دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

من مسیح را دیدم


من مسیح را دیدم

نمایش دن کامیلو داستان تولد بچه ای است که غسل تعمید نشده و همزمان با تولدش, پدرش ـ په پونه که یکی از آن کمونیست های دو آتشه است, در انتخاباتی کاملا دموکراتیک به عنوان شهردار آبادی انتخاب می شود از طرفی دن کامیلو هم که کشیش کلیسای این دهات کوره است, با په پونه سر ناسازگاری دارد و نتایج انتخاباتی را که در روز یکشنبه برگزار شده, مورد قبول کلیسا نمی داند

دو نگاه به یک نمایش؛ دن کامیلو به کارگردانی کورش نریمانی.

حمیدرضا پورنصیری- نمایش دن کامیلو داستان تولد بچه ای است که غسل تعمید نشده و همزمان با تولدش، پدرش ـ په پونه- که یکی از آن کمونیست های دو آتشه است، در انتخاباتی کاملا دموکراتیک به عنوان شهردار آبادی انتخاب می شود. از طرفی دن کامیلو هم که کشیش کلیسای این دهات کوره است، با په پونه سر ناسازگاری دارد و نتایج انتخاباتی را که در روز یکشنبه برگزار شده، مورد قبول کلیسا نمی داند. آنها که زمانی با هم رفقای خوبی بوده اند، حالا از بد حادثه در دو طرف یک خط قرار گرفته اند و کل داستان درباره دشمنی های این دو نفر است. غسل تعمید نشدن بچه هم به همین برمی گردد که هر وقت په پونه سراغ دن کامیلو می رود تا به عنوان کشیش برای فرزندش دعا بخواند، بحث شان به مسائل سیاسی می کشد و سرانجام با دعوا از هم جدا می شوند. در واقع مشکل اینجاست که دن کامیلو حاضر نمی شود نام بچه را به خواست پدرش استالین بگذارد. داستان نمایش اقتباسی است از کتابی به نام دنیای کوچک دن کامیلو نوشته جیووانی گوراسکی و در ایران به ترجمه پرویز ارجمند. چون متاسفانه کتاب را نخوانده ام نمی توانم به صراحت درباره این بعد ماجرا که آیا نمایش اقتباس، خوبی هست یا نه چیزی بگویم، اما چون نمایش به خوبی می تواند ماجرایش را روایت کند و پیش ببرد و از طرفی به عنوان یک اثر مستقل از کتاب، نقطه تاریکی در روایتش ندارد و مخاطبی را که کتاب را نخوانده سردرگم نمی کند، پس می توان تا حدودی با اطمینان گفت که اقتباس موفقی بوده است. علاوه بر این، فضای نمایش هم فضای فانتزی و کمیکی است که از همان اولین صحنه نمایش و آن زایمان غیرطبیعی همسر په پونه، خودش را به تماشاگر تحمیل می کند. البته این فضا چند لحظه زودتر حضورش را اعلام کرده است؛ زمانی که برخلاف عادت دیگر تئاترها آن پیغام معروف خاموش کردن موبایل ها و منع عکاسی برای تماشاگران، چند لحظه ای پس از حضور بازیگران روی صحنه پخش می شود و بازیگران هم همراه با تماشاگران به آن گوش می دهند. درواقع مهم ترین حسن نمایش هم به همین فضای فانتزی اش برمی گردد که خوشبختانه تا انتهای نمایش به خوبی حفظ می شود و موجب می شود ریتم نمایش افت نکند. در کنار اینها ایرانی شدن روابط و دیالوگ های شخصیت ها

ـ مانند آن شوخی های املایی و کلامی ـ هم باعث می شود تا تماشاگر راحت تر با ماجرا ارتباط برقرار کند که از این منظر کاملا به نمایش دیدنی خرس و خواستگاری ـ حسن معجونی ـ پهلو می زند. نمایش البته چند حسن دیگر هم دارد؛ مثل بازی های خوب دو نقش اصلی و بازی های بهتر نقش های مکمل یا حضور سایه وار مسیحی که کلیسا را جارو می کشد و به دن کامیلو ایراد می گیرد که چرا کتری بدون آب را روی گاز گذاشته و در نهایت هم برای تعطیلات عید پاک می رود جلجتا. اما فکر می کنم اینکه کارگردان در دام چنین متن جذابی نیفتاده و زیاده گویی نکرده و اوج و فرود داستانش را به موقع در نمایشنامه آورده، از همه عوامل دیگر نمایش مهم تر است و بیش از باقی آنها به دن کامیلو کمک کرده است. در کنار اینها، شاید بزرگ ترین ایراد نمایشنامه در شخصیت اوریانا ـ همسر په پونه ـ باشد که در ۱۵-۱۰ دقیقه ابتدایی، حضور پررنگ و تاثیرگذاری دارد و با آن دیالوگ های مسلسل وار، خودش را به تماشاگر تحمیل می کند، ولی مشکل اینجاست که اوریانا پس از آن ۱۰ دقیقه ناپدید می شود و تا چند دقیقه پایانی ماجرا دیگر وارد صحنه نمی شود. این ایراد وقتی بیشتر به چشم می آید که به طراحی صحنه نمایش و محل حضور اوریانا هم توجه کنیم که غیبت طولانی اش باعث به هم خوردن تعادل صحنه می شود. دن کامیلو نمایشی است از گروه تئاتر معاصر به کارگردانی کورش نریمانی و بازیگری سیامک صفری، محمد جوزی، شهرام حقیقت دوست، رویا میرعلمی، مهدی بجستانی، حمیدرضا آذرنگ و فرزانه ارسطو. پیشنهاد می کنم تا فرصت هست این نمایش جذاب را از دست ندهید که هر روز ساعت ۱۹:۴۵ در تالار چهارسو روی صحنه می رود. حداقلش این است که نمایشی را می بینید که به شعور مخاطب بی احترامی نمی کند و از همه مهم تر کارگردانش ارج و قرب ریتم را در روایت نگه داشته و راستش این چیز کمی نیست.

لیلی نیکو نظر- دن کامیلو نمایش آبرومندی است؛ هم از حیث بازی و هم از حیث ساختار، فقط ای کاش بازیگران کمتر تپق بزنند و آنقدر خسته و بی حوصله به نظر نیایند، وگرنه کارگردان تمام تلاشش را کرده است و نمایش از نظر مدیریت بازی ها بی عیب نشان می دهد. شاید بازیگران از اجراهای دیگری می آیند؛ چیزی که این روزها در تئاتر شهر زیاد اتفاق می افتد و به نظر می رسد کمی جای بحث دارد. اینکه آن بازیگر خسته ای که از یک اجرای دیگر و گاهی حتی از مسیر تالار وحدت تا تئاتر شهر سر می رسد، چه میزان از لحاظ روحی و حسی آماده غلتیدن در نقشی دیگر و جاری شدن در حسی دیگر است. علت تپق زدن های مکرر بازیگران نمایش دن کامیلو خصوصا در ابتدای نمایش شاید همین باشد. کاشکی از حجم ناسزاهای نمایش هم کم شود؛ قطعا دن کامیلو آنقدر توانایی خلق موقعیت های خنده دار دارد که مجبور نباشد با ناسزاهای ناگهانی، تماشاچی نمایش را به خنده بیندازد و ای کاش این کاستن، بیشتر از دیالوگ های زن جوان نمایش باشد؛ آن حجم ناسزا تماشاچی را می رنجاند. به هر حال دن کامیلو اقتباسی است از رمان دنیای کوچک دن کامیلو و اقتباس ناموفقی هم نیست. با این حال دو نکته قابل توجه وجود دارد؛ اول اینکه ایرانیزه شدن نمایشنامه کاملا هوشمندانه است و به غنای نمایش کمک کرده و موقعیت های کمیک نمایش را تواناتر. شاید یکی از دیالوگ های خنده دار نمایش به آنجا بازگردد که حضرت مسیح به دن کامیلو می گوید: دن کامیلو نمی دانی وقتی دروغ می گویی، قیافه ات چقدر تابلو می شود . و نکته دوم اینکه یک ایراد کلی به فهم نمایش از رابطه دن کامیلو و په پونه وجود دارد و آن اینکه رابطه په پونه و دن کامیلو در رمان یک خصومت رفیقانه یا یک رفاقت خصمانه است و این رابطه مبهم و پیچیده و غیرقابل پیش بینی، موقعیت های کمیک فراوانی ایجاد می کند و حال اینکه رابطه این دو در نمایشنامه، رابطه ای کاملا خصمانه و سودجویانه و نهایتا مبتنی بر ترس په پونه از نفرین دن کامیلو است و عاطفه بکر و غریب این دو که در لایه های زیرین ارتباطشان در رمان، سبب کلی حیرت و لبخند می شود، حذف شده است. در نهایت اینکه دن کامیلو در خلق موقعیت های خنده موفق است و بازیگران کمابیش از عهده نقش هایشان برآمده اند (خصوصا بازی شهرام حقیقت دوست، بازی بجا، مسلط و ارزنده ای است) و البته یک انتقاد کوچک دیگر؛ قرار دادن نوزاد په پونه به عنوان نخ اتصال اتفاقات، بهانه ای است که گاهی کارگر می افتد و گاهی نه و حضور آن کالسکه در خیلی از مواقع در صحنه نمایش اضافه و بی دلیل است. پس از همه اینها دن کامیلو به عنوان یک نمایش خوب و دیدنی توصیه می شود.