شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تکه ای از جهان در متن


تکه ای از جهان در متن

گفت وگوی نیک هورنبی با بروس اسپرینگستین

نیک هورنبی نویسنده سر شناس بریتانیایی همیشه از طرفداران پر و پا قرص «بروس اسپرینگستین» خواننده معروف و پر طرفدار آمریکایی بوده و اخیرا هم در ضمن نوشتن کتاب پرفروش خود هر روز به موسیقی او گوش می‌داده است. ولی او هرگز این فرصت را نداشته که با قهرمان خود از نزدیک دیدار کند، تا اینکه اسپرینگستین ‌ ملقب به «رئیس» ‌ برای اجرای برنامه به لندن رفت. نیک هورنبی هم از این فرصت استفاده کرد و با او گفت‌وگویی انجام داد. اسپرینگستین در این گفت‌وگوی اختصاصی درباره اینکه چگونه به همراه پسر خود گام به گام با موسیقی مدرن حرکت می‌کند و اینکه چرا مشابه‌های «دونده مادرزادی» بازی همچنان الهام‌بخش هستند، صحبت می‌کند.

اوایل هفته جاری که با بروس اسپرینگستین ملا‌قات داشتم و قبل از اینکه بدانم می‌خواهم با او دیدار کنم با خودم گفتم بد نیست یک نسخه از کتاب جدیدم را برای او بفرستم. آدرس خانه‌اش را از یک دوست مشترک گرفتم. کتاب را هم امضا کردم و آن را توی بسته پستی بدون تمبر در اتاق کارم گذاشتم تا اینکه سردبیر ماهنامه موسیقی از من پرسید آیا دوست دارم با بروس اسپرینگستین گفت‌وگویی انجام بدهم یا نه. بنابراین من هم آن کتاب را با خودم بردم. انتظار نداشتم او کتاب مرا بخواند، یا حتی اینکه آن را نگه دارد، ولی به رغم همه اینها، این کاری بود که من می‌بایست انجام می‌دادم. در حین نوشتن رمان «سقوط طولا‌نی» مدام قهوه می‌نوشیدم و به ترانه‌های بروس گوش می‌کردم (از همه بیشتر هم به ترانه «پروو ایت آل نایت» گوش می‌کردم; من مدام در حین رفت و آمد به اتاق محل کارم به این ترانه گوش می‌دادم). اسپرینگستین یکی از اولین کسانی بود که میل به نوشتن را در من به وجود آورد، او یکی از کسانی است که با حرف‌ها و اعمالش به من کمک کرد تا به حرفه کنونی‌ام فکر کنم; حرفه ای که تا جرقه‌اش در ذهنم زده شد بلا‌فاصله آن را شروع کردم.

اسپرینگستین در عین حال که در جریان اصلی موسیقی آمریکا فعالیت می‌کند زندگی حرفه‌ای‌اش تازه و جذاب است و این به نظر من الگویی است برای هر کسی که کارش مخاطبان مردمی‌دارد. اولین باری که من بروس را دیدم پس از اجرای برنامه‌اش در سالن «رویال آلبرت» بود. او با فصاحت و شدت و حدت خاصی با ما که جمع کوچکی را تشکیل می‌دادیم، صحبت می‌کرد; برای ما توضیح داد که چرا از تماشاگران خواست در حین اجرا‌های تک نفری از خود خویشتن‌داری نشان بدهند.

بعدازظهر روز بعد به محل اقامتش رفتم و تنها نشستم در حالی که او مشغول تمرین اجرای ترانه «خانه پدرم» بود. این برای من از آن نوع تجربه‌هایی بود که به راحتی فراموشش نمی‌کنم. من با او در رختکنش صحبت کرد در طول مصاحبه عصبی و مضطرب بودم چون کاری کرده بودم که سئوال‌ها خیلی قانع‌کننده‌تر از آنچه در واقع بودند، به نظر می‌رسیدند.

نسبت به آخرین باری که او را دیدم خیلی جوان‌تر به نظر می‌رسید; خوب معلوم بود که در سلا‌مت فیزیکی کامل به سر می‌برد. لباسش را برای عکس گرفتن عوض کرد و من متوجه شدم که نمایش‌های دو و نیم ساعته او خیلی بیشتر از من است. خوش برخورد و صمیمی بود، ولی هر چند در مورد چند تا از موزیسین‌های جوان‌تر که من و او آنها را می‌شناختیم، سئوال پرسید، ولی این گفت‌وگوی مقدماتی که برای آشنایی ما دو تا بود، خیلی سریع پایان گرفت.

او جواب سئوال‌های من را به شکل جویباری روان و بسیار فکر شده می‌داد; او از معدود هنرمندانی است که می‌توانند به نحو قانع کننده و مستدلی درباره کار‌هایی که انجام می‌دهند صحبت کند بدون اینکه مغرور به نظر برسند و یا از موضع تدافعی به خود‌انتقادی روی بیاورند.

