پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

علی ع مظهر یکتایی


علی ع مظهر یکتایی

در مقاله حاضر نویسنده در تحلیلی عرفانی, علی ع را مظهر یگانگی و یکتایی خداوند می داند و از اتحاد دوجان مقدس علی ع و محمد ص سخن می گوید که هردو گرچه در ظاهر, دو نفس دارند اما نفس آن دو موجود مقدس, درمقام باطن یکی است و دلیل بارز آن هم کریمه انفسنا در آیه مباهله می باشد

در مقاله حاضر نویسنده در تحلیلی عرفانی، علی(ع) را مظهر یگانگی و یکتایی خداوند می داند و از اتحاد دوجان مقدس علی(ع) و محمد(ص) سخن می گوید که هردو گرچه در ظاهر، دو نفس دارند اما نفس آن دو موجود مقدس، درمقام باطن یکی است و دلیل بارز آن هم کریمه (انفسنا) در آیه مباهله می باشد.

اینک با هم آن را ازنظر می گذرانیم.

● چرایی شرافت انسان

انسان به سبب تعلیم اسمایی ازسوی خداوند، آن چنان شرافت و کرامت یافت که خداوند به همگان فرمان داد تا هرکه خواهد ابراز اطاعت و ایمان به خدا کند، بر انسان سجده کند. این موجود شگفت و ناشناخته و ناشناخته برای همه فرشتگان، خلیفه الهی شد و برهمگان سروری وسالاری یافت.

فرشتگان هنگامی که در آزمون انباء از اسماء الهی شکست خوردند و ناتوانی و نادانی خویش را اظهار داشتند، این انسان بود که آن چه را به حکم ازلی تعلیم یافته بود، آشکار ساخت و نمایی از آن همه بزرگی و شرافت خویش را بیان داشت تا همگان به مقام انسانیت سجده برند و اطاعت و فرمانبرداری خویش را اعلام کنند.

دراین میان کفر ابلیسی هرگز نمی تواند از ارزش و جایگاه شرافت و کرامت انسانی بکاهد و هرچند اسباب هبوط وی را فراهم می آورد ولی هرگز نمی تواند اسباب سقوط وی را از مقام خلافت الهی و ربوبیت عبودی و عبودیت ربوبی تحقق بخشد. این گونه است که جان و روح الهی انسان، همچنان از قرارگاه زمین بر همه کائنات، سروری و سالاری می کند و همه آفریده ها برای رهایی از نقص و دستیابی به کمال، نیازمند عنایت ربوبی خلیفه الهی می باشند. درحقیقت آن چه انسان را تا مقام خلافت بالا کشید و مسجود فرشتگان و همه آفریدگان خداوندگاری کرد، جان الهی است که در کالبد جسمانی آدمی دمیده شد و تعلیم کامل اسمایی است که به وی آموخته شد.

خداوند با دمیدن روح خویش به حکم: نفخت من روحی، ظرفیتی بی پایان و حد لایقفی را به آدمی بخشید تا مظهر یکتایی و یگانگی در میان همه آفریده ها شود. حضرت آدم(ع) با این که از پست ترین عنصر و فرومایه ترین آنها یعنی گل بدبو و گندیده آفریده شد، ولی از چنان ظرفیت و توانمندی ذاتی برخوردار شد تا بتواند درمسیر تعالی تا مظهریت یکتایی و یگانگی پرواز کند.

● علی(ع) مسجود فرشتگان

اینک در ملا اعلی زمزمه بسیار است؛ زیرا خداوند فرمان داده تا همگان گردآیند و به نیابت از هستی در مجلسی بزرگ گرد آیند. درمقام قدس، همگان جلوس کرده و در انتظار فرمان الهی هستند.

و اینک آدم درمیان مجلس نشسته و بر عرش الهی تکیه زده است. همگان در برابر نورانیت آدم گرد آمده اند. تا پیش از این سالیانی سال بر کالبدی از آدم گذشته بودند تا در مرکز کائنات و بر نقطه دایره عرش ایستاده بود ولی اکنون نورانیتی را از این کالبد ساطع می بینند که چشمان را خیره ساخته است.

