنگامی كرده و احیاناً اقدامی عملی و مؤثردر جلوگیری از آن به عمل آورند. بدین ترتیب هنگامی كه تحركات انقلابی مردم ایران (تحت رهبریهای تقریباً مطلق و غیر قابل انكار امام خمینی آغاز و تداومی سریع و مهار نشدنی پیدا كرد، كشورهای حامی رژیم پهلوی (بالاخص امریكا ـ انگلستان واسرائیل) سخت غافلگیر شدند و برغم وعدههای پرشمار و در حالی كه شاه و حكومت او مأیوسانه و همواره چشم به كمكهای آنان دوخته بود، هیچگاه نتوانستند در روند تحركات انقلابی مردم ایران مانعی قابل اعتنا ایجاد كنند.
مظفر شاهدی
منابع و مآخذ
مظفر شاهدی،حزب رستاخیز اشتباه بزرگ، ۲ جلد، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۲.
مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۹.
حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، قم، دارالفكر و دارالعلم، ۱۳۵۶.
حمید روحانی، نهضت امام خمینی،تهران، واحد فرهنگی بنیاد شهید، ۱۳۶۴.
علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ۱۱ جلد، تهران، مؤسسه فرهنگی امام رضا، ۱۳۶۰.
مارك. ج. گازیوروسكی، سیاست خارجی امریكا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۱.
جیمز .ا. بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، تهران، نشر فاخته، ۱۳۷۱.
نیكی. ر. كدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، ۱۳۶۹.
حسین فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه اطلاعات، ۱۳۶۷.
غلامرضا نجاتی،تایخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ۲ جلد، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱.
غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تهران، انتشار، ۱۳۶۴.
مصطفی تقوی، فراز و فرود مشروطه، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴.
سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴.
ع. باقی، بررسی انقلاب ایران، جلد اول، چاپ اول، قم، نشر تفكر، ۱۳۷۰.
محمدعلی سفری، قلم و سیاست،۴ جلد، تهران، نامك، [۱۳۷۱ تا ۱۳۸۰].
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست