پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تنها ماندم


تنها ماندم

حال حسین دهلوی چطور است

مستندی بود درباره مرحوم خاطره پروانه، ردیف‌دان موسیقی ایرانی. در یکی از پلان‌ها، استاد دهلوی را نشان می‌داد؛ استادش را خیلی سفت و محکم بخوانید که دهلوی بی‌دلیل و تنها از روی سن و احترام این نام را ندارد...

او از صاحب‌نظران و آهنگسازانی است که موسیقی را از کودکی نزد پدر آغاز کرده و نوازندگی موسیقی ایرانی را در مکتب استاد ابوالحسن صبا و «هارمونی» و «کنترپوان» را نزد حسین ناصحی فرا گرفته. دهلوی مدتی ریاست هنرستان موسیقی ملی و زمانی هم رهبری ارکستر شماره یک هنرهای زیبای کشور یعنی «ارکستر صبا» را بر عهده داشته است. دئوی سنتور در سه‌گاه، سبکبال در شور برای ارکستر، شورآفرین در ابوعطا برای ارکستر، چهارنوازی مضرابی اصفهان، کنسرتینو برای سنتور و ارکستر، فانتزی برای تار و ارکستر، سوئیت بیژن و منیژه (بر اساس اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی) برای ارکستر زهی، فانتزی برای گروه تمبک و ارکستر و همچنین قطعه سرباز برای آواز گروهی، تنها گوشه‌ای از کارنامه این استاد است.

می‌گفتم در یکی از پلان‌ها استاد دهلوی از خاطره پروانه می‌گوید و از خودش! خودش که مبتلا به لثه‌دردی شدید شده بود و به هر دندان‌پزشکی که مراجعه می‌کرد هیچ‌کدام علت را پیدا نمی‌کردند تا اینکه یکی از آنها به استاد می‌گوید همه این دردها عصبی است! استادی که بسیاری او را از اعتبارات موسیقی ایران می‌دانند و کسی که سال‌ها برای موسیقی این مرز و بوم تلاش کرده، درگیر ناراحتی عصبی است. نمی‌دانم این را هم در همان فیلم شنیدم یا نه که استاد دهلوی یک اپرای بسیار ارزشمند با نام «مانی و مانا» دارد که در بخشی از اپرا، دزدی، بره یک دختر کوچک را می‌رباید و دخترک صاحب بره، به جنگل می‌رود و آواز می‌خواند. این اپرا سال‌ها در آرشیو می‌ماند اما در زمان‌های مختلف قول‌های مختلفی مبنی بر ساخت اپرا داده می‌شود و حتی استاد دهلوی اعلام می‌کند که در صورت حمایت‌های لازم برای ضبط و انتشار این اپرا، از گروه کر و خوانندگان کودک استفاده می‌کند اما باز هم این پروژه به دلایلی متوقف می‌شود.

در آخرین خبرها، سوسن اصلانی، نوازنده سنتور و همسر حسین دهلوی با طرح این موضوع که ایشان از نظر روحی و جسمی وضعیت خوبی ندارند، از مسوولان گله می‌کند و می‌گوید: «استاد دهلوی حق بزرگی بر گردن موسیقی ایرانی دارد و این حقی نیست که بتوان به این راحتی آن را فراموش کرد.» او همچنین با بیان این مطلب که به لطف خدا بیماری فراموشی این هنرمند به کلی بهبود یافته، می‌گوید: «فراموشی کاملا برطرف شده اما ضعف جسمانی ایشان باعث شده تا توان فعالیت‌های اجرایی و هنری نداشته باشند.» همسر حسین دهلوی درباره علت بروز این شرایط می‌گوید: «پس از عدم اجرای اپرای «مانی و مانا»، ایشان دستخوش سرخوردگی شدند و علت اصلی بیماری‌های‌شان ریشه در همان یأس و سرخوردگی دارد. این اپرا، موفق به اجرا نشد که بارها قول و وعده‌های زیادی توسط مسوولان فرهنگی، مبنی بر اجرا یا حداقل ضبط و انتشار این اپرا داده شده بود اما باز هم دقیقا در لحظه آخر، این برنامه عملی نشد.

حتی استاد دهلوی چندی پیش در مذاکره با سازمان فرهنگی‌هنری شهرداری اعلام کرد که حاضر است در صورت حمایت‌های لازم از سوی این نهاد برای ضبط و انتشار این اپرا، از گروه کر و خوانندگان کودک استفاده کنند ولی باز هم در لحظه آخر این پروژه متوقف شد.» به گفته خانم اصلانی، این موضوع تا جایی استاد را آزرده خاطر می‌کند که پس از آن، یأس و افسردگی ایشان روز‌به‌روز شدیدتر می‌شود تا کاملا از پا می‌افتد و البته از همه بدتر، این نکته است که پس از، از پا درآمدن و بیمار شدن، هیچ مسوول و نهادی، سراغی از این استاد پیشکسوت موسیقی ایران نگرفته است. این هنرمند با بیان اینکه استاد دهلوی حق بزرگی به گردن موسیقی ایران دارد و این حقی نیست که بتوان به این راحتی آن را پایمال کرد، ادامه می‌دهد: «متاسفانه در تمام این سال‌ها هیچ یک از مسوولان حالی از این هنرمند نپرسیده و با خود فکر نکرده‌اند که با در نظر گرفتن این همه مشکلات بیمه‌ای که در کشور وجود دارد و این همه بی‌تعهدی سازمان‌های بیمه نسبت به برخی از داروهای خاص، آیا این هنرمند هرگز با مشکل تهیه دارو و درمان‌های مخصوص بیماریشان روبه‌رو بوده است یا نه؟»

همسر استاد دهلوی ضمن بیان این نکته که پشتوانه‌های اصلی هنرمندان در سال‌هایی که در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت می‌کنند، مردم و استقبال گرم آنهاست و همین علاقه نوعی دلگرمی و آرامش‌خاطر برای هنرمند به وجود می‌آورد و آنها به طور معنوی حمایت می‌شوند، می‌گوید: «با همه این احوال، به هیچ وسیله‌ای نمی‌توان توجیه کرد و پذیرفت که مسوولان و نهادهای فرهنگی کشور که تا چندی پیش از افتخارات این هنرمند استفاده کرده و به آن فخر می‌فروختند، اکنون او را در بستر بیماری تنها گذاشته و فراموش کرده‌اند.»

سارا جمال‌آبادی