دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دانته آلیگری و صلح جهانی


دانته آلیگری و صلح جهانی

دانته آلیگری شاعر معروف ایتالیایی در بین سال های ۱۲۶۵ تا ۱۳۲۱ میلادی می زیست وی از فرهیختگان و اندیشمندان دوران هرج و مرج ایتالیا است که با کتب و نوشته های خود در بیداری اذهان عمومی نقش وافری داشت

دانته آلیگری شاعر معروف ایتالیایی در بین سال های ۱۲۶۵ تا ۱۳۲۱ میلادی می زیست. وی از فرهیختگان و اندیشمندان دوران هرج و مرج ایتالیا است که با کتب و نوشته های خود در بیداری اذهان عمومی نقش وافری داشت. وی همانند دانشمندان معاصر خود آرزوی صلح اروپا را داشت و از جنگ و آشوب دوران خویش آزرده خاطر گشته بود و اثرات روحی این آزردگی را در نوشته ها و شعرهای خود نشان داده بود. وی برای دستیابی به این صلح آرمانی خود به فعالیت های سیاسی پرداخت به همین دلیل از دستگاه پاپ و پادشاه فرانسه آزار دید و ۱۹ سال را در تبعید و آوارگی به سر برد. این سختگیری ها و آزارها نه تنها وی را از مسیر مبارزه سیاسی بازنداشت بلکه در این راه ثابت قدم گشت و در ۱۳۱۱ رساله سیاسی "پادشاهی" را نوشت.‏ علاوه بر رساله پادشاهی، مجموعه منظوم کمدی الهی وی از شهرت جهانی برخوردار است.

این اثر بیش از آنکه مجموعه اشعار احساسی باشد یک شاهکار سیاسی و تبلیغگر صلح و وحدت سیاسی است. در این رساله مفاهیم و مسائل سیاسی و صلح جهانی بیان گشته است. دانته انسان را موجودی اجتماعی می داند و از معتقدان حکومت پادشاهی و امپراتوری می باشد. وی معتقد است که برای ایجاد صلح و امنیت در جوامع، وجود حکومتی مقتدر و قدرتمند لازم است و این حکومت باید جهانی و جاودانی باشد. اجتماع انسانی نیازمند حکومت هستند تا بتوانند زندگی آرام و سالمی داشته باشند. به عقیده دانته قدرت دولت به خداوند تعلق دارد و به طور مستقیم از سوی خداوند بر فرمانروا رسیده است. اما انسان ها برای سعادت کامل خود نمی توانند به رهبری فروانرویان بسنده کنند بلکه نیازمند رهبری کلیسا و دین نیز هستند. خوشبختی واقعی انسان ها در سایه حکومت و دین هست و این دو باید مکمل یکدیگر باشند. در این باب دانته گفت: "انسان چون دارای دو غایت حیاتی است، برای بهبود زندگی خود به دو راهنما نیازمند است. یکی از آن دو پیشوای عالی روحانی است که بنابر آنچه بر ما مشهود شده است.

انسانیت را به سوی زندگی ابدی رهبری می کند. دیگری امپراتور است که مطابق رهنمونی فلسفه در این دنیا انسانیت را به سعادت می کشاند." وی همواره از لزوم تشکیل یک امپراتوری جهانی سخن گفته است. کسانی که در دوران آشوب اروپا زندگی می کردند زیاد بودند ولی انسانی هوشمند مانند دانته که تنها راه صلح و وحدت را تشکیل حکومت و امپراتوری جهانی می دانست کم بودند. او از اوضاع نابسامان کشور خود و آشوب و پریشانی روزگار خود ناراضی بود و تمام این اتفاقات و حوادث شوم را ناشی از اقدامات نسنجیده پاپ می دانست. وی عقاید سیاسی و حکومتی خود را در رساله پادشاهی بیان نمود. در این رساله بیان کرد که برای بازگشتن صلح و وحدت به اروپا حکومتی زیر نظر مسیحیت نه پاپ باید تشکیل شود. او استدلال کرده بود که پاپ باید اقدامات خود را به اندرزهای اخلاقی و فعالیت های عبادی محدود کند و از دخالت در امور سیاسی و حکومتی پرهیز نماید. او آشفتگی، جنگ ها و آشوب روزگار خود را بر گردن پاپ می انداخت و اعتقاد داشت که پاپ با مداخلات بیجای خود در حکومت باعث آوارگی مردم شده است و باید از مداخله در امورات غیر دینی پرهیز نماید. چرا که خداوند قدرت و حکمرانی دنیا را به فرمانروایان داده است و این قدرت به طور مستقیم از سوی یگانه قدرت جهان به آن ها رسیده است.‏

البته دانته موافق بود که کلیسا و دولت باید با همکاری و وحدت خود صلح جامعه را ایجاد نمایند ولی کلیسا در مسائل دینی رهبری و هدایت مردم را دارد و دولت در مسائل سیاسی و حکومت عهده دار صلح و امنیت جامعه است. دانته معتقد بود که انسان دو طبیعت دارد، دو جزء اصلی او عبارت بود از جان و جسم. از آنجا که انسان دو بعد دارد دو هدف و مقصد از زندگی دارد: اول خوشبختی دنیوی و زمینی و دوم سعادت آسمان و بهشتی که مربوط به جهان ابدی می باشد. او این دو هدف را جدا از هم می داند، لذا ابزار و طرق نیل به این دو هدف نیز جدا هستند. نخستین راهنما و رهبر که بتواند انسان را به سعادت اخروی برساند پاپ و کلیسا می باشد و دومین رهبر، فرمانروا و امپراتور است که انسان را به سعادت زمینی و دنیوی می رساند.‏ دانته با جدا کردن دقیق کلیسا و امپراتوری و قرار دادن آن ها به عنوان دو اقتدار مستقل اهمیت و اقتدار کلیسا را کاهش داد. او گفت که فلسفه و عقل ابزاری اند که امپراتوری به وسیله آنها سعادت این جهانی بشر را تامین می کند، و الهیات و ایمان ابزار کلیسا برای تامین سعادت آن

جهانی‌اند. دانته معتقد بود که فلسفه از الهیات جداست در حالی که اندیشمندی چون سن توماس گفته بود که فلسفه خدمتگزار الهیات است، اما دانته گفت که فلسفه از الهیات جداست، زیرا هر دو برابرند. این جدا کردن فلسفه از الهیات و کلیسا از دولت، اعتبار کلیسا و پاپ را پایین آورد و به دولت جایگاه والاتر و عالی تری داد.‏

در اعتقادات دانته حوادث و اتفاقات روزگار و اقدامات نسنجیده پاپ تاثیر زیادی داشت که باعث گشته بود وی از اقدامات سیاسی پاپ تصوری منفی داشته باشد. او آشوب ها و جنگ های روزگار خود را از طرف مداخلات پاپ می دانست، در حالی که اقدامات نسنجیده و کوتاهی های پادشاه نیز در پیگیری صلح و امنیت کشور کم تر از پاپ نبود. ‏

عدم وجود الگویی از پادشاهی قدرتمند در دوران دانته باعث گشت تا وی دیدگاه خود را معطوف به گذشته نماید و امپراتوری فروافتاده بازگشت ناپذیر روم به عنوان حکومتی مقتدر معتقد گردد. او می گفت که امپراتوری روم حتی پیش از موجودیت کلیسای روم وجود داشت و قدرتی جهانی در ایجاد امنیت و صلح بود.

اندیشه و دیدگاه دانته نه تنها در دوران خویش بلکه سال ها پیش از آن نیز غیر قابل عمل بود، او نباید امورات دنیوی را از الهیات جدا می نمود، زیرا این دو مکمل یکدیگر بوده و در کنار هم می توانند سعادت حیات بشری را تضمین نمایند، چرا که سعادت دنیوی، ابزار و مسیر آن جدا از خوشبختی اخروی و لوازم نیست که دانته این دو را از هم جدا کرده بود.‏

رضا کریمی راد