جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شیرین چندش آور


شیرین چندش آور

درون کاوی یک غیبت تاریخی

۱) انگلیس نیست. نبودن همیشه راحت تر از بودن است. بودن، جنگیدن می آورد چون برای بقا و ادامه دادن بودن، باید جنگید. نبودن اما حقیقت آسان و چندش آوری است. پشت آن سرد سرد است. ذهن ها در تحلیل چرایی غیبت انگلیس در یورو ،۲۰۰۸ نزدیکترین و آسان ترین دلایل را پیدا می کنند. معمولا نزدیکترین ها و آسان ترین ها، احمقانه ترین هاست.

ذهن های راحت طلب، تعدد بازیکنان خارجی لیگ برتر را قاتل سه شیرها می دانند و این نکته طنز را هم به جد می گویند که انگلیسی ها دیگر نمی توانند استعدادهای جوان تربیت کنند و با ستاره سازی وداع کرده اند. این چیزی است که در مغزهای راحت طلب می گذرد. این مغزها می خواهند خیلی زود پاسخ را در آغوش بگیرند و آن را به صورت مخاطب پرتاب کنند. پاسخ اما به این سادگی نیست چه اینکه پرسش، پرسش عمیقی است.

انگلیس نیست. پشت نبودن، حقایق هولناکی نفس می کشد. مراد فرهادپور ماه گذشته در یک مقاله به نکات ویژه ای اشاره کرد: آخرین بار حوالی قرن یازدهم به خاک انگلیس تجاوز شد ... انگلیس قانون اساسی مکتوب ندارد و ثبات حکومتی و اجتماعی اش به حدی رسیده که مردم بر اساس مفاهیم ثابت شده شفاهی، همزیستی دارند. . . رفاه و امنیت ملی و اجتماعی انگلیسی ها در حدی است که هرگز ستاره های فوتبال انگلیس به دنبال تخلیه حس وطن پرستی خود در تورنمنت های بزرگ نیستند؛انها نمی خواهند چیزی را به جهان ثابت کنند.

نکاتی که از ذهن باریک بین و انبوه از جزییات نویسنده این مقاله تراوش شده؛بارها منطقی تر از تئوری های شکننده مربیان و فوتبال نویسان اروپایی و انگلیسی است که با دلایل فست فودی، دور خودشان می چرخند.

۲) انگلیس نیست. نه به آن دلیلی که اسپانیا همیشه در جام ملتها و جام جهانی ناکام است. اسپانیا همیشه به یک دولت نزدیک بوده تا یک ملت. آنها از جدایی طلبی کاتالان و زیاده خواهی باسکی ها ضربه خوردند، می خورند. امروز مادران و پدران اسپانیایی در مناطقی از اسپانیا نگرانند که فرزندشان بدون آموختن زبان اسپانیش از مدرسه بیرون بیایند چراکه کاتالان ها وباسکی ها، خودمحوری و استقلال طلبی شان را از محدوده جغرافیایی، به فرهنگ و زبان هم تعمیم داده اند.

در انگلیس اما چه می گذرد تئوریسین های فوتبال آلمان یک ضرب المثل فنی دارند: تیمی قهرمان لیگ می شود که در آن پتانسیل دعوا و انرژی اختلاف وجود داشته باشد. ژرمن ها از پتانسیل درگیری گفته اند نه از درگیری. آنها معتقدند اختلافات داخلی و اصطکاک های درون تیمی، انرژی جنبشی مجموعه و قدرت برون گرایی تیم را بالا می برد و تولید پیروزی می کند.

این تئوری در مورد لیگ صادر شده اما در سطح ملی هم پذیرفتنی است البته باید ظرف را جامعه و شرایط ملی در نظر بگیریم نه یک تیم. در انگلیس چه اصطکاک درونی ویژه ای وجود دارد که آنها را علیه مشکلات خارجی، متحد کند که غریزه وطن پرستی شان را به اوج برساند ایتالیا با تیم هایی متوسط، جام جهانی ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ را فتح کرد. تا چند روز پیش از آغاز هر دو تورنمنت، مهمترین مسأله فوتبال جهان، رسوایی فساد مالی و داوری کالچو بود. نیچه به این نتیجه رسیده بود که: هر زخمی که موجب مرگ نشود؛ آدمی را قوی تر می کند. ایتالیایی ها زخم های کاری زیادی خوردند.

زخم های تحقیرآمیزی که تنها با قهرمانی و فریاد در لحظه بالا بردن جام، جبران می شد. انگلیسی ها چه زخمی خورده اند برزیلی ها و آرژانتینی ها هر دوره جام جهانی را به چشم محلی برای تخلیه عقده های اقتصادی هموطنان خود می بینند. مراد فرهادپور یادآوری می کند: اگر مارگارت تاچر بر سر جزایر فارکلند، آرژانتینی ها را تحریک نمی کرد؛ گل تاریخی مارادونا به انگلیس، لقب دست خدا را نمی گرفت.

انگلیسی ها تنها یک زخم بر تن خود دارند و آن پوزخندی است که به سریال ناکامی سه شیرها در جام های جهانی و یورو زده می شود. آنها هیچ زخمی از جامعه و اقتصاد و سیاست خود نمی خورند که علیه آن در زمین فوتبال شورش کنند و از عقده های شان، موفقیت بسازند واز دردهای شان؛ فریاد قهرمانی. چنین تیمی به یک درون زایی ویژه نیاز دارد. مثل بیماری که از فرط مشکل نداشتن در زندگی شخصی خود به بی انگیزگی رسیده و برای حل افسردگی، باید در ذهنش یک جنگ بزرگ برای خودش بسازد تا به میدان جنگ و زندگی برگردد. عامل درون زای سه شیرها نه اریکسون بود و نه مک لارن خنثی می توانست باشد.

انگلیس یک جنگجو می خواست، می خواهد؛کسی که بقای خود را در زندگی پوچ و بی عمق، در جنگیدن و پیروز شدن دیده باشد و ببیند. صاحبان این کاراکتر و این جهان بینی تلخ اما واقع بینانه، فرگوسن و مورینیو و کاپلو هستند. کاپلو پای برگه قرارداد را امضا کرد. حالا استیو جرارد اگر مثل قبل، حس وطن پرستی اش در شب های ملی اوج نگیرد؛حداقل هورمون های پیروزی طلبی در خونش ترشح خواهد شد.

۳) وقتی می بازی، خودت را ورانداز می کنی و زمانی که باخت ها تکرار می شوند و عادت می شوند؛ با وسواس به خودت زل می زنی تا درد ومرضی در خودت پیدا کنی. انگلیسی ها به اینجا رسیده اند؛جایی که آنقدر به خودشان زل زده اند و درونشان را کاویده اند؛فرصتی برای تماشای حریف نمانده است.

آنها فعلاً جنگی دارند با خودشان، با بی دردی شان، با شکست های تکراری شان و با تکرار شکست های شان. یک بار پیروزی و یک پیروزی بزرگ، جناح بازی و اصلا خود بازی را عوض می کند؛ می توانند سرشان را بالا بگیرند و به حریف زل بزنند.

شاید هم با پوزخندی تحقیرآمیز کار را شروع کنند. آنها بیش از همه تلخی و تأثیر و راز پوزخندهای تحقیرکننده را می دانند. آن وقت جرارد و لمپاردی که در ترکیب لیورپول و چلسی شیر هستند؛در ترکیب سه شیر ها هم می توانند ماسک موش را از چهره بردارند و با همان چهره حقیقی بازی کنند: چهره یک شیر گرسنه.

۴) انگلیس نیست. این حقیقت آسان تلخ چندش آور بزرگ تحقیرآمیزی است. تحقیر اما آموزنده ترین زخم است. زخمی که ناخودآگاه بخیه زدن را یاد صاحب زخم می دهد. جرارد، لمپارد، جوکول، بکام، فردیناند، تری، کریک، هارگریوز، گرت بری، اشلی کول، وین رونی و مایکل اوون پای تلویزیون نشسته اند.

فینال یورو ۲۰۰۸ را می بینند. ناخن می جوند و سر درد گرفته اند. چه اتفاق چندش آور شیرینی!

فرزاد حبیب اللهی