سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

وقتی چیزی آب نمی شود


وقتی چیزی آب نمی شود

سال ها بود که دکتروف را فقط با «رگتایم» و «بیلی باتگیت» می شناختیم تا اینکه لطف ناشران و مترجمان ایرانی یکباره شامل حالش شد و در مدتی کوتاه, چند ترجمه از او به بازار آمد

سال‌ها بود که دکتروف را فقط با «رگتایم» و «بیلی باتگیت» می‌شناختیم تا اینکه لطف ناشران و مترجمان ایرانی یکباره شامل حالش شد و در مدتی کوتاه، چند ترجمه از او به بازار آمد. «آب‌کردن» نامی است که مترجم، معادل waterworks برای هشتمین رمان دکتروف، منتشر‌شده در سال ۱۹۹۴ انتخاب و در زمستان ۸۹ توسط نشر «کندوکاو» روانه بازار کرد. ابراهیم اقلیدی که پیش‌تر با ترجمه متون کهن و نسخه‌های عربی هزار و یک‌شب شناخته شده، این‌بار به سراغ دکتروف، داستان‌نویس معاصر امریکایی رفته است.

راوی، روزنامه‌نگار مسنی به نام مک‌‌ایلواین است که به سنت داستان‌های پلیسی قدیم، ناپدیدشدن عجیب و غریب مارتین پمبرتون منتقد و ماجراهای پیرامون آن را در سال ۱۸۷۱ به خاطر می‌آورد. داستان از جایی شروع می‌شود که مارتین ادعا می‌کند پدرش زنده است و او را به همراه چند پیرمرد دیگر در دلیجانی دیده. کم‌کم با اگوستوس پمبرتون پدر مارتین آشنا می‌شویم؛ مردی فرصت‌طلب در حین جنگ، با فروش غیرقانونی برده، ثروتی به هم‌زده و بعد به بهانه مرگ، خانواده‌اش را در بی‌پولی رازآلودی رها کرده است. راوی با کمک یکی از افسران پلیس شهربانی به نام ادموند دان به بررسی موضوع می‌پردازد و به دانشمندی به نام دکتر سارتوریوس می‌رسد که از طرفی با توئید، مافیای نیویورک رابطه دارد و کودکان فقیر و آواره را قربانی می‌کند تا پیرمردهای میلیونر شهر را تا ابد زنده نگه دارد.

دکتروف در مصاحبه‌هایش بشدت مخالف این است که او را رمان‌نویس تاریخی بدانند ولی این را قبول می‌کند که تقریبا در تمام رمان‌هایش از تاریخ امریکا استفاده کرده است، گرچه کنش‌های داستانی بر اساس آن صورت نمی‌گیرند. بستر «آب‌کردن» مقطعی از امریکای بعد از جنگ داخلی است و در روایت شخصی با فرم ژورنالیستی‌اش، جامعه تحت تاثیر انقلاب صنعتی و فساد سیاسی- دولتی تحت سلطه توئید را بطور ضمنی نقد می‌کند. به دنیای درونی روزنامه‌نگاران رخنه می‌کند، استثمار طبقه فقیر توسط طبقات مرفه را به‌تصویر می‌کشد و از انسان علم‌زده اواخر قرن نوزدهم می‌نویسد.

دکتروف باز هم به سنت همیشگی‌اش پایبند است و ردپای داستان‌های تاریخ ادبیات را در «آب‌کردن» به‌جا می‌گذارد. دکتر سارتوریوس در وجه دیگری از دکتر جکیل ظاهر می‌شود و مک‌‌ایلواین و دان در نقش شرلوک هولمز و دکتر واتسن فرو می‌روند، ردی از چارلز دیکنز در روایت کودکان فقیر به‌جا می‌ماند. ضمن اینکه نویسنده در مصاحبه نیویورک‌تایمز، این رمانش را به ادگار آلن پو تقدیم می‌کند. شاید علت این کار، علاوه بر نام ادگار که پدرش از روی ارادتش به پو، روی ادگار لورنس دکتروف گذارده است، طرح هیجانی و روایت تیره و مکدر داستان با ارجاعات فلسفی آن درباره میل به جاودانگی و پرسش‌های هستی‌شناسانه باشد.

دکتر سارتوریوس شخصیتی است بی‌اخلاق و در میانه سرمایه‌داری و فساد حکومتی، در جهت پیشبرد علم پزشکی فعالیت می‌کند و نمی‌توان وجه مثبت یا منفی برایش قایل شد؛ علاوه بر او، کم نیستند شخصیت‌های واقعی که در طول رمان معرفی می‌شوند ولی به قول ادلمن منتقد، جالب‌ترین شخصیت «آب کردن» خودِ شهر نیویورک است که فراتر از مجموعه ساختمان‌ها و محلات ظاهر می‌شود. اینجا، نیویورک، گرچه مانند نیویورک «رگتایم» جامع و چندوجهی نیست ولی زنده به نظر می‌آید، تجسمی غریب از شهروندانش است، مخلوقی اجتماعی که زنده می‌شود، به‌کار می‌افتد و پدیدآورندگان خود را تحت کنترل درمی‌آورد.

ترجمه ابراهیم اقلیدی اگرچه قابل قبول است، ولی در حد و اندازه‌های دکتروف نیست، چرا که مخاطب ایرانی دکتروف را با ترجمه‌های نجف دریابندری شناخته و به کمتر از آن، رضایت نمی‌دهد. همانطور که دریابندری در مصاحبه‌اش با سیروس علی‌نژاد گفته، وظیفه مترجم، پیدا کردن زبان خاص هر کتاب است. اقلیدی که سال‌ها محقق هزارویک شب بوده، گرچه از گنجینه واژگان بالایی سود می‌برد، ولی نتوانسته زبان ساده دکتروف را در اواخر قرن بیستم پیدا کند. وفاداری بیش از حد به متن اصلی و استفاده از صفت‌ها و قیدهای مهجور گاه خواننده را مجبور به بازخوانی می‌کند ولی معناگشایی نمی‌کند. «اگر کلمه دیگری داشتم که نه یک ترکیب ریشه انسان بلکه بیشتر قرایتی خوفناک از آسمان را می‌رساند، آن را در این باره به کار می‌بردم» (ص۷۷) این درست که کتاب به جذابیت بیلی‌باتگیت نیست ولی زبان خنثی و قدیمی اقلیدی هم مزید بر علت است و خواننده را پس می‌زند. حتی نام کتاب معضلی است و خواننده تا صفحه آخر به دنبال «آب‌کردن» چیزی می‌گردد. تنها عبارت مربوط به waterworks آب‌انباری در حومه نیویورک و تاسیسات آب‌رسانی آن است؛ از قرار همین انبار آب، تبدیل به عمارتی می‌شود تا دکتر سارتوریوس به معالجه بیماران پیر و پولدارش بپردازد.

در نهایت چیزی آب نمی‌شود؛ مارتین با نامزدش و دان با بیوه اگوستوس پمبرتون ازدواج می‌کند و راوی سر کارش برمی‌گردد و سردبیر تلگرام می‌شود. این پایان خوش، هجو دکتروف است نسبت به ژانر پلیسی مرسوم، که از قضای روزگار، در همان سال‌هایی رونق گرفت که ماجرای این رمان اتفاق افتاد.



همچنین مشاهده کنید