شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آیا خداوند موجودی بی نیاز است


آیا خداوند موجودی بی نیاز است

یکی از صفات خداوند که همگی ما بر آن آگاهیم, صفت بی نیازی است خداوند از همه چیز و از جمله, بندگان خویش بی نیاز است اما در جای جای قرآن کریم می بینیم که خداوند قدرت خود را به ما گوشزد می کند و با تعابیر گوناگونی ما را بر قدرت خویش آگاه می سازد

پرسش این است که اگر خداوند از بندگان خود بی‌نیاز است، چرا می‌خواهد که بندگانش از قدرت او آگاهی داشته باشند؟ مگر خداوند نیازی به این معرفت و شناخت دارد؟

در پاسخ، نکته‌ای را باید روشن کنیم؛ خداوند غنی محض است و از هر چیز و هر کس بی نیاز است و در مقابل، مخلوقات در تمام هستی خود و در ذره ذرهٔ وجود خود به او محتاجند. پروردگار عالم از هرگونه نقص و کمبودی به دور است و خود سرچشمه هر خیری است. پس خداوند فاعلی است که از نتیجه فعل خویش بی‌نیاز است، اما این سخن هرگز به این معنا نیست که فعل او بی هدف و خالی از غایت باشد.حکمت الهی ایجاب می‌کند که مخلوقات او (که فعل او هستند) هر کدام هدف و غایتی داشته باشند که برای رسیدن به آن هدف خلق شده باشند. به روشنی می‌توان دو نکته را از این مطلب برداشت کرد؛ یکی این که خداوند همانند فاعل‌های ناقص نیست تا به فعل خود نیازمند باشد و بخواهد با آن، خود را کامل گرداند و نیازهای خویش را برآورد نکته دیگر این که هدف و غایت فعل، غیر از هدف و غایت فاعل است؛ یعنی ممکن است فاعلی به سبب بی‌نیازی خود نیازمند هدفی نباشد، اما فعل او هدفدار باشد

انسان نیز همانند موجودات دیگر حرکتی هدفمند دارد. هدف انسان رسیدن به کمال مطلق است. موجودات دیگر با بهره‌گیری از ویژگی‌های طبیعی و یا غریزی خویش، به سیر تدریجی می‌پردازند، اما انسان از آن جا که مختار است و قدرت انتخاب دارد و راه‌های گوناگونی پیش رو دارد، نیازمند عاملی است که عقل او را در انتخاب راه درست یاری رساند و در هر لحظه و هر جایگاهی او را در شناخت وظیفه کمک کند. احکام و تکالیف شرعی همگی برای ایفای چنین نقشی است. هیچ یک از تکالیف از الهی برای بر طرف ساختن نیازی از ذات بی نیاز خداوند نیست، بلکه برای یاری انسان در رسیدن به کمال مطلوب است. از این رو می‌توان فلسفه و حکمت وضع احکام و تکالیف را همان فلسفه آفرینش انسان دانست؛ یعنی پیمودن راه کمال.(۱) این نکته در مواردی روشن‌تر است که خداوند، شناخت و آگاهی به عالم خلقت و تفکر درباره صفات الهی را وظیفه‌ای حتمی برای انسان‌ها مقرر می‌سازد؛ چرا که برای پیمودن مسیر کمال و سعادت، شناخت و آگاهی، نخستین قدم است. پرسش آغازین بحث را نیز می‌توان با همین بیان پاسخ گفت. این که خداوند متعال بندگان را متوجه قدرت خویش می‌سازد و به بیان‌های گوناگون، قدرت قاهرهٔ خویش را مطرح می‌سازد و شناخت آن را بر ما تکلیف می‌کند، ناشی از نیاز خداوند به شناساندن صفات و کمالات خود نیست، بلکه برای فراهم ساختن زمینه تربیت نفوس آدمی است. برای توضیح این که چگونه شناخت قدرت خداوند زمینه تربیت و کمال انسان را فراهم می‌کند، لازم است به دو ویژگی در نهاد آدمی توجه کنیم:

۱. خودخواهی و حب نفس، خصلتی است در نهاد آدمی که باعث می‌شود انسان، غیر از خود و منافعش چیزی را به حساب نیاورد؛ تا جایی که عظمت و قدرت خدا را نیز در کنار خواست‌ها و تمایلات خویش کوچک شمارد و خود را در برابر خداوند متعال، صاحب حق و قدرت بداند و تواضع در برابر کردگار خویش را فراموش کند. این حالت، منشأ اصلی بسیاری از رذیلت‌ها و مفاسد اخلاقی است و باعث فاصله گرفتن شخص از کمالیت و سقوط او در پرتگاه گمراهی می‌شود.

۲. فراموشی، خصلت دیگر آدمی است. انسان به اقتضای طبیعت خود، در گذر عمر و عبور از پیچ‌وخم‌های زندگی، بسیاری از حقایق را فراموش می‌کند. گفته‌اند کلمه (انسان) از مشتقات (نسیان) است ما انسان‌ها، این حقیقت را به خوبی در خود می‌یابیم که مسائل بسیاری را در جریان زندگی روزانه خویش فراموش می‌کنیم. حتی مسائلی را که در برهه‌ای از زمان؛ تمام فضای ذهن و فکر ما را مشغول کرده پس از مدتی از یاد می‌بریم. شاید گمان کنیم که غبار زمان بر وقایع و حقایق نشسته و آن‌ها را از یاد ما به دور داشته است، حال آن که این فراموشی به اقتضای خصلت طبیعی ماست. فراموشی ـ همانند دیگر خصائص انسانی ـ در مواردی، نعمت است، اما در برخی دیگر از موارد، آفت کمال آدمی است. فراموش کردن مصائب و تلخی‌های زندگی نعمت است؛ ولی فراموش کردن مسائل تربیتی و بایسته‌های اخلاقی آفتی بزرگ است؛ چنان که در قرآن کریم می‌خوانیم: «نسوا الله فاءنساهم انفسهم؛ آنان خدا را فراموش کردند، پس خداوند هم (بهره‌های روحانی و ابدی) نفوس آنان را از یادشان برد»(۲) (۲) همین خصوصیت آدمی است که که ایجاب می‌کند مضامین قرآن و روایات در موارد بسیاری تکرار شود و عارفان و معلمان اخلاقی نیز تذکر و دوری از غفلت را عامل اساسی سلوک و خودسازی معرفی کنند.

با توجه به این دو ویژگی انسان‌هاست که می‌توان دریافت که چرا خداوند همواره قدرت خویش را به یاد انسان‌ها می‌آورد و بر آگاهی بندگان به قدرت خویش تأکید می‌ورزد. خداوند متعال، مربی و معلم انسان‌هاست، و به ظرایف و دقایق وجودی آنان نیز آگاه است و می‌داند که انسان برای پیمودن مسیر کمال به شناخت قدرت الهی و یادآوری پی در پی آن نیازمند است. اگر چنین شناختی در کار نباشد، خودخواهی و فراموشی، دست در دست هم داده، انسان را از پیمودن راه پر پیچ و خم باز خواهند داشت. از این روست که هر گاه مسلمانان بر اثر این عوامل، قدرت الهی را فراموش می‌کردند، خداوند در قرآن آنان را به قدرت بالغه خویش متذکر می‌ساخت. با اندکی تأمل در معنا و شأن نزول آیاتی که مسأله قدرت خدا را مطرح کرده است، می‌توان این نکته را به خوبی دریافت.

وصف (قدرت) در قرآن کریم، برای خدا و غیر خدا در یک معنا بکار نرفته است. چنان که (راغب اصفهانی) می‌نویسد: (قدرت) وصفی است که در انسان به معنای توانایی انجام کار است، ولی در خدا به معنای نفی عجز و ناتوانی از اوست. از این رو، در مورد غیر خدا همواره به صورت مقید به کار می‌رود مثلآ می‌گویند: قدرت بر فلان کار مشخص، ولی درباره خدا صفت قدرت به طور مطلق به کار می‌رود؛ زیرا تنها خداست که قادر بر انجام هر کاری است و از هر گونه عجزی مبراست.(۳) این وصف در قرآن، غالباً تحت عنوان قادر و قدیر مطرح گردیده است. چنان که گفتیم غالب مواردی که این دو وصف در قرآن آمده است، در مواردی که انسان به یکی از دو سبب نامبرده، قدرت خدا را نادیده گرفته است. برخی از این موارد را از نظر می‌گذرانیم:

۱. در مواردی که انسان، حقیقت معاد را نا ممکن بداند، یا در آن شک کند و بازگشت بدن‌های دنیوی را به همان صورت‌های اولیه امری محال به حساب آورد.(۴)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید