دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

برپا دارندگان نظم های نوین


برپا دارندگان نظم های نوین

هنر آبستره اجتناب از «فرم بسته» را هدف خود قرار داده بود گسست هنرمند از به كار بردن مواد و شیوه سنتی نقاشی و مجسمه سازی, امكان كشف روابط نوین استفاده از اشیاء با عملكرد «سودمند» را فراهم آورد

سوررئالیسم به مثابه اجتماعی ترین جنبش جهانی هنر در قرن بیستم به شمار می آید؛ جنبشی كه از اروپا آغاز و به تمام اقصی نقاط جهان، اروپای شمالی آمریكا، كانادا و آسیا سرایت كرد.مدرنیسم را می توان مجموعه بسیار متنوع، دگرگون شونده و غنایی، از گسست های زیبایی شناسی، باسنت های نئوكلاسیك، رمانتیك و آكادمیك قرن نوزدهم به شمار آورد.تظاهرات رادیكال «هنر مدرن» در پیوند با رئالیسم و سپس در چالش و شورش علیه آن، موجب نوآوری های نیمه دوم قرن نوزدهم گردید.واژه «رئالیسم» از سال ۱۹۳۶ در نوشته ها و نقدهای Gustave Plache كه به رودررویی شیوه «رئالیست» و «زیبایی ایده ال» اشاره كرده بود، ظاهر شد، لیكن این اصطلاح به جریان هنری ای اطلاق می شود كه در بین سالهای ۱۸۴۸ و ۱۸۶۰ در برابر كلاسیسیسم و رمانتیسم قد برافراشت و اظهار وجود نمود. هنرمندان رئالیست، به نمایش جلوه های نوین جامعه مدرن و بویژه زندگی اجتماعی در آثارشان پرداختند و هنرمند مدرنیست با اعتقاد به این كه جریانات قدیم زیبایی شناسی، منفعل و تقلیل گرا هستند و هنر را به صورت شبحی از فرآِیندهای بنیادین اجتماعی درمی آورند و آن را از ماهیت و جوهره حقیقی زندگی دور می كنند، علیه نظام سنتی حاكم شوریدند.ضرباهنگ حركت و عصیان هنر، گاه آرام و گاه با سرعت شگفت آوری سامانه نظم های كهن را در هم ریخت.بودلر طلایه دار «نقد هنر مدرن» تلاقی دو عنصر «خلاقیت و نقد» را همچون خوانشی نوین از مختصات اثر مدرن به كار بست. در فرآیند چنین نگرشی، علیت و چرایی تحولات و تكوین اثر، محتوا، فرم و مؤلفه های دگرگونی و تغییر مورد بررسی قرار گرفت. بودلر با باریك اندیشی و اجتناب از نقدهای متعارف ژورنالیستی و با برخورداری از زبانی شاعرانه، به بررسی مكانیزم و مؤلفه های معنایی در هنر پرداخت. او در مقاله مشهور «مدرنیته» ، (La Modernite)، می نویسد:«مفهوم مدرنیته مربوط به شعر در تاریخ است، نیمی از هنر را مدرنیته تشكیل می دهد، كه گذران و فرار و محتمل الوقوع است و نیم دیگر، ایستایی جاودانه و بی تغییری پایدار است.»با نوشته های بودلر، مقوله های جدیدی از نقد مدرن و خوانش اثر مدرن آغاز می گردد و پایه های تئوریك، نظریه خود را بر تحلیل پدیده هایی چون تجربه، مشاهده، هنجار هنرمند و روند پویای خلاقیت استوار كرده است.بعد از رئالیست ها، امپرسیونیست ها در كنار زندگی و طبیعت ماندند و با دستیازی به شیوه های نوین علمی در درك و فهم از نور و قوانین تجزیه رنگ، قانون مندی های سایه روشن، به كاربرد صحیح تغییرات جوی و چرخش نور در ساعات مختلف روز، آثاری آفریدند كه ذرات نور را در خود محبوس كرده است. به عبارت دیگر، سوژه اصلی آثار امپرسیونیسم نور است و توان بی پایان آن. با وجودی كه امپرسیونیست ها افرادی عاصی و شورشگر محسوب می شدند، اما برخلاف رئالیست ها كه رودر رویی با مقوله هنر برای هنر و نقد جریانات سیاسی و اجتماعی بورژوازی را هدف چالش های فرهنگی- هنری خود قرار داده بودند، جهان را چون رشته ای از عكس العمل های عصبی و برداشت ها و حالات روحی، آشفتگی و دگرگونی ناپایدار و در چارچوب «تجربه من» مشاهده می كنند. دیدگاه هنرمند امپرسیونیسم منطبق است بر positivisme و فلسفه ای كه جهان را «تجربه من» و «احساس من» به شمار می آورد.عصیان امپرسیونیسم ها برای اثبات مختصات نابه جای روابط اجتماعی نبود، آنها در میان دگرگونی های بی وقفه قرن نوزدهم، كه معیارهای شناسایی، مختصات ارزش های فرهنگی- هنری هر آن دست خوش تغییر بود، درصدد اثبات خود همچون محور تعیین كننده دگرگونی های هنری برآمدند. امپرسیونیست ها پیشگامان بی چون و چرای اندیشه مدرن در هنرهای تجسمی اواخر قرن نوزدهم بودند. بعد از انقلاب تصویری امپرسیونیسم جریانهای آونگارد هنری، با طلوع نخستین روزهای آفتابی قرن بیستم، یكی بعد از دیگری از بطن فرهنگی و هنری و هنری اروپای كهن زاده شدند.جریانات هنری قرن بیستم در دو مسیر عمده (عینیت گرایی مادی گرا) و (ذهنی گرایی ایده آلیست) پیش رفتند. كوبیست ها نخستین كسانی هستند كه با تكیه بر اصول مادی جهان، ساختار فرم را در هم ریختند. آنها در جست وجوی سامانه و روابط جدیدی از خط، سطح، حجم و زمان بودند عناصر اربعه ای كه در واقعیت ملموس فضا روی می داد، بودند.حلقه اولین كوبیست ها (پیكاسو- براك) با توسعه دادن اندیشه های سزان و روابط هندسی طبیعت در پرده نقاشی و گسترش سطح در فضا و در هم ریختن نظم فونكسیونل (كاربردی) اشیاء به ایجاد روابط جدیدی از فرم دست یافتند.انفجار سامانه شیء كه توسط كوبیست ها صورت گرفت، تكیه بر ساختار هندسی فرم داشت. در كنار این ماجرا، فوویست ها شعر آهنگین رنگ و رقص حساس خط بر صحنه بوم را آزمودند.هنر آبستره اجتناب از «فرم بسته» را هدف خود قرار داده بود. گسست هنرمند از به كار بردن مواد و شیوه سنتی نقاشی و مجسمه سازی، امكان كشف روابط نوین استفاده از اشیاء با عملكرد «سودمند» را فراهم آورد. دگرگونی های بعدی بر بستر نقد و بررسی و تجربه های روزمره صورت گرفت و هنرمند وادار به ابراز واكنش های دائمی در برابر دگرگونی بی توقف جریان و حركت هنر شد.به موازات تغییرات ساختاری نهادینه كردن اندیشه در فرآیند هنر ، تعبیرات و تحلیل های فلسفی از هنر نیز دچار نوسانات چشم گیر گردید. با نگاهی به سیر تحول نقد هنر، تعریف فلسفی خلاقیت، می توان دریافت كه در هر زمانه تعبیر خاصی از ذات زیبایی و اثر هنری و اصل خلاقیت هنرمند به عمل آمده است.فیلسوفان درصدد بودند تا دنیای محسوس ضمیر ناخودآگاه را نمایان سازند و در درك شهودی هنر به دنبال بینشی می گشتند كه ذهن ابژكتیو و صورت گرا، از آن محروم بود.این تعابیر با تكیه بر داده های روانشناختی و جامعه شناسی هنر صورت گرفته و درك مجردی از دگرشوندگی هنرمند- دگردیسی هنرمند و هنر به دست می دهد.فوتوریست های ایتالیایی، پیام آوران نقاله های سرعت بوده اند كه با رگ های باد كرده از نیرو و غرور جوانی و سرهای انباشته از اندیشه های عصیان گر، بر جان اروپای پیر تاختند.هنر آرمان خواهانه آنان سرشار از تحرك و شعار های ناسیونالیستی بود، كه در فردای نه چندان دور، از آبشخور انسان ستیز فاشیزم سر در آورد.جنگ جهانی اول در بستر چالش های نهفته و از بطن جامعه مدرن و نیروهای مولد اجتماعی در اروپا سر در آورد، كه از درگاه جهان كهن عبور كرده و گام به عرصه نوین قرن بیستم، یعنی عصر ماشین و حركت گذاشته بودند.دادائیسم در این بستر اجتماعی، مظهر به ستوه آمدن هنرمندانی بود كه در جست وجوی كشف لحظه ای بودند كه در آن خلاقیت و سرزندگی شروع به جدا شدن از همدیگر كرده بودند بدین سبب از همان آغاز هم ویران گر بود و هم سازنده، هم لوده بود و هم جدی.دادائیسم، برآیند اندیشه هنرمندانی شورشگر بود كه علیه جنگ ویرانگر (۱۹۱۸ -۱۹۱۴) برخاستند و سند ورشكستگی نظام های فكری و اجتماعی را كه كشتار انسان را در فرا راه چالش های سودجویانه خود قرار داده بودند، امضا كردند.دادا از گردهمایی روز هشتم ماه فوریه ۱۹۱۶ كافه ولتر، در زوریخ به وجود آمد و نام و هویت خود را مدیون نویسنده و شاعری به نام هوگوبال، (۱۹۱۷-۱۸۸۶ ) می باشد. متعاقب آن تریستان تزارا، (۱۹۳۶ ، ۱۸۹۶ ) با اندیشه های عصیانگرش راهبری و سازماندهی جریان هنری دادا را عهده دار شد.پیام های انقلابی گروه دادا، مرزهای كشورهای در حال جنگ را در هم نوردیدند و علیه جنگ پوچ و ویرانگر قیام كرد.جریان دادا، دشمن مرگ بود و ستایشگر انسان و بیشترین تأكید را بر نیاز به آزادی فردی در دوره بحران سیاسی و اخلاقی و هنری داشت. این امر، جوهره دادا بود و شالوده هر آن چه كه از دنبال می آمد.برای دادائیست ها فاكتور تصادف «اتفاق» به عنوان اصل مؤثری كاملاً فارغ از ضرورت های اجتماعی و فرهنگی و آزاد از واكنش های مشروط بر عقل و منطق بود. این خلوص، دادا را از نفوذ فلج كننده خود هنرمند آگاه نیز در امان نگه می داشت، به عبارتی دیگر دادا در آن واحد هم هنر بود و هم ضد هنر.دادا جامعه زمان خود را نقد می كرد و در همان حال به احیای یك كیفیت بنیادین تعهد داشت.مارسل دوشان از مشهورترین و جنجالی ترین هنرمندان گروه دادا محسوب می شود. او در سال ۱۹۱۳ با اثری موجب جنجالی عظیم در پاریس شد. در همین ایام بود كه دوشان تقریباً نقاشی را رها كرد. این امر قبل از اعلان وجود گروه دادا در سال ۱۹۱۶ بود. دوشان، نقاشی را یك هنرنمایی بصری خواند و از آن فاصله گرفت. او از سال ۱۹۱۴ آثاری آفرید كه Ready Meade (آماده حاضر) یا (پیش ساخته) نامیده شدند. «شیشه بزرگ» یكی از آثار پیچیده و معما گونه ای است كه سنتز اندیشه های فلسفی مارسل دوشان را به وجود می آورد. آثاری چون «چرخ دوچرخه» ،۱۹۱۳ «بطری گردان» ۲۶ ازجمله آثاری بودند كه خصلت كاربردی از آنها سلب و طی پروسه پیچیده ای تمامی ضوابط و روابط سنتی اثر هنری را زیر سؤال برد و خود تبدیل به اسطوره های جدیدی از شیء هنری و یا فرم هنری شدند.دادائیست هایی چون «تزارا» ، «هولسن بك» و «یانچو» با خواندن همزمان شعری به نام «ناخدا پی خانه ای برای اجاره می گردد» به طور همزمان و به سه زبان از سه متن مجزا به ارائه «شعر همزمان» پرداختند، «شعر همزمان» منعكس كننده یك واكنش منحصراً دادائیستی در برابر هستی بود. دادائیسم بعد از جنگ دوم جهانی و در محدوده سالهای ۲۰ به پایان رسید و از میان خاكستر گرم دادا، سوررئالیسم انقلابی متولد شد.سوررئالیسم به عنوان مهمترین و جهان شمول ترین جریان هنری قرن بیستم محسوب می شود كه با شركت و همت جمعی از دادائیست های سابق در سال ۱۹۲۳ در پاریس تشكیل شد، جمعی از هنرمندان برجسته، شاعر، نقاش، مجسمه ساز، سینماگر، عكاس، حول مانیفست ۱۹۲۴ سوررئالیسم گرد آورد.سوررئالیسم نیز با تظاهرات ضد جامعه سرمایه داری و فاسد اظهار وجود كرد و هویت خود را از وراء نوشته های آتشینی كه توسط رهبر گروه، آندره برتون به رشته تحریر در می آمد، اعلام و آن را به بیانیه ای جهانی برای هویت خواهی هنرمند آزاد و آزاد اندیش تبدیل كرد.وجه ویژه اندیشه های سوررئالیست ها، در نزدیكی و تأثیری از نظریه ضمیر ناخودآگاه زیگموند فروید بود. طی این روند روانی، هنرمند به كشف طبیعت، طبیعت درون و ضمیر ناخودآگاه نائل شد. از سال های ،۱۹۳۰ فعالیت سوررئالیست ها، تحت تأثیر اندیشه های چپ گرای هنرمندانی چون آندره برتون، پل الوار و لویی آراگون، گرایش محسوسی به طرف حزب كمونیست فرانسه نمود. اعلان جهانی رئالیسم سوسیالیستی حزب كمونیست، اتحاد جماهیر شوروی، بیانیه ای كه به وسیله ژدانف و گورگی تهیه شده بود، در جمع سوررئالیست ها، موجب گسست شد. عده ای همراه و به طرفداری از این بیانیه و جمع كثیری علیه آن برخاستند.سوررئالیست ها فعالیت انقلابی خود را از دنیای بسته هنر به صحنه بی واسطه تر و عینی تر سیاست كشاند. از این جهت، می توان سوررئالیست ها را حلقه اتصالی بین بودلر در سنگر های خیابانی سال ۱۸۴۸ و دانشجویان ناراضی در سنگرهای ۱۹۶۸ به شمار آورد. اقدامی بین تعهد غیورانه رمانتیسم متأخر و اهداف وسیع گروهی دانشجو در طغیان علیه روابط اجتماعی حاكم بر سال های ۶۰ اروپا. جوهره اصلی هر دو اقدام را می توان در اراده به تغییر شرایط نامساعد خلاصه كرد.جنگ جهانی دوم و هجوم فاشیسم به ساحت فرهنگی و هنری اروپا، سوررئالیست ها را مجبور به ترك اروپا نمود. آنها به جمع هنرمندان رانده شده از مدرسه باوهاوس، رئالیست های اجتماعی، كوبیست ها و دیگران در آن سوی آبها پیوستند.بعد از جنگ، تب سوررئالیسم فروكش كرد و اعضای آن پراكنده و یا با مرگ طبیعی از بین رفتند.

سوررئالیسم به مثابه اجتماعی ترین جنبش جهانی هنر در قرن بیستم به شمار می آید؛ جنبشی كه از اروپا آغاز و به تمام اقصی نقاط جهان- اروپای شمالی، آمریكا، كانادا و آسیا سرایت كرد.اهداف آرمانخواهانه این جریان هنری با شعار دوستی انسان شكل گرفت و اومانیسم حاكم بر حركات هنری این گروه، ویژگی های هنر انسان مدار رنسانس را به یاد می آورد.