یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
چرا عاشق می شویم

بهراستی این چه نیروی اسرارآمیزی است که ما را به سمت یک نفر میکشد و از فردی دیگر ـ که شاید به چشم یک شاهد بیطرف به همان اندازه خواستنی باشد ـ دور میکند؟ شاید با زن و شوهرهائی برخورد کرده باشید که ظاهراً از هیچ نظر بههم نمیخورند، اما در عین حال زندگی بسیار خوبی دارند، و شما هم نمیتوانید بفهمید چرا.
من چنین زوجی را میشناسم: یک مرد قویهیکل که در گذشته ورزشکار بوده و در حال حاضر مربی یک تیم ورزشی است، هر شنبه با دوستانش گلف بازی میکند، و علاوهبر همه اینها فروشنده موفقی است. با اینحال همسر همین آقا، خانمی ریزنقش و آرام است که همه وقتش را در خانه میگذراند. او حتی برای صرف شام هم دوست ندارد از خانه بیرون برود!
● نقشه عشق
در فرآیند انتخاب همسر عوامل بسیاری دخالت دارند، اما طبق گفته جان مانی، استاد برجسته روانشناسی و طب اطفال در دانشگاه جانز هاپکینز، یکی از آشکارترین آنها چیزی است که او آن را نقشه عشق میخواند: یکسری پیامهای رمز شده در مغز که به ما میگوید به چه چیزی علاقهمندیم و از چه چیزی متنفر. این نقشه است که تعیین میکند ما از کدام رنگ مو، رنگ چشم، لحن صدا، عطر و تیپ خوشمان میآید. همچنین تیپ شخصیتی که ما را جذب خود میکند با این نقشه مطابقت دارد، مثلاً اینکه ما از شخصیت تیپ گرم و دوستانه خوشمان میآید، یا عاشق افرادی میشویم که ساکت اما قدرتمند هستند همگی بستگی به نقشه عشق ما دارد.
بهطور خلاصه افرادی چشم ما را میگیرند و ما را به سمت خود میکشند که بیشتر به نقشه عشق ما بخورند. شاید برایتان جالب باشد بدانید این نقشه خیلی زودتر از آنچه که فکرش را بکنید در مغزتان شکل میگیرد؛ یعنی در همان سنین کودکی. قبل از اینکه شما ۸ ساله شوید نقشه عشق در مغزتان شکلگیریاش را آغاز کرده است. حتماً میپرسید چگونه؟
● تأثیر والدین
در دوران کودکی مادرمان مرکز توجه ماست، و ما هم مرکز توجه او هستیم. بنابراین خصوصیات او تأثیر ماندگاری بر ما دارد، بهطوری که بعد از آن ما همیشه جذب کسانی میشویم که دارای چهره، تیپ، اندام، خصوصیات اخلاقی و حتی شوخطبعی مادرمان هستند. به این نحو مادران ما ـ اولین عشق حقیقی در زندگیمان ـ بخش قابل توجهی از نقشه عشق ما را ترسیم میکنند. اگر مادرمان صمیمی و مهربان باشد، در بزرگسالی جذب کسانی میشویم که صمیمی و مهربان هستند. اگر مادرمان زنی آرام و قدرتمند باشد، شیفته قدرت روحی موجود در همسرمان خواهیم شد.
من اغلب در سخنرانیهایم از زوجهای حاضر میپرسم که چه چیزی باعث شد آنها با هم ارتباط برقرار کنند. پاسخهای مختلفی میشنوم، مثلاً اینکه من از موقرمزها خوشم میآمد، همسر من مستقل و قوی است، من عاشق شوخطبعی او شدم و یا خندههایش مرا شیفته خود کرد. من حرفهای آنها را باور میکنم، اما این را هم میدانم که اگر از آنها میخواستم مادرشان را توصیف کنند، شباهتهای بسیاری بین همسر ایدهآل آنها و مامانهایشان پیدا میکردم!
یک مادر بر فرزندان پسر خود تأثیر دیگری نیز دارد: او نهتنها در این مورد که چه خصوصیاتی در خانمها آنها را جذب میکند سرنخهائی به آنها میدهد، بلکه بر احساس کلی آنها نسبت به زنان نیز تأثیر میگذارد. بر این اساس اگر یک مادر، صمیمی و دوستداشتنی باشد، طبیعتاً پسرانش فکر میکنند همه زنها همینطورند آنها احتمالاً تبدیل به عاشقانی گرم و پذیرا میشوند و در امور خانه فعال خواهند بود.
برعکس، مادری که دارای شخصیت خشک و ملالانگیز است و با اینکه گاهی اوقات حالت دوستانه دارد اما ناگهان رفتاری سرد و خصمانه پیدا میکند، میتواند فردی پرورش دهد که در عشق خود مردد و ناپایدار است. چراکه مادرش او را از عشق ترسانده است. چنین مردی از تعهد هراس دارد و ممکن است به همین دلیل رابطه عاشقانهاش را به هم بزند و از معشوق خود فاصله بگیرد.
در حالیکه مادر تا حد زیادی تعیین میکند که چه چیزهائی در یک همسر ما را جذب میکند، شخصیت پدر نیز ـ بهعنوان اولین مرد زندگیمان ـ بر نحوه ارتباط ما با جنس مخالف اثرگذار است. پدرها تأثیر شگرفی بر شخصیت فرزندان و شانس آنها برای داشتن یک ازدواج موفق خواهند داشت. آنها نیز مثل مادرها میتوانند بر احساس کلی دخترانشان نسبت به مردان تأثیرگذار باشند. اگر پدر در ستایش دخترش دست و دلبازی کند و به او نشان دهد که فردی ارزشمند است، دختر نیز در ارتباط با مردان در مورد خود احساس بسیار خوبی خواهد داشت. اما اگر پدر خشن و ایرادگیر باشد و شخصیتی خشک و بیروح داشته باشد معمولاً دخترش احساس میکند دوستداشتنی یا جذاب نیست. البته این تأثیر فقط منحصر به پدر و مادر نیست. مثلاً در مورد کودکان بیسرپرست، مربیان یا اولین کسانی که مورد عشق و توجه آنها قرار میگیرند میتوانند تأثیر مشابهی داشته باشند.
● کبوتر با کبوتر، باز با باز!
علاوهبر تأثیر والدین و نقشه عشق، دلیل دیگری برای توجیه انتخاب ما وجود دارد. بیشتر ما در میان افرادی بزرگ میشویم که شرایط اجتماعی و فرهنگی مشابهی با ما دارند. ما با افراد در یک محله پرسه میزنیم. دوستانمان دارای زمینه تحصیلی و اهداف شغلی شبیه به ما هستند. قضیه این است که ما با چنین افرادی بسیار راحتتریم و در میان آنها بیشتر احساس امنیت میکنیم. بهعبارتی بودن با آنها را ترجیح میدهیم. بنابراین تعجبی ندارد که به کسانی تمایل پیدا کنیم و با آنها پیوند بخوریم که خود و خانوادهشان شباهت زیادی با ما دارند.
اما آیا این واقعیت دارد که قطبهای مخالف همدیگر را جذب میکنند؟ هم بله و هم نه! رابرت وینچ، استاد جامعهشناسی در تحقیق خود بیان میکند که انتخاب شریک زندگی معمولاً براساس برخی شباهتهای اجتماعی صورت میگیرد. ما از بسیاری جهات یک تصویر آئینه از خودمان میخواهیم. مثلاً افراد زیبا و جذاب معمولاً به سمت کسانی میروند که به همان اندازه جذابیت داشته باشند. اما او بر این نکته تأکید میکند که ما به دنبال کسانی میگردیم که دارای نیازهای مکمل ما باشند. در واقع ما با این کار در پی برطرف کردن کمبودها و رسیدن به رضایت بیشتر در زندگی هستیم. یک فرد پرحرف جذب کسی میشود که به گوش کردن علاقهمند است، و یا یک شخصیت تهاجمی و پرخاشگر ممکن است به دنبال همسری منفعل و پذیرا باشد. اگر در شرف ازدواج هستید، پدربزرگ و مادربزرگهای غربی توصیه جالبی برایتان دارند؛ مطمئن شوید که سوراخهای کله یکی با برآمدگیهای کله دیگری جور باشد!
در واقع یک ازدواج ایدهآل باید از نظر اجتماعی بههم شبیه باشند و از لحاظ روانشناختی با هم تفاوت داشته و مکمل یکدیگر باشند. طبق تجربه وینچ، تعادل میان این دو است که شما را به سمت خوشبختی و عشق واقعی برای تمام عمر سوق میدهد.
با همه اینها، موارد استثنائی وجود دارد که افراد با زمینه اجتماعی متفاوت باهم ازدواج کرده و کاملاً هم خوشبخت بودهاند. من مردی را میشناسم که از یک خانوادهٔ سنتی ایرلندی بود و در شیکاگو زندگی میکرد. او عاشق زنی کاملاً متفاوت با خود شد. وقتی آنها ازدواج کردند، دوستان و اقوامشان مطمئن بودند که این ازدواج به زودی به شکست میانجامد.
اکنون بعد از ۲۵ سال، ازدواج آنها هنوز پابرجاست. بعدها معلوم شد که آن زن شبیه مادر ناتنیاش بود: مهربان و دلسوز. از آن دست افرادی که آستینها را بالا میزنند و داوطلب کار در کلیسا یا کمک به مردم نیازمند میشوند. این همان چیزی بود که شوهرش عاشق آن شد، و همین باعث شد رنگ پوست و مذهب و هر عامل اجتماعی دیگری برایش رنگ ببازد.
چنین زوجهای عجیب و غریبی واقعاً وجود دارند که بهندرت میتوانستند خوشبختتر از این زندگی کنند. البته انواع دیگری از آنها هم وجود دارد. مثلاً ممکن است شخصی بینهایت زیبا را بشناسید که با کسی ازدواج کرده که اصلاً زیبائی ظاهری خاصی ندارد. این نوعی موازنه است که برخی آن را نظریه توازن میمامند: وقتی مردان و زنان دارای یک امتیاز خاص هستند، مثل هوش بالا، زیبائی غیرمعمول، شخصیتی که دیگران را شیفته خود میکند، و یا پول هنگفتی که باز هم همان کار را میکند. بعضی از آنها تصمیم میگیرند امتیازات خود را با نقاط قوت طرف مقابل معامله کنند. کسی که زیبائی خیرهکنندهای دارد ممکن است این امتیاز را با قدرت و امنیتی که پولدارهای گردنکلفت به همراه دارند مبادله کند. یا فردی که استعداد و مهارت زیادی ندارد اما از یک خانواده اصیل است، شاید اصالت خود را با توانائیها و استعدادهای همسری فقیر معاوضه کند.
روزی یکی از همسایههایم که از دست دخترش بسیار دلخور بود به من میگفت: اگر دختر تو میخواست با کسی ازدواج کند که موهایش را دم اسبی میبندد و علاقه زیادی هم به آشپزی دارد چه میگفتی؟
من جواب دادم: بهجز حالتی که دخترت عاشق آشپزی باشد میگویم که او بینهایت خوششانس است. آن روز سعی کردم خیال رابرت را از این بابت راحت کنم، با اشاره به اینکه جوانی که دخترش انتخاب کرده بود شخصی راحت و خودمانی بهنظر میرسید که زیاد اهل سختگیری نبود خصوصیتی که مادر دختر نیز دارا بود. و همین ویژگی او بود که میتوانست خوشبختی آنها را تضمین کند.
● عشق در اولین نگاه
آیا چیزی بهعنوان عشق در اولین نگاه وجود دارد؟ چراکه نه؟! اما چهطور این اتفاق روی میدهد؟ وقتی افراد گرفتار عشق میشوند، چیزی که در این لحظه اتفاق میافتد این است که احتمالاً آن دو یک نقطه مشترک منحصر به فرد را در خود کشف کردهاند. این نقطه مشترک میتواند بسیار پیش پا افتاده باشد، مثلاً اینکه هر دو در حال خواندن یک کتاب بودهاند یا در یک شهر متولد شدهاند. در این زمان آنها خصوصیتی را در طرف مقابل کشف میکنند که شخصیت خودشان را تکمیل میکند، و هر دو فکر میکنند فردی را که به دنبالش بودهاند، پیدا کردهاند.
برحسب اتفاق خود من یکی از افرادی بودم که با عصای عشق جادو شدم. من در آن زمان دانشجوی سال دوم بودم. در آن تعطیلات آخر هفته سرنوشتساز، سرمای وحشتناکی خورده بودم و مردد بودم که با خانوادهام به تعطیلات بروم یا نه. در نهایت به این نتیجه رسیدم که هر کاری کنم بهتر از تنها نشستن در اتاق خوابگاهم است.
آن شب وقتی آماده میشدم که برای شام خوردن بروم، خواهرم از پلهها بالا دوید و گفت: قرار است امشب وقتی وارد غذاخوری میشوی مردی را ببینی که با او ازدواج میکنی؟! فکر کنم چیزی شبیه این به او گفتم: زود بزن به چاک! اما خواهرم از این راستتر نمیتوانست بگوید. من از همان لحظهای که او را دیدم این را میدانستم، و یادآوری آن خاطره هنوز هم برایم خوشایند است. او هم یکی از دانشجویان کرنل بود که اتفاقاً سرمای سختی هم خورده بود، من در اولین لحظهای که میلتون را دیدم عاشقش شدم.
من و میلتون مدت ۳۹ سال با هم زندگی کردیم (تا فوت او در سال ۱۹۸۹)، و در تمام مدت عشقی را تجربه کردیم که اریک فروم آن را حسی از وحدت و یکی شدن میخواند؛ با اینکه هر دوی ما همواره در پی زندگی خود و در حال رشد و تغییر و تحول بودیم.
دکتر جویس برادرز
زینب شاهدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست