یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
در دگرگون سازی های دین
اگر نخواهیم یا نتوانیم در مباحث عمیق فلسفی دربارۀ تغییر و ثبات غوطهور شویم و آن را بیتأثیر در حال و روز واقعی خود بدانیم، در مورد باب شدن بحث دگرگونی در جامعهشناسی نوین و ایجاد شاخهای به نام «جامعهشناسی دگرگونی» چه خواهیم گفت؟ آیا این عنوان صریحاً به ما نمیگوید که «تغییر» واقعیت ملموسی از حیات اجتماعی شماست که اگر آن را نشناسید، حیات اجتماعیتان آسیب خواهد دید؟
حداقل ما ایرانیان عصر حاضر دگرگونیهای فراوانی را در طی سی سال اخیر شاهد بودهایم که حیات اجتماعی ما را در بر گرفته است و انکارشدنی نیست؛ امّا ریشۀ این دگرگونیها عموماً و عمیقاً دین و مسائل دینی بوده است. پس آیا نباید گفت که ادیان و مکاتب دینی در مباحث جامعهشناسی تغییر، فصل معین و مهمی را بهوجود آورده و خواهد آورد؟
مقالۀ زیر قصد پاسخ گفتن به میزان قدرت دگرگونسازی دین بهویژه در کوران حوادث انقلاب اسلامی ایران را دارد.
در سپهر اندیشۀ بشر، همواره مسألۀ «ثبات» و «تغییر» جایگاهی ویژه دارد. پژواک این معانی بسیار مهمّ را میتوان در سروش جوانب گوناگون حیات عینی آدمی نیز بازیافت. یکی از انعکاسهای این مهمّ را میتوان در ساحت حیات اجتماعی بشر و در عرصۀ فربهشده، پروردهشده، ساختارپذیرفته و هدفگذاریشدۀ جماعت فعال ملّت ــ دولت مشاهده کرد که گسترهای ژرف از اندیشههای بشری را با عنوان «جامعهشناسی دگرگونی» محتوابخشی و چهرهپردازی میکند.
انقلاب از آوردگاههای مهم دگرگونی در جوامع گوناگون بشری از آغاز عصرهای ثبتشدۀ تاریخ بشری است. انقلاب، مفهومی عین رُسته است که به دنبال تعریفی علمی در ذهن میباشد. انقلاب منشوری چندوجهی از نارضایتی عمیق و گستردۀ مردمی است که در «حجم شکنهای» ظهور پیدا میکند و در حضور مردم در صحنۀ مبارزه با رژیم حاکم منعکس میشود. انقلاب پژواک رهبری و سازماندهی این حجم شکنهای در پهنا و عمق حضور «مکتبی انقلابی» و ایدئولوژی ــ راه چاره اعتقادی ــ برخواسته از آن است. انقلاب در پرتو حضور مردم و رهبری و سازماندهی حاصل از همنشینی با یک مکتب انقلابی، «امیدواری بر موفقیت» را در نیروی انقلابی نهادینه میکند و در بستر این موفقیت است که ناامیدی در تار و پود اردوگاه حافظان و حامیانِ رژیم حاکم رخنه میکند و مقدمات فروپاشی را به محکمات سرنگونی، پیوند میزند.
انقلابها در پرتو پیروزی بر رژیم حاکم «واقعیت پیروزی» را ادراک میکنند؛ و در بستر «پیروزی واقعیِ» حاصل از سرنگونی رژیم کهن، نظام جدیدی را استقرار میبخشند که مولود حرکت انقلابی حاصل از دگرگونیهای اجتماعی است؛ بعد از استقرار رژیم حاکم، دورۀ اوج حرکت انقلابی بر ضد «منطق تحکّمی» حاکم بر نظم اجتماعی در رژیم سابق پایان میپذیرد؛ و عصر جدیدی از «منطق اقناعی» برتافته از مکتب انقلابی آغاز میشود. این منطق بر آن است که در پژواکِ «منطق اقناعی»، انعکاسی از «فرهنگ انقلابی» در جهت تحکیم پیوند مردم با حکام انقلابی، به جای گزارههای «منطق تحکّمی» در عرصۀ فرمانهای سیاسی، تکیه زند. این روند (trend) موجب میشود که نه تنها «مکتب انقلابی» در فرایند حصول به «واقعیت پیروزی» در دگرگونی انقلابی تأثیر بس بسزایی داشته باشد؛ بلکه پس از پیروزی نیز در دستیابی به «حقیقت پیروزی» تأثیر فراوان خود را در جهت «تثبیت و تحکیم» نظام انقلابی به جای گذارد.
پرسه ــ مقاله ــ حاضر بر آن است که با طرح «تئوری از پیروزی تا پیروزی» و در بیان مطالعۀ موردی آن در گسترۀ انقلاب اسلامی ایران، به تعمق دربارۀ سهم دین در دگرگونیهای اجتماعی برآید.
در ادبیات سیاسی، و در گسترۀ اندیشههای فلسفی مرتبط با آن، ردپای مبحث «دگرگونی» را میتوان در بحثهای مربوط به «ثبات» و «تغییر» بازیافت. پارمیندس را میتوان «فیلسوف ثبات» نامید و هراکلیتوس را «فیلسوف تغییر و حرکت» دانست. پارمیندس، در عمق تمام تغییرات و حرکات محسوس، بر ثباتی معقول تأکید میکرد؛ و هراکلیتوس تنها اصل ثابت ناظر بر هستی را «اصل حرکت دائمی» میخواند.
انعکاس این نگرش در ساحت حیات اجتماعی را میتوان در تلاش فلاسفۀ بزرگ برای فهم دگرگونی به منظور دستیابی به ثبات، بازیافت؛ و گونهای از تلاشهای موجود را در حل تناقضنمایی موجود میان ثبات و تغییر در جامعهشناسی دگرگونی دریافت.
در این نگرش است که ردّپای فرهنگ، دین و ایدئولوژی را در مقام «مفاهیم تکمیلی» در عرصۀ ثبات و دگرگونی اجتماعی باز مییابیم.
برداشتی که از «مفهوم دین» در این مجال کوتاه وجود دارد ارتباطی «اینهمانی» میان این دانشواژه با مفهوم «مکتب» قایل است. مکتب در اینجا ناظر بر اجماع مفاهیم سهگانۀ جهانشناسی، جهانبینی و ایدئولوژی «راه چاره عقیدتی» است، به گونهای که پیوند عمیق «عقل فعال» آدمی را در بستر یک «ایمان قلبی» با یک حوزۀ «معرفتپرور» بیرونی به نمایش میگذارد. محصول این ارتباط، «معرفت»گرایی فعالی است که در پرتو «آیندهنگاریهای مذهبی» بر تحرکات اجتماعی مؤثر میافتد؛ و بر سیاق دریافتهای درونی خود از تجلیّات بیرونی، تلاش میکند از طریق مدیریت ذهنی افراد در لایهبندیهای گوناگون زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی و ملّی، تأثیرات عینی خود را به جای گذارد.
خاستگاه مکتب از دو بنیاد است: رُستنگاه مکتب پا در ماورای «دیده»های انسانی است؛ یا در درون «اندیشه»های متفکران بشری است. «مکتب» یا محصول «وحی الهی» است یا برداشتهای الهامگونهای است که از «عقل و تخیّل فعّال» آدمی سرچشمه میگیرد، که میتوان برای سهولت به اوّلی «دین» و به دوّمی «مکتب» اطلاق نمود.
در جامعهشناسی دگرگونی اجتماعی، بررسی سهم دین در دگرگونی اجتماعی در چارچوب «مکتب» به معنای اعم کلمه مدنظر قرار میگیرد و در ساحت تأثیر «ذهن» بر «عین» درخصوص آن میاندیشد؛ مجال حاضر نیز از این دریچه به جایگاه دین بر دگرگونی بزرگ تاریخ ایرانزمین ــ انقلاب اسلامی ایران ــ خواهد نگریست.
● ثبات و دگرگونی
گاه فرض میشود که بدون در نظر گرفتن «دگرگونی»، به تحلیل عوامل «ایستا» دست زد یا به عکس. شناخت دگرگونی اجتماعی، مستلزم درک قبلی و عمیق عوامل ایستای جامعه است. این اشتباه میتواند با نظریۀ نادرست دیگری مبنی بر اینکه هر تحلیل ایستاشناختی به نحوی به موضوع دگرگونی نیز توجه میکند، همراه باشد.
براساس این طرز تفکر، درنهایت تفاوت بین نظریههای دگرگونی و نظریههای ایستاشناسی اجتماعی فقط نوعی «توهم معنایی» است. کیم رادنر (kim Radner) از مدافعان قدرتمند این دیدگاه است که اعتقاد دارد نمیتوان نظریههای دگرگونی و نظریههای ثبات و نبود تغییر را براساس متغیر زمان از یکدیگر جدا کرد. آنچه نظریات دگرگونی اجتماعی خوانده میشود توسط حداقل یکی از خواص دوگانهای که به زمان مربوط نیست، مشخص میشود:
۱) دقت تبیین رابطۀ زمانی؛
۲) درجۀ یکپارچگی نظریه.
رادنر، به عنوان مثال، از دقت تبیین رابطۀ زمانی، به نظریۀ دیویس (Davies) در مورد علّت انقلابات اشاره میکند. این نظریه را میتوان برحسب افزایش دقت زمانی بیان کرد؛ از این «قانون عوامانه» که «امیدهای بربادرفته» گاه سبب طغیان اجتماعی میشود؛ تا این قانون که از لحاظ زمانی دقیقتر است و بر آن است که اگر در مدت زمان معینی، انتظارات افزایش یابند و برآورده شوند و سپس دوران کوتاهی ناملایمات نیز یکمرتبه بروز کند، ممکن است انقلاب پدید آید. به نظر رادنر، منظور جامعهشناس از «قوانین تغییر» این است که فرمول دوّم بیش از فرمول اول دقّت زمانی دارد.
مراد رادنر از درجۀ یکپارچگی، تفاوت بین یک قانون واحد و یک رشته قوانین است که میتوان آنها را به هم پیوست و زنجیرۀ تبیینکنندهای از آنها ساخت و پیچیدگی بیشتر این زنجیره، پیامدهای زمانی آشکاری دربردارد. بدینترتیب، «اسطوره توهم در معنا» مطرح میشود و به این نتیجه میرسد که همۀ نظریهها به طور ضمنی مطالبی دربارۀ تغییر و ایستایی دربردارند؛ زیرا همه در اساس یک چیز میگویند. تنها تفاوت در دقت ارائهشده در صورتبندی هر نظریه است. اما این نتیجهگیری نادرست است. ممکن است همۀ نظریهها به بعضی پویاییها اشاره کنند یا همۀ آنها نوعی از حرکت را مطرح سازند، یا بپذیرند که زندگی اجتماعی پدیدهای ساکن نیست، ولی در همۀ نظریهها دگرگونی مستتر نیست.[۱]
اگر بر همین اساس بنگریم، باید اذعان کرد که بعضی از نظریات، اگرچه به دگرگونی توجّه دارند، آن را منفی میانگارند و میکوشند دگرگونی را نوعی «انحراف» معرفی کنند؛ یا اینکه مانند نظریۀ کارکردگرایان آن را در شرح و بسط یک نظام تعریفشده و بخصوص میدانند. به علاوه بعضی از دیدگاههای دیگر، دگرگونی را امری طبیعی در نظر میگیرند؛ حال آنکه بعضی دیگر آن را چیزی که وقوعش از طریق نوعی تحمیل صورت میگیرد، به حساب میآورند.
در چنین فضایی است که موضع مکاتب مختلف نیز نسبت به دگرگونی از تفاوتها و تمایزات بسیاری برخوردار میشود، که باید در این چهارچوب به آنها توجّه نمود.
در ادبیات جامعهشناسی، ضمن قرار دادن دین تحت عنوان «نهاد اجتماعی»، در تعیین کارکردهای اجتماعی آن در ساخت و تغییرات اجتماعی، بحثهای عمدهای شده است. سوزان کلر و دی. جی. لایت، معتقدند که دین کارکردهای مختلفی را برای جامعه و فرد به انجام میرساند. دین برای جامعه معنایی از اجتماع (community) و اجماع (consensus) را به وجود میآورد و آن را تحکیم میبخشد، رفتارهای ضداجتماع را منع میکند و راههایی را برای انسجام دوبارۀ متخلفان پیشنهاد میدهد.
در بنیانِ نگرش مارکس، دین به عنوان نهادی محافظهکار تلقی میشد که تحمّل را آسان جلوه میدهد تا هیچ تلاشی برای رفع و دفع علل آن انجام نشود، ولی دین برای وبر عاملی محرک و سرعتبخش در تحولات سرمایهداری و تغییرات اجتماعی حاصل از آن بود.[۲]
فراموش نکنیم که نمیتوان از منظری تکبعدی به پدیدهها و پدیدارهای ساحت حیات نگریست و از یک بعد به آنها توجه کرد. «دین» نیز، اگرچه رُستنگاهی آسمانی و وحیانی داشته و ناشی از ابلاغ رسالت الهی از سوی پیامبران باشد و از پس ظهور پیامبران، حضور خود را در ایمان قلبی مؤمنان آغاز کند، در ساحت حیات بشری، پدیدهای عینی است که برداشتها و به دنبال آن، کاربردهای متفاوتی داراست.
جامعهشناسان، دین را به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی مهم، که هم به لحاظ افراد و هم به لحاظ جوامع دارای اهمیت معناداری (Significant) است، مطالعه میکنند. دین مردم را در رویارویی با بحرانها و مرگ کمک مینماید، تبعیتکنندهای برای ارزشهای اجتماعی فراهم میکند و بر گزینشهای فردی در بسیاری از زمینههای زندگی روزمره تأثیر میگذارد.
دین همچون رفتاری گروهی است. هنگامی که باورها، آداب و دانش بشری امری مشترک میان مردم است اهمیت و اعتبار خاصی دارد. فرق و دیگر گروههای دینی از ساختارهای نژادی، اقتصادی، منطقهای و قومی، جمعیتهایی که آنها را حمایت میکنند، تأثیر میپذیرند.
دین با اصلاح باورها و اعمال و مناسک، خود را با گرایشات و موقعیتهای متغیر همساز (Adapt) میکند. درحالیکه نتایج علمی «در نزد بعضی» جدال پیگیری را در برابر گروههای دینی طرح میکنند، باز به روشنی هویداست که انسان زمانی که درصدد برمیآید معنای زندگی را فهم کند، دوباره به دین رجوع میکند.[۳]
در متون انسانشناسی فرهنگی، مطالعۀ نظام باورها (beliefsystem) و ایدئولوژی را به ناچار بخشی از مطالعۀ فرهنگ قلمداد میکنند. برای مثال پ. ک. باک (Bock P. K) معتقد است: «ایدئولوژی نشانگر دستگاهی کم و بیش منظم از باورها و ارزشهای مشترک میان اعضای یک گروه اجتماعی است... بدین معنا، هر گروه اجتماعی ایدئولوژی دارد... (و بنابراین) هدف ما عبارت خواهد بود از مطالعۀ تنوعات نظامهایی که در جوامع بیسواد (نامتمدن و ابتدایی) ایدئولوژیک یافتهاند تا ــ بدینوسیله ــ روابط بین ایدئولوژی و دیگر وجوه فرهنگ شناخته شود.»[۴]
یا در تعریف باورها به این گزارهها توجّه نموده است که «نظام باوری ... شامل تمام انواع ایدههایی است که در فرآیند انتقال اجتماعی و تاریخی گسترش یافتهاند. بنابراین ــ در تعریف فرهنگ متشکل و همگن، فرهنگی را مدنظر قرار میدهند که تمام باورها در آن با یکدیگر خردمندانه پایدار بوده و متقابلاً یکدیگر را تعریف و معنا کنند.»[۵]
در چنین دیدگاهی، کارکرد «باورها»، که در معنای کلّیتر همان «دین» را برمیتابد، مقوّم فرهنگ، و متشکل (Well Integrated) کننده و همگن (Homogeneous) سازندۀ آن است؛ و بیتردید نمیتوان جایگاه آن را در اجتماعها و جامعههای بشری نادیده انگاشت.
● دین و دگرگونیهای اجتماعی
آنچه در این بخش در مورد موضوع پُرسۀ حاضر، اهمیت پیدا میکند نسبت دین با دگرگونیهای اجتماعی یا به عبارت دقیقتر «ساحتشناسی» دین و دگرگونی در گسترۀ اندیشۀ بشری و تفکرات فلسفی آدمی است. اگر با دقت بیشتری به آنچه گفته شد بنگریم، شهادت خواهیم داد که ساحت ارتباط دین و دگرگونی اجتماعی از ساحت گسترده و وسیعتری تأثیر پذیرفته است که در ارتباط با ادراک نسبت «ذهن» و «عین» به گسترهنگری و ژرفاندیشی میپردازد
آلفرد. نورث وایتهد (Whitehead) بیان کرده که «هر نظر کلی همواره برای نظم موجود خطرناک است.»[۶] آنچه در این بیان نهفته است بر دانشواژۀ «نظر کلی» متکی است؛ و منظور از «نظر کلی» در آن هستومندییی است که «جنسِ اندیشه» است.
در این نگرش، ساحت بنیادینِ بنیان «دین» و باورهای دینی را، که ژرفای گستردۀ فرهنگ بشر را تصویرنُمایی میکند، «اندیشه» و «ذهن» بشر میدانیم. نه اینکه بگوییم «دین» در معنای وحیانی آن، انسانی است، بلکه بر این نکته روشنی میتابانیم که «پذیرش دین»، چه سرچشمۀ الهی داشته باشد چه منشأ انسانی، محصولِ «عقل و تخیل فعال» آدمی در «بستر زمان» است.
امّا در مقابل نیز «دگرگونی اجتماعی» در تصویرسازی ذهنی، امری عینی تلقی میشود. «دگرگونی اجتماعی» به تغییرات یا تحولاتی اشاره میکند که در نگاه کاوشگر عقول انسانی، «عینیت» میپذیرند؛ یا حداقل جنبههای عینی آنها پیگیری میشود. از همین روست که ساحت تعمق در مورد تأثیر دین بر دگرگونی اجتماعی، در پهنایِ ژرفاندیشی در مورد ارتباط «ذهن و عین» و کنش و واکنش آنها با یکدیگر تعریف میشود.
به دلیل گستره و عمق چنین ارتباطی است که دیدگاههای متفاوتی در جامعهشناسی دگرگونی، چهره نشان داده است. عدهای از نظریهپردازان بر تأثیر اندیشهها، ایدئولوژی ــ راه چاره یا راهکارهای اعتقادی ــ یا ارزشها در ایجاد دگرگونی تأکید کردهاند، امّا این امر منطقاً به معنای این نیست که تأثیر عوامل عینی ــ مادی ــ نیز انکار شود؛ به همان شکل که در تأکید بر تأثیر عوامل مادی ــ عینی نیز تأثیر شاخصههای ذهنی نفیشدنی نیست.
در پاسخ به این پرسش احتمالی که آیا عوامل مادی در ایجاد دگرگونی اجتماعی مؤثرند یا اندیشهها؟ حداقل عقل فدونی ــ یعنی عقلی که هیچگاه با قطعیت و مطلقگویی دادههای خود را بیان نمیکند ــ میگوید: به نظر میرسد نمیتوان هیچیک از این عوامل را به شکل کامل تابع دیگری قرار داد؛ بلکه باید اهمیت هر دو را پذیرفت؛ و در بافتهای موقعیتی، به ویژه در جغرافیای زمانی و مکانی معین و تعریفشده، میزان اهمیت هرکدام را تا حد امکان مشخص ساخت.
در پویش و پایش دیدگاههای گوناگون در این خصوص چهار نگرش مهم جلوه میکند: دیدگاه مارکسیستی ــ رئالیستی؛ نگرش ایدهآلیستی؛ نگرش کنش متقابل؛ دیدگاه تغییرات متقارن.
رابرت. اچ لاور در کتاب «دیدگاههایی دربارۀ دگرگونی اجتماعی» (Prespective on Social change) فصول بسیاری را به ژرفنگری در این باره اختصاص داده است؛ و بر مبنای آنکه از لحاظ علّی کدام یک از این عوامل اهمیت فزایندهتری دارند، موضع هرکدام از این چشماندازهای نظری را تمییز داده است.
● دیدگاه مارکسیستی ــ رئالیستی:
موضع مارکسیستی بر «اهمیت نهایی» عوامل مادی (عینی) تأکید دارد. تأکید بر «نهایی» از آن روی مهم است که مارکسیستها اهمیت اندیشهها را نادیده نمیانگارند. به اعتقاد مارکسیستها، اندیشهها مهماند، ولی عواملی که در نهایت تاریخ انسان را تعیین میکنند، مادی هستند.
هر ایدئولوژی به نظم بهخصوصی مشروعیت میبخشند. ایدئولوژیها یا همان «اشکال آگاهی» مدنظر مارکس، از درون نظمهای اجتماعی برمیخیزند که خود محصول جبر تاریخی «منطق تولید»اند. این ایدئولوژیها گرایش به این دارند که با مشروع گرداندن آن نظمها، آنها را پابرجا نگاه دارند. بدین ترتیب ایدئولوژی بخشی از روبنایی است که بر زیربنای مادی جامعه استوار شده است.
در این دیدگاه پیش از آنکه اندیشهها و ایدئولوژیها دگرگونیپرور باشند، خود، پروردۀ دگرگونیهای تاریخی و اجتماعی هستند؛ و گرچه استقلال نسبی دارند و بر دوران پس از خود تأثیر محدودی میگذارند، در پیکرۀ منطق جبری تاریخ تولید به تکاپو میافتند.
«موضع مارکسیستی در جوهرۀ خود عبارت از این است که اندیشهها از فرآیندهای اجتماعی منشأ میگیرند، امّا پس از آن میتوانند در پیشرفت اجتماعی بعدی اهمیت پیدا کنند. اندیشهها بیان آگاهانۀ دگرگونیهای تحققیافته در اوضاع مادی هستند، امّا به محض پیدایش، به ابزار نیرومندی جهت تکمیل و تحقق هرچه بیشتر آن شرایط مادی تبدیل میگردند. علاوه بر این، عقاید قادرند از حیث مکان و زمان منتقل گردند، بهطوریکه بر جوامع دیگر و شرایط مادی آن جوامع تأثیرگذارند.»[۷]
● نگرش ایدهآلیستی:
نگرش آرمانگرایانه در مطالعۀ دگرگونی جایگاه مسلط را از آن اندیشهها میداند. اگوست کنت معتقد بود که تاریخ انسان را باید برحسب «تاریخ اندیشۀ انسان» دریافت. به این جهت کنت ــ پرچمدار اثباتگرایی یا پوزیتیویسم ــ در مواجهه با دگرگونی اساساً فردی ایدهآلیست بود که بر دستیابی به جامعۀ انسانیتر از طریق استفادۀ روزافزون از خرد تأکید میکرد.
نوعی مواجهۀ فلسفی امروزی در مورد دگرگونی در آثار وایتهد مشاهده میشود. وی کوشید نشان دهد که چگونه عقاید انسانها را به تغییر نظم اجتماعی خود وادار میکند. وایتهد استدلال میکرد که مسیحیت برای انسان غربی مجموعهای از عقاید را فراهم آورده است که در توسعۀ تمدن غربی اهمیت بسیاری داشتهاند. شاید متنفذترین مدافع موضع ایدهآلیستی و بهترین نمونۀ آن هگل باشد. او تصور میکرد تاریخ عبارت است از تکامل روح در زمان.[۸]
بیش و پیش از اینها، افلاطون حکیم را باید به یاد آورد؛ تأکید او بر نظام تعلیم و تربیت تعریفشده به منظور رسیدن به «مدینه فاضله» نشانِ عمیقی از تأثیر اندیشه در بستر تعلیم و تربیت اذهان و افکار در ساخت جامعه و تاریخ دارد.
● نگرش کنش متقابل:
دیدگاه کنش متقابل بر آن است که بین اندیشهها و عوامل مادی کنش متقابل وجود دارد؛ و برای هر یک از این دو، کم و بیش وزن یکسانی قایل است. موضع اخیر درواقع این دیدگاه را از مواضع قبلی متمایز میکند؛ زیرا دیدگاههای قبلی نیز کنش متقابل بین اندیشه و ماده را میپذیرفتند، ولی اهمیت نهایی یا جایگاه مسلط را به یکی از آن دو میدانند. مطالعۀ بل (Bell) دربارۀ پیشرفت حقوق بشر در جامائیکا از این جمله است. او پیشرفت در رعایت حقوق بشر در این منطقه را محصول حل نهایی تضادهای بین اندیشهها و واقعیت دانسته است.[۹]
● دیدگاه تغییرات متقارن:
این نگرش بر آن است که اندیشهها و عوامل مادی همراه هم دگرگون میشوند، اگرچه این تغییر در آنها لزوماً همزمان صورت نمیگیرد ــ و تشخیص هرگونه رابطۀ علّی بین این دو ممکن نیست. به نظر میرسد که موضع برینتون (Brinton) در مورد انقلاب چنین باشد. او متذکر میشود که عقاید همواره بخشی از وضعیت ماقبل انقلابی محسوب میشوند. بدون عقاید انقلابی روی نمیدهد. با این حال غرض وی این نیست که عقاید باعث انقلاب میشوند یا میتوان انقلاب را از طریق سانسور عقاید در نطفه خفه کرد، بلکه معتقد است که ایدهها همیشه بخشی از مجموعه متغیرهایی هستند که در وقوع انقلاب مؤثرند.
