جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

در غیاب فاجعه


در غیاب فاجعه

کرگدن نوشته اوژن یونسکو به کارگردانی فرهاد آئیش

کرگدن نخستین نمایشنامه یی بود که شهرت و اعتبار اوژن یونسکو را نه تنها در فرانسه بلکه در صحنه تئاتر بین المللی تثبیت کرد، شاید از آن رو که در میان آثار او کرگدن مالوف ترین آنها و نزدیک ترین نمایشنامه وی به ساختار کلاسیک تئاتر غربی است. شاید در هیچ کدام از آثار وی تا بدین حد بر خط داستانی و عنصر روایی تاکید نشده است و شاید هم به این دلیل که این بار بازی های زبانی دیوانه کننده اش را مثلاً در آوازه خوان طاس به حد قابل ملاحظه یی تقلیل داده است و شاید هم به دلیل حضور یک اندیشه محوری قابل فهم سیاسی در این اثر، اما تمام اینها بدین معنا نیست که یونسکو عقب نشینی کرده و در کرگدن یک نویسنده آوانگارد نیست چرا که ما هنوز یونسکویی را می بینیم که به تعبیر خودش غرابت ابتذال را آشکار می کند. حضور بی پروا و جسارت آمیز رویا را در این اثر نیز بازمی یابیم و ضدیت آشکارش را با تئاتر رئالیستی، همچنان که آمیزه غریب کمدی - تراژدی خاص او را می بینیم و حضور مسلط تم مرگ و فاجعه را. وجود این عناصر باعث می شود به رغم مضمون سیاسی و بعضاً شعاری وی در برخی از پاره های نمایشنامه با اثری قابل تاویل و چندلایه روبه رو باشیم و همین تاویل پذیری متن است که امکان اجراهای کاملاً متفاوت آن را فراهم آورده است.

از اجرای نخستین آن در دوسلدورف آلمان و در سال ۱۹۵۹ که با توجه به خاطره تلخ آلمانی ها از نازیسم اجرایی کاملاً جدی، سیاسی و سنگین از کار درآمد تا اجرای دوم آن در فرانسه و توسط ژان لویی بارو در ۱۹۶۰ که بنا به تعبیر خود بارو یک کمدی دهشت انگیز بود و تا هزاران اجرای متنوعی که تاکنون از آن شده است.

اما اکنون که بحث تاویل پذیری به میان آمد ناگزیر به ذکر نکته مهمی در این باب از منظر نقد هرمنوتیکی هستیم، همچنان که هر خوانشی از متن را نمی توان یک تاویل به شمار آورد هر اثری نیز افق دلالت های خاص خود را دارد و تنها در چارچوب این افق است که می توان به تاویل اثر نشست در غیر این صورت بنا به تعبیر ریکور متن دچار تورم خواندن می شود.فرهاد آئیش به استناد موارد متعدد حذف و اضافه اش در متن یونسکو قصد خوانشی جدید از این متن را دارد. هرچند در نخستین برخورد با اجرا با توجه به دکور سنگین و پرهزینه، استفاده از بازیگران نام آشنا و افه های مختلف صوتی و بصری تماشاگر تا حدودی مرعوب می شود اما در پس این لایه ظاهری زیبا یک ویرانی تمام عیار نهفته است و این ویرانی در همان گام اول از خوانش آئیش و تحلیل او از متن سرچشمه می گیرد.

هر چند می توان این ضعف تحلیل را از مناظری مختلف پی گرفت اما تنها با اشاره به دو منظر مهم آن اکتفا می کنم؛

۱) شخصیت؛ آنچه شخصیت برانژه را تبدیل به یک شخصیت مدرن می کند و او را از بسیاری از قهرمانان تاریخ نمایش متمایز می سازد در این نکته است که او اصولاً قهرمان نیست. او به رغم تمام مهربانی و انسانیتش فردی است شکست خورده و ویران، بی نظم و حتی ضعیف چنان که در پایان اثر در مقابل وسوسه کرگدن شدن تسلیم می شود و بدان راغب می شود اما یونسکو به شکل زیرکانه یی قصد قهرمان سازی ندارد در اجرای آئیش به رغم تلاش مهدی هاشمی به عنوان بازیگر در نشان دادن سیمایی شکست خورده از برانژه طراحی حرکات از جانب آئیش برانژه را در حد یک قهرمان و حتی یک قهرمان سیاسی ارتقا می دهد، به یاد بیاوریم خطابه های پایان نمایش را بر بالای سکو یا همان خانه برانژه.حتی در ترسیم شخصیت ژان نیز آئیش او را فردی مهربان تر از نمایشنامه جلوه می دهد که برای برانژه نیز بسیار دلسوز است حال آنکه ژان به عنوان نماینده خرده بورژواها شخصیتی خشک انعطاف ناپذیر و بسیار بی رحم نسبت به برانژه دارد.آئیش در مقابل شخصیت های فرعی نیز سعی دارد تحلیلی مستقل و خاص ارائه دهد اما منطق این تحلیل ها ریشه در اثر ندارد. مثلاً پیرمرد خوش پوش را در صحنه پایانی وارد خانه برانژه می کند حال آنکه وی به دلیل خصلت دنباله روی و ضعف شخصیتش باید یکی از نخستین کسانی باشد که به کرگدن بدل شده اند کمااینکه یونسکو نیز در سیر کرگدن شدگی جامعه اشاره یی به افرادی چون او یا زن خانه دار ندارد.

همچنین استفاده از کاراکترهای کوتوله برای نقش هایی چون بقال و همسرش نشان از یک تحلیل سطحی دارد چرا که کوتاهی فیزیکی را مبنایی برای کوچک بودن شخصیت قرار می دهد و این خود می تواند انگاره یی توتالیتری باشد در تضاد با مفهوم نمایش یونسکو.از سوی دیگر آئیش خود شخصیت هایی را به نمایشنامه اضافه می کند همانند مرد کور، دختر نقاش و پادوی رئیس و از آنها استفاده یی نمادین می برد. مرد کور نوازنده به عنوان نمادی از هنر کور و سفارشی که در ازای پول کار می کند و دختر نقاش به عنوان نمادی از هنر آزاد و بینا.اما جدای از این منظر نمادین حضور این شخصیت ها تناقضاتی را در بافت اثر ایجاد می کند. وی بر این شخصیت ها نام هایی آلمانی همچون ویلهلم وهرمان می نهد تا به زعم خود بر ظهور نازیسم یکسان سازی و کرگدن وارگی پیروان آن تاکید کند اما همین خود ما را در مقابل پرسش هایی بی پاسخ قرار می دهد:

▪ اگر اجرای آئیش سعی در خوانشی مستقل و متفاوت از متن دارد چرا آن را به مساله نازیسم و بحران اروپا در جنگ جهانی دوم محدود می کند؟ کاری که یونسکو به هیچ عنوان در اثرش انجام نداده است.

▪ آیا این محدودیت باعث نمی شود پیام جهانشمول و کلی متن که خود یونسکو نیز بر آن تاکید فراوان دارد محدود، زمانمند و مکانمند شود؟

▪ و بالاخره آیا حضور دختر نقاش و بالاخص تاکید بر او در صحنه پایان نمایش نوعی نتیجه گیری ایدئولوژیک نیست که یونسکو در متنش سخت از آن ابا دارد؟

از دیگر تحلیل های پرسش برانگیز اجرا می توان به قرار دادن بازیگر زن در نقش دودار اشاره کرد. دودار در این نمایشنامه شخصیتی ساز شکار و فرصت طلب است. آیا در این تحلیل سازشکاری دودار به نظر آقای آئیش عنصری زنانه است؟ که در این صورت همچون مورد کوتوله ها خود منجر به نوعی تفکر توتالیتاریستی خواهد شد. هرچند با توجه به صبغه فمینیستی برخی از آثار آئیش آن را بعید می دانم و شاید فقط یک بازیگوشی شبه مدرن باشد اما نشانه های اجرا چنین تحلیلی را نیز بر ذهن تحمیل می کند.

۲) فضا؛ فضای نمایشنامه کرگدن به رغم ظاهر کمیکش فضایی خشن، زمخت و دهشت انگیز است و همین عامل است که باعث می شود از آن تحت عنوان کمدی تراژدی یاد شود. اما در اجرای آئیش با آن دکور لوکس و پرزرق و برق و نوع نگرش کارگردان به فضا تبدیل به یک کمدی ملایم و شاد می شود و نشانی از فاجعه و هراس را باز نمی نمایاند و این حتی خود را در بازی ها و به خصوص بازی آتنه فقیه نصیری نشان می دهد.

در عمل و روی صحنه نه نشانی از شلوغی و به هم ریختگی وجود دارد و نه گردوخاک کرگدن ها حتی در صحنه پایانی اتاق برانژه بی نظم دائم الخمر را اتاقی تمیز و مرتب می یابیم که حتی با ظروف چینی تزئین هم شده است. اما آئیش در ایجاد فضای اداره به خوبی عمل می کند و آن را با پلکان هایی نشان می دهد که تبدیل به یک لابیرنت شده اند و حضور عنصر تقارن در این صحنه باعث می شود ذهن مخاطب به سوی یکسان سازی بوروکراتیک به عنوان منظری دیگر از توتالیتاریسم برود.و این همه ما را به این پرسش می رساند که آیا قصد آئیش از این نوع خوانش متن جذب مخاطب و ساده سازی متن سنگین یونسکو است؟ اگر قصد آئیش مخاطب عام و یک کمدی سبک و ساده است چرا یونسکو؟ یونسکویی که به عناوین مختلف از تماشاگر عام می گریزد و در یادداشت های مختلفی که نوشته است تئاتر راستین را تئاتری می داند که عامه پسند نباشد.

رحیم عبدالرحیم زاده