چهارشنبه, ۳۰ خرداد, ۱۴۰۳ / 19 June, 2024
مجله ویستا

دانه خردل جادویی


دانه خردل جادویی

زنی که یگانه پسرش را از دست داده بود اندوهگین و افسرده نزد پدر روحانی رفت و گفت: «شما چه دعایی پیشنهاد می‌کنید تا پسرم به زندگی برگردد؟» مرد روحانی به جای این که او را از خود براند …

زنی که یگانه پسرش را از دست داده بود اندوهگین و افسرده نزد پدر روحانی رفت و گفت: «شما چه دعایی پیشنهاد می‌کنید تا پسرم به زندگی برگردد؟» مرد روحانی به جای این که او را از خود براند یا برایش دلیل بیاورد، گفت: «برو و برای من دانه خردلی، از خانه‌ای بیاور که صاحبانش هرگز اندوهگین نبوده‌اند. ما از آن استفاده می‌کنیم تا اندوه را از زندگی تو برانیم.»

زن به جست‌وجوی دانه خردل جادویی رفت.

ابتدا به یک خانه مجلل اعیانی رسید و در خانه را زد و گفت: «من در جست‌وجوی خانه‌ای هستم که هرگز غم و اندوه را نمی‌شناسد. آیا غم و اندوه در این خانه جایی دارد؟»

آن‌ها گفتند: «مطمئناً اشتباه آمده‌ای و تمامی اتفاقات اسف‌باری را که این اواخر برایشان رخ داده بود، تعریف کردند: زن که خود نیز غمگین بود، آن‌ها را تسلی داد و سپس به جست‌وجوی خانه‌ای رفت که اهالی آن هرگز اندوه را نشناخته باشند. اما به هر خانه‌ای که می‌رسید داستان‌های غم‌انگیزی می‌شنید. زن آن قدر درگیر کمک به دیگران شد که اندوه خودش را فراموش کرد. و بدین ترتیب راز خردل جادویی را متوجه شد.