در اوضاع ماقبل انقلابی، همواره پارهای نارضایتیها در مورد وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. در این منظر، بیان آرمانها و شیوههای تحقق آنها نارضایتیهای فوق را تشدید میکند. ازاینرو، آنچه در انقلابات مشترک است بیان عقاید است و نه عقاید بخصوص، که میتواند در انقلابات مختلف عمیقاً متفاوت باشد.[۱۰]
● دیدگاه تقدّم معنایی:
در هر چهار دیدگاه پیشگفته، اندیشهها همیشه بخشی از متغیرهای دخیل در امر دگرگونی را شامل میشوند. من برآنم که دیدگاه پنجمی را به آن اضافه کنم که آن را نظریۀ «تقدم معنایی» مینامم؛ برای توضیح این نگرش، دو مفهوم «اوّلیت» و «اولویّت» را به استخدام میگیرم و تلاش میکنم که با تمییز آن دو به بیان این نگرش بپردازم.
در تقدم معنایی، اوّلیت «یک ضرورت محتوایی است؛ اگرچه ضرورتاً پیبن یا مرجع موضوع اوّلیت پذیرفته محتوایی و یا اصلی نباشد»؛ به بیانی «اوّلیت» «مقدم واجب» است که از آن گریزی نیست؛ و «متن هستیِ» خواهان «موجود» شدن است که این اولیّت را به ضرورت تبدیل میکند. ازهمینرو «هستی» اولویت دارد؛ چراکه «وجود» موجودیت معنادار خود را مرهونِ «هستی» است؛ و این در حالی است که «استی» یا موجودیتیابی هر «هستیای» در گرو وجود «اوّلیت» عینیتپذیر است.
با این مقدمه، باید اذعان کرد که به نظر میرسد در ارتباط ذهن و عین و اندیشه و عمل، نخست «واقعیت» یا واقعیتهایی عینی به حواس درمیآیند و سپس «ذهن» دربارۀ آنها به خردورزی اقدام میکند، ازاینرو واقعیت یا عینیتها، اوّلیت دارند، امّا ذهن یا اندیشهها اولویت مییابند. اگر «عقل اجمالی» و برخورداری آن از حواس برای ارتباط با عالم خارج و اتصال درون کاوشگر آدمی با برون نباشد، ذهن شناساننده و عقل فعال برای حصول به علم و معرفت فاقد «استی» معنادار و هدفمند خواهد بود. پس اگر هستومندی ذهن و اندیشه اولویت دارد، وجودمندی عینیتها و واقعیتها، اوّلیت مییابد. «هستی» اندیشهها در «استی» واقعیتها میروید.
پینوشتها
مهدی مطهرنیا
رئیس میز رسانه و دفاع در مرکز آیندهپژوهی علوم و فناوری دفاعی.
[۱]ــ رابرت اچ لاور، دیدگاههایی درباره دگرگونی اجتماعی، تهران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص ۱۴
[۲]- D. J. Light and Suzanne keller, Sociology ۲nd. Newyork, Alfred A. knopf, ۱۹۷۴, P. ۴۵۰
[۳]- Defleur M. L, D Antonio W. V. and Defleur L. B. , Sociology: Human Society ۲.nd, ed, Illinios, Scott, Foresmun and company, ۱۹۷۶, P. ۴۴۷
[۴]- Book. P. K. ۱۹۷۴, P. ۳۰۶
[۵]- Ibid, P. ۳۱۰
[۶]- Alfred North Whitehead, Adventures of Ideas, Newyork, Mentor Books, ۱۹۳۳, P. ۲۲
[۷] ــ رابرت اچ لاور، همان، ص ۱۱۴
[۸] ــ همان، ص ۱۱۵
[۹] ــ همان، ص ۱۱۶
[۱۰] ــ همان، ص ۱۱۷
[۱۱] ــ همان، صص ۱۲۱ ــ ۱۱۸
[۱۲] ــ همان، صص ۱۲۶ ــ ۱۲۱
[۱۳] ــ همان، صص ۱۲۹ ــ ۱۲۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست