دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

اجتماع گرایی؛ بسط خود و عقلانیت


اجتماع گرایی؛ بسط خود و عقلانیت

‌اندیشه اجتماع گرایی عموما در مقابل گرایشات لیبرالی مطرح شده و بر این باور است که تصویر ارائه شده از مفهوم “من” بهعنوان سوژه آنچنان که در نزد لیبرالها دیده می شود بسیار انتزاعی …

‌اندیشه اجتماع گرایی عموما در مقابل گرایشات لیبرالی مطرح شده و بر این باور است که تصویر ارائه شده از مفهوم “من” بهعنوان سوژه آنچنان که در نزد لیبرالها دیده می شود بسیار انتزاعی و دور از واقعیت می باشد چرا که لیبرالها در امتداد خط سیر کلی مدرنیته خواهان ارائه الگویی عام و جهانشمول برای تمام امور انسانی بوده اند و بر مبنای عقل خود بنیادی که آن را به تعبیر دکارت، دارایی مشترک و البته یکسان بشریت به شمار می آوردند، امور گوناگون در سطوح مختلف را تعمیم می دادند، لذامایل بودند که همه چیز را بر محور و بنیاد چنین سوژه ای استوار سازند.‌

‌ در واقع پیش فرض مهمی در فلسفه مدرنیته وجود داشت که طبق آن انسان قادر است با انتزاع و جدا شدن از تعلقات، وابستگی ها و پیوندهای گوناگون خود را ادراک نماید و به همین خاطر نیز انسانها در جوهری کاملا عقلانی و خرد ورزانه با یکدیگر شریک و همگام می شوند؛ البته قابل توجه است که هرچند مدرنیته را سردمدار چنین تلقی خاصی از عقلانیت بشری بر می شمارند لکن میتوان مساله را از زاویه ای دیگر نیز چنین مطرح نمود که این اندیشه در فلسفه های دوران کلاسیک هم وجود داشته و در گفتمان مدرنیته به اوج خویش رسیده است، به عنوان مثال در جهان اسلام شیخ الرئیس ابوعلی سینا در مباحث اثبات نفس خویش از تمثیلی تحت عنوان انسان معلق بحث می نماید که بر طبق مطالب وی آدمی اگر بر فرض از تمامی تعلقات و پیوندهایش نیز گسسته گردد بهطوری که بتوانیم او را همچون انسانی معلق در فضا تصویر نماییم، باز خواهیم دید که چنین انسانی دارای نوعی ادراک به نفس خویش و وجود خود می باشد و از هرچه هم که بریده و منتزع شده باشد از این مفهوم خود جدا نشده و همواره ملتزم و همراه آن می باشد.‌

‌ بنابراین اندیشه مدرنیته و فرزند خلف آن لیبرالیسم به امکان و البته مفید و لازم بودن انتزاع فرد از شرایط کلی حاکم بر وی باور داشته و اندیشه شان را بر مبنای چنین پایه ای استوار می سازند که نحله اجتماع گرایی در زمره منتقدان این اندیشه به شمار می آید؛ در حقیقت در نگاه اجتماع گرایان آدمی را هرگز نمی توان آن گونه که در نزد لیبرالها مطرح می گردد به صورتی فارغ و جدای از مجموعه شرایط و مقتضیات اجتماعی و واقعی پیرامونش یافت بلکه آدمی همواره در متن مناسبات و پیوندهای گوناگونی دریافته می شود که گریزناپذیرند در واقع به نظر ایشان تلاش برای کندن و انتزاع آدمی از شرایط انضمامی حول و حوش خویش نه ممکن است و نه چندان مطلوبیتی دارد. اینان تاکید دارند که بسیاری از تعلقات آدمی، اختیاری و آزادانه برگزیده نشده اند که در زمانی خاص نیز بتوان به طور ارادی آنها را به کناری نهاد. به عنوان مثال “جان راولز” آنگاه که سودای عدالت و انصاف را در سر داشته و درصدد توجیه شرایطی بود که انسانها در ورای پرده جهل پیش ازتشکیل جامعه خود را از تمام تعلقات و پیوندهایشان جدا می نمودند، نیز به گونه ای مباحثش را ترسیم مینماید که گویی می توان به این راحتی از این شرایط جدا شد در صورتی که اجتماع گرایان به جای مفهوم کلی و انتزاعی سوژه ترجیح می دهند از اصطلاح” خود” بهره بگیرند که دال بر در برگرفتهشدن مفهوم من با مجموعه شرایط و پیوندهای واقعی و اجتماعی است.

اجتماع گرایانی چون “السدیر مک اینتایر” با دریافت خاص خویش از خود بخش مهمی از وجود انسان را آن چیزی بر می شمارند که فرد در طول تاریخ گذشته اش تا به امروز در متن سنتی خاص به ارث برده است؛ در بیان ایشان آنچه به عنوان من در زمان کنونی وجود دارد حاصل یک سرگذشتی است که انسان به عنوان حیوانی داستانسرا و روایت گر، امروز و فردایش را در امتداد و رابطه ای بسیار پیچیده با آن در می یابد پس فرد چه آگاهانه و چه بهصورت ناخود آگاه جزو حاملان چنین سنتی است.‌

در این نقطه مک اینتایر به نظر متفکر برجسته معاصر “گادامر”نزدیک می شود که بر مبنای آن نباید سنت و گذشته موثر انسانی را در ضدیت و نقطه مقابل عقل قرار داد، بلکه بر عکس هر سنتی عقلانیتی متناسب با شرایط خود را پدیدار می‌سازد؛ لذا اندیشه اجتماع گرایی به جای ملاحظه عقلانیت در وجود سوژه منفرد تمایل دارد که عقلانیت را در متن سنتها و پیشینه های اجتماعی جستجو نماید. البته مک اینتایر بلافاصله مرز خویش را با آنهایی که فقط با رویکردی محافظه کارانه به تحسین و مدح اعصار و دوران گذشته اهتمام می ورزند نیز مشخص نموده و از ایشان نیز تبری می جوید و به جای اینتعریف و تمجید صرف به لزوم آگاهی و درک مناسب فرد از سنتهایی که بر وی تاثیر نهاده اند اصرار میورزد؛ ودر نهایت اندیشه اجتماع گرایی یا کمونیتاریانیسم به فضایل جمعی بها داده و معتقد است فرض خود به صورتی منفک از شرایط اجتماعی، مجالی برای بروز و تبلور این فضایل باقی نمی گذارد.‌

رضا نصیری حامد‌

دانشجوی دکترای علوم سیاسی و دستیار علمی دانشگاه پیام نور