کتاب را به او دادم و او از من تشکر کرد. نمی‌دانم آیا نظافتچی آنجا کتاب را با خود به خانه برد، ولی در هر حال این موضوع برای من اهمیتی نداشت.

نیک هورنبی: وقتی دیشب داشتم نمایش شما را تماشا می‌کردم با خودم فکر کردم وقتی دارید با گروهتان کار می‌کنید دست کم می‌توانید به خودتان بگویید، «می‌دانم مردم چرا دارند می‌آیند ما را ببینند. ما کار مان را خوب انجام می‌دهیم و این موسیقی پر جنب و جوش هم که بین ما هست.» ولی وقتی خودتان به تنهایی برنامه اجرا می‌کنید دیگر نمی‌توانید چنین چیزی را به خودتان بگویید. این قضیه چه حسی در شما ایجاد می‌کند؟ آیا تا به حال در عمرتان پیش آمده که یک عالمه آدم بیایند فقط شما را ببینند و این برای شما عجیب و غیرعادی نباشد؟

من قبلا‌ در دوره‌های مختلف زندگی حرفه‌ای‌ام و پیش از اینکه ترانه‌هایم را در استودیو ضبط کنم به همین شکل برنامه اجرا می‌کردم. اینکه در تور نبراسکا نمایش تک نفره نداشتم خیلی اتفاقی بود، شاید در این مورد آن طور که باید مطمئن نبودم... مدت‌ها بود که اجرای تک نفره برگزار نکرده بودم. من در این مورد احساسی خیلی طبیعی دارم، و به نظر من مردم به همان دلیل می‌آیند اجرای تک نفره من را تماشا می‌کنند که اجرای من را در گروه; تماشاگران می‌خواهند که یک چیز تکان دهنده و تاثیرگذار ببینند. بنابراین من فکر می‌کنم مردم به یک دلیل مشترک می‌آیند پول‌های خود را که به سختی به دست آورده‌اند صرف خرید بلیت نمایش‌های گروهی و تک نفره من می‌کنند. تماشاگر به دنبال تجربه‌ای است که بتواند تکه‌ای از جهان را به بهترین شکل ممکن در متن کار بگنجاند. من فقط کار را به یک شیوه متفاوت دارم انجام می‌دهم، ولی همه چیز در اساس یکی است.

▪ همیشه به نظر من رسیده که شما بر روی صحنه خیلی سخت کار می‌کنید و اینکه به هنر صحنه معتقدید. آیا این درست است؟

ـ خب، من نمی‌دانم آیا بر روی صحنه سخت کار کرده‌ام یا نه. همیشه برای من طبیعی بوده، چون من به طور کلی با مردم خیلی راحت هستم. این شاید یک جور‌هایی در ژن من باشد (می‌خندد). برنامه‌ای ارائه می‌شود و به نظر من همین که بدانی برنامه‌ای در حال اجرا است خودش یک ایده خوب است (می‌خندد). به نظر من وقتی ایده اجرای برنامه به یک عامل اشتباه ارتباط پیدا کرد دچار نوعی بی‌اعتباری شد. اجرای برنامه فقط پلی است برای انتقال افکار و ایده‌هایت به مخاطب. اجرای برنامه به شما کمک می‌کند که با مخاطب ارتباط برقرار کنید و وقتی شما به تماشای برنامه یک خواننده می‌روید برای همین منظور است. به نظر من اگر این کار را اشتباه انجام بدهید می‌توانید کارتان را تضعیف کنید، ولی اگر این کار را به درستی انجام بدهید می‌توانید کارتان را بهبود ببخشید. به نظر من این حرف درستی است. مثلا‌ برنامه‌هایی که شما در آنها از جیمز براون چیز‌هایی قرض کردید...

به نظر من بعضی از مردم از این بابت ناراحت شدند چون آنها آمده بودند یک کار واقعی و اصیل ببینند در حالی که با هنر صحنه و آن همه شلوغ کاری مواجه شده بودند. به نظر من کسانی که این نمایش‌ها را می‌بینند همیشه متوجه می‌شوند که تناقضی در کار نیست.

به علا‌وه اینکه، می‌دانید، من وقتی جوان بودم برای دلقک بازی در نمایش راک خیلی احترام قائل بودند. دلقک بازی بخشی از یک کلیت بود و من اعتقاد دارم که این کار باعث رهایی مخاطب می‌شود. شما می‌توانید از انجام دادن یک کار کاملا‌ احمقانه در یک چشم به هم زدن یک کار کاملا‌ جدی را انجام بدهید، و اگر بتوانید با مخاطبان خود ارتباط برقرار مخاطبان هم همپای شما خواهند آمد.

▪ در این چند سال چه نوع موسیقی‌هایی گوش می‌دادید؟

ـ به همه نوع موسیقی. من تقریبا به همه نوع موسیقی علا‌قه مندم.

ماهنامه موزیک / جولا‌ی ۲۰۰۷/ نیک هورنبی / فرشید عطایی