هنگامی که فرمان الهی می رسد که بر آدم(ع) سجده برند، فرشتگان از چرایی آن می پرسند و هنگامی که معلوم می شود که وی مظهریت مقام یکتایی و یگانگی را داراست، تن به سجده اطاعت می دهند و پذیرش خلافت وی را اعلام می دارند. دراین میان ابلیس کفر خویش آشکار می کند و اعتراض دارد که وی ظرفیت بیشتری از مظهریت مقام یکتایی و یگانگی خداوند دارد؛ زیرا کالبدش از عصاره آتش است که نه از خاک و گل بدبو و متعفن چون آدم. در آن همهمه ملاء اعلی است که مقام علی اعلی آشکار و ظاهر می شود؛ زیرا ملائکه به فرمان الهی در می یابند که آن کس که مسجود واقعی ایشان است، نوری الهی است که به شکل روحی در کالبد آدم دمیده شده است.

فرشتگان دریافتند که همان نوری که همه هستی از آن آفریده شده به شکل روح به طور مستقیم از خداوند در این کالبد دمیده شده و به آدم شرافت خاصی بخشیده است. فرشتگان می دانستند که همه هستی از نور الهی آفریده شده و همان نور است که از آن به نورالسموات والارض یاد می شود.

اکنون آن نور عرشی در کالبد آدمی به شکل روحی دمیده شده است. نوری که اول مخلوق الهی است و همه از آن آفرید شده و بازگشت همگی بدان است. اینک آن نور به شکل روح در آمده و در کالبد آدم دمیده شده است. پس اگر به این کالبد سجده می برند و اطاعت به خلافت الهی می برند در حقیقت به مظهریت تام و تمام الهی سجده می برند و آن که در باطن، مقصود و معبود و مسجود است، مظهریت تمام الهی است که به شکل روح دمیده شده است.

این روح همان است که از آن به احمد محمد یاد می شود. اکنون نور الهی به شکل روح محمدی در کالبد آدمی به ودیعت نهاده شده است.

هنگامی که روح در تن و کالبد مستقر می شود از آن به نام نفس یاد می کنند؛ زیرا نفس همان روح مجرد نوری است که در کالبد قرار گرفته است.

فرشتگان به اخبار خداوندی و انباء آدم دریافتند که نور محمدی و جان احمدی و نفس علوی در آدم دمیده شده است، پس به حکم آفریدگاری و پروردگاری طولی آن وجودات مقدس، به سجده فرو افتادند تا حق عبادت را چنان که هست ادا کنند.

بنابراین، آن که مسجود ملائکه و فرشتگان در ملا اعلی شد، کالبد آدم بود که نور محمدی و جان احمدی و نفس علوی در آن دمیده شده بود.

● مقام احدیت نوری و وحدانیت روحی

در روایات بسیاری پیامبر(ص) نور خویش را اول مخلوقات می داند که همه انوار، از آن ساطع و منشعب شده است. هر کسی بر اساس ظرفیت و توانمندی، از آن نور بهره ای برده و در مقامی نشسته است.

این نور در هر مقامی اسم و نامی دارد، گاه از آن به عقل یاد می شود و گاه از آن به روح الهی و گاه دیگر به نفس محمدی تعبیر می شود ولی همه آن ها یک مصداق و معنا بیش تر ندارند که همان مظهریت نخست و تجلی اول می باشد.

مقام محمدی و احمدی در مقام بطون با مقام علوی یگانه است ولی در مقام بروز و ظهور با مقام علوی دوگانه است.

به سخن دیگر، آن نور اول هستی، در مقام نورانیت، یکی بیش نیست. از این رو می توان از آن به هر اسمی خطاب کرد.

اگر بخواهیم همانند و تمثیلی ارائه دهیم باید بگوئیم که همانند مقام الوهیت است که نام الله، جامع همه اسمای الهی می باشد و در مقام ظهور و بروز به نام های دیگری چون حی و قیوم و عالم و خالق و رب تجلی می کند.

حضرت امیرمؤمنان علی(ع) با حضرت ختمی مرتبت(ص) در مقام احدیت یکتا هستند چنان که در مقام و احدیت با او یگانه است. از این رو نمی توان در مقام نوری و نیز مقام روحی، تمایز و دوگانگی میان آن دو یافت.

آن دو چنان که صراحت قرآن در آیه مباهله هست، حتی در این مقام نیز از یگانگی برخوردار می باشند، هر چند که جلوه ای از تعداد و تمایز نفسانی در آن دو دیده می شود. از این رو خداوند از آن دو به (انفسنا) یاد می کند که وحدانیت و احدیت ایشان را هم اثبات کند در عین این که دوگانگی آنان را در مرتبه ای نیز نشان می دهد. شبیه این کلام را می توان در کلام معصومان، بسیار یافت. از این رو آنان برای اثبات فنای ذاتی خویش با خداوند و در عین حال تعدد خویش می فرمایند: لنا مع الله حالات فیها نحن هو و هو نحن و هو هو و نحن نحن؛ ما را با خداوند هستی حالاتی است که در آن حالات ما اوییم و او ماست در حالی که او اوست و ما ماییم.

محمد(ص) و علی(ع)، مظهر هو الظاهر و الباطن نسبت میان امیرمؤمنان علی(ع) با پیامبر(ص) نیز این گونه است. به این معنا که در برخی از مراتب هستی خود، چون مقام نوری یکتا هستند تا مظهر مقام یکتایی و احدیت الهی باشند و در مقام روحی یگانه هستند تا مظهر مقام یگانگی و وحدانیت الهی شوند و در مقام نفس در عین دوگانگی ظاهری از یگانگی و یکتایی برخوردار می باشند تا مظهر هوالاول و هوالاخر و نیز هوالظاهر و الباطن باشند.

به سخن دیگر، آن حضرات در مقام انفسنا با این که در ظاهر، دو نفس دارند ولی نفس ایشان در مقام باطن یکی است.

شاید اگر بخواهیم همانندی برای آن بیابیم می بایست به یگانگی نفس زن و مرد اشاره کنیم که نفس زن از نفس مرد آفریده شده است و این دو نفس زن و مرد با این که در ظاهر دو تا هستند ولی در باطن، یگانه (نفس واحده) می باشند. (نساء آیه۱)

بنابراین نفس نبی و ولی در مقام نفس نیز هر چند که به ظاهر دوتاست ولی در باطن یکی است و از وحدانیت و یگانگی برخوردار می باشند.

اگر بخواهیم در این باره توضیح بیش تر دهیم باید به مسئله نتیجه قرب النوافل و قرب الفرایض اشاره کنیم. در روایات آمده است که اگر انسان در مسیر عبادت حرکت کند به مقام و منزلتی از انسانیت می رسد که از آن به نتیجه قرب النوافل یاد می شود. در این مقام است که شخص عین الله و یدالله می شود و خداوند اعمال خویش را از طریق این بنده انجام می دهد. در آیه ۱۷ سوره انفال خداوند به این مسئله اشاره می کند و خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: ما رمیت اذرمیت و لکن الله رمی؛ هنگامی که تو تیر انداختی تو تیر نیانداختی بلکه خداوند تیر انداخت؛ زیرا در این مقام فنایی، بنده به منزلتی رسیده است که عین الله و یدالله می شود و هر کاری که خدا می خواهد انجام دهد از طریق وی انجام می دهد.

اگر انسان در مسیر عبودیت به کمال مطلق دست یابد و در مقام عبودیت ربوبی کامل قرار گیرد، در این مقام فنای ذاتی، انسان محو و فانی می شود و تنها خداوند می ماند. این گونه است که انسان حق می شود و حق انسان می شود؛ زیرا دوگانگی از میان می رود و تنها خداوند می ماند. در این هنگام است که انسان خدا و خدا انسان می شود و مسجود واقع شدن یکی با مسجود واقع شدن دیگری فرقی نمی کند. در این مقام فنایی است که خلافت ربوبی و الهی برای انسان خدا معنا و مفهوم می یابد و تمایز و تفاوت میان انسان و خدا برداشته می شود.

اگر آدم(ع) مسجود همه هستی قرار گرفت از آن رو بود که نور محمدی و علوی در آدم قرار گرفته بود. و لذا مجاز شد تا همه بر آدم(ع) سجده برند تا در حقیقت و معنا بر خدا سجده برده باشند.

به عنوان نمونه انسان ها موظف هستند تا به سوی خانه خدا سجده برند؛ زیرا آن نماد و مظهری از خداست. از این رو سجده بر خاک و خانه خدا مجاز دانسته شده است؛ زیرا به عنوان مظهریت سجده می شود.

البته می دانیم که مظهریت خانه خدا به سبب وجود ولی الله است که باطن خانه خداست و لذا نفس محمدی و باطن احمدی به شکل نفس علوی از خانه خدا بیرون می آید تا همگان بدانند که آن که باطن خانه خداست و می بایست مسجود شود همان علی احمدی و محمد علوی است که از نظر نفسی نیز در مقام ظهور و بطون، یکتا و یگانه هستند.

پیامبر(ص) در تبیین وحدانیت و یکتایی و یگانگی خود و علی(ع) به اشکال مختلف سخن گفته است تا این معنا و حقیقت را برای مردم آشکار سازد. در روایتی با اشاره به کالبد مادی و جسمانی آن حضرت(ع) می فرماید: احبوا علیا فان لحمه من لحمی و دمه من دمی؛ لعن الله اقواما من امتی ضیعوا فیه عهدی و نسوا فیه وصیتی ما لهم عندالله من خلاق؛ علی را دوست بدارید؛ زیرا گوشت او از گوشت من و خونش از خون من است. خداوند لعنت کند گروه هایی از امتم را که پیمان و عهد مرا در حق او ضایع و تباه کردند و سفارشم را درباره وی از یاد بردند. آنان نزد خدا هیچ بهره ای ندارند. (امالی؛ شیخ الطائفه طوسی؛ ج۱؛ ص۶۷)

این عبارت در حقیقت تفسیری دیگر از همان معنای انفسنای آیه مباهله است که می فرماید: فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم (آل عمران آیه۶۱)

● مقام عظمای ولایت علوی

بی گمان خلافت حضرت ختمی مرتبت، چهره هایی از اسمای الهی را بروز و ظهور می دهد. از این رو باطن آن حضرت، ولایت علوی است و همان گونه که همه پیامبران بلکه همه هستی مامور بودند تا برای رسیدن به مقام نبوت، تصدیق نبوت و خلافت مطلق نور محمدی و احمدی کنند بر آنان بود تا تصدیق ولایت باطنی علوی و نور علوی کنند.

بنابراین اگر کسی محبت محمدی دارد نمی تواند محبت علوی دردل نداشته باشد؛ براین اساس پیامبر (ص) می فرماید که اگر مردم برحب علی (ع) اجتماع و اتفاق می کردند هرگز خداوند دوزخ را نمی آفرید. به سخن دیگر، آفرینش دوزخ و آتش خشم الهی به سبب آن است که برخی ظاهر را گرفتند ولی باطن را نپذیرفتند و حق ایمان را ادا نکردند؛ زیرا اگر کسی ایمان به مقام محمدی دارد می بایست ایمان به مقام علوی نیز داشته باشد؛ زیرا ولایت امیرمومنان(ع) درحقیقت باطن ولایت محمدی است: لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار (کشف الغمه، ج ۱ ص ۹۹ و ارشاد القلوب ج ۲ ص ۲۳۴) این گونه است که اطاعت علی (ع) اطاعت رسول (ص) و اطاعت خدا دانسته شده است: با علی انت ولی الناس من بعدی فمن اطاعک فقد اطاعنی و من عصاک فقد عصانی (بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱۳۵).

چنان که هر کسی دیگری را بر علی (ع) برتری دهد کافر شده است: من فضل احدا من اصحابی علی علی فقد کفر (همان، ص ۱۴)

زیرا علی خیرالبشر من ابی فقد کفر؛ علی (ع) بهترین انسان هاست و هرکس این را نپذیرد به تحقیق کافر است (اثبات الهداه، شیخ حر عاملی ج ۲ ص ۱۷۱)

براین اساس مخالفت با خلافت ظاهر و ولایت دنیوی و آشکار وی چیزی جز مخالفت با خداوند و خلافت و ولایت باطنی و الهی او نیست.

از راه حق خارج شده است پیامبر(ص) به اشکال مختلف و عبارت های گوناگون بر این مطلب تاکید ورزیده است که ولایت ظاهری و خلافت دنیوی علوی چیزی جز نماد و مظهری از ولایت کبرای خداوندی از طریق نور محمدی نیست. بنابر این هر کسی با ولایت و خلافت وی مخالفت کند و یا آن را غصب نماید درحقیقت از راه حق خارج شده است. خداوند به صراحت فرمان می دهد که اطاعت از ولایت علوی داشته باشید تا رستگار شوید. انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.

پس هر کسی ولایت و دوستی و محبت وی را پذیرفت، محبوب خداوند شده و تحت ولایت وی درمی آید و هر کسی با آن مخالفت و دشمنی ورزیده از ولایت الهی بیرون رفته و خذلان و خواری نصیب او می شود.(نگاه کنید: الغدیر، ج ۱۰ص ۳۷۸) از این روگفته اند پذیرش ولایت علی (ع) همانند ورود به دژ محکم و استوار الهی است. به این معنا که اگر گفته اند:«لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی، هم چنین گفته اند: ولایه علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی (بحار الانوار، ج ۳۹، ص۲۴۳) زیرا ولایت علوی مظهریت کامل همان ولایت الهی است.

محمد قره داغی