جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

خطاهای اقتصادی چه گوارا


خطاهای اقتصادی چه گوارا

نگاه غیرواقعی به ظرفیت اقتصاد کوبا, اتکا به مدیران بی تجربه و تمرکزگرایی افراطی اداری

«ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا» که به نام «چه گوارا» شهرت یافته است در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ پای به هستی گذاشت. گوارا که در یک خانواده ثروتمند تحصیلات خود را تا دکترای حرفه ای پزشکی ادامه داد، خیلی زود به عنوان یک چریک همراه کاسترو به نبرد با دیکتاتوری باتیستا برخاست. او در سال ۱۹۵۹ پس از پیروزی انقلاب کوبا به عنوان رئیس بانک مرکزی و وزیر صنایع نقش های مهمی را در دولت چپگرای کوبا برعهده گرفت اما بعد از چندی با امید به انقلاب در دیگر کشورها رهسپار کنگو و بولیوی شد تا اینکه به سال ۱۹۶۷ طی عملیاتی در بولیوی کشته شد و چهره ای رازآلود را برای همیشه از خود به یادگار گذاشت.

هر چند تصویر و خاطره «چه گوارا» به عنوان بزرگمردی سازش ناپذیر و انقلابی در تاریخ معاصر مطرح است که الهام بخش بسیاری از مبارزات حق طلبانه مردم جهان شد اما نگاه بدون تعصب و آسیب شناسانه به عملکردها و ذهنیت این قهرمان اسطوره ای نشان می دهد متاسفانه برنامه های بلندپروازانه وی در عرصه اقتصادی با شکست روبه رو شد.

«خورخه کاستانیدا» در کتاب «رفیق، زندگی و مرگ ارنستو چه گوارا» هم لحظاتی باشکوه از نبرد جانانه این مبارز راستین و خستگی ناپذیر را ثبت کرده است و هم لحظاتی اندوهبار از تجربه ناموفق یک انقلابی در مقام یک مدیر اقتصادی.

کاستانیدا در این کتاب با تیزهوشی تمام بیان می کند چگونه فقدان شناخت لازم از ظرفیت ها و منابع اقتصادی کوبا و اتکا به کمک های کشورهایی که چه گوارا آنها را دوست می دانست مانند اتحاد شوروی، مدیران بی تجربه برنامه های بلندپروازانه و عجیب و غریب اقتصادی را از سوی انقلابیون رقم می زد که در عمل،بحران اقتصادی کوبا را تشدید می کرد. نیروی انقلابی و روحیه رادیکال چه گوارا اگرچه در صحنه های نبرد موفقیت های بسیاری برای انقلاب کوبا پدید آورد اما در بانک مرکزی و وزارت صنایع به تمرکزگرایی افراطی اداری ناکارآمدی انجامید که نتیجه ای برای اقتصاد بحران زده کوبا به ارمغان نداشت. به نظر می رسد هنگام آن رسیده است که بدون هیچ پیشداوری پیروزی ها و شکست های «چه گوارا» را تحلیل کنیم و از آن همان گونه که او می خواست برای فردای بشریت درس بیاموزیم.با هم نگاهی داریم به تجربه اقتصادی چه گوارا.

از طرح های بلندپروازانه اقتصادی تا واقعیت های تلخ دنیای روزانه «چه» در کوبا اهداف جاه طلبانه ای را مدنظر قرار داده بود که از هر حیث غیرمنطقی و دست نیافتنی بود. اقتصاد کوبا به قدری لرزان و لجام گسیخته بود که تحقق چنین اهدافی را ناممکن می ساخت. ناتوانی و ورشکستگی این اقتصاد بی دلیل نبود؛ توسعه نیافتگی کشور، کمبودها، فقر و افزایش مطالبات توده های مردم. پیروزی انقلاب باعث ارتقای روحیه شجاعت و غرور مردم شده بود. در چنین شرایطی دست زدن به یک اقدام فوری ضروری می نمود هر چند چنین اقدامی نهایتاً بی دوام از کار درآمد. «چه» معتقد بود: «حالا که ۸۵ درصد اقتصاد و نیز همه بانک ها و صنایع بزرگ و ۵۰ درصد کشاورزی در دست مردم است، مرحله برنامه ریزی را می توان آغاز کرد.»

«چه» در اواسط سال ۱۹۶۱ یک برنامه چهارساله بلندپروازانه را که دارای اهداف عجیب و غریبی بود اعلام کرد؛ «رسیدن به یک نرخ رشد اقتصادی ۱۵ درصدی برای هر سال، خودکفایی در عرصه تولید مواد غذایی و مواد خام کشاورزی به استثنای برخی حیطه ها تا سال ۱۹۶۵ ، ۱۰ برابر کردن تولید میوه و دیگر مواد خام برای صنایع کنسروسازی و...، احداث ۲۵ هزار خانه در مناطق روستایی و احداث ۲۵ هزار تا ۳۰ هزار خانه در مناطق شهری و...، به صفر رساندن نرخ بیکاری در اولین سال اجرای برنامه و...، ثابت نگه داشتن قیمت کالاهای مصرفی و عمده فروشی، بالا بردن برداشت محصول شکر تا مرز

۴/۹ میلیون تن تا سال ۱۹۶۵، رسیدن به یک نرخ رشد ۱۲ درصدی سالانه برای رشد مصرف مواد غذایی در سطح کشور.»

در یک کلام، «چه» درصدد این بود که سطح رفاه اقتصادی کوبا را تا سال ۱۹۶۵ دو برابر کند. اهداف او این بود؛ کوبا اغلب محصولاتی را که قبلاً وارد می کرد در داخل تولید کند، مردم کالاهای مصرفی بیشتری را مصرف کنند، آموزش و پرورش و بهداشت عمومی توسعه یافته و همه مردم را در بر بگیرد و تولد شکر نیز افزایش بیابد. این اهداف هر چند در جای خود قابل ستایش بودند اما با هم ناسازگاری متقابل داشتند. «چه» بهای سنگینی برای بی تجربگی اش به عنوان یک اقتصاددان و نیز برای خطای سیاسی ابدی اش پرداخت. همیشه میان استراتژی و تاکتیک های «چه» فاصله ای وجود داشت. میان برنامه های بلندمدت و کوتاه مدت «چه» و میان نگاه کلی وی به مسائل و کار روزانه اداری اش نیز فاصله ای دیده می شد. به این ترتیب اقتصاد کوبا در پایان سال ۱۹۶۱ و به ویژه در سال های ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳ دستخوش فروپاشی شد، این فروپاشی هم به واسطه عوامل ساختاری اقتصاد کوبا بود و هم به واسطه خطاهای مدیریتی چه گوارا؛ خطاهایی که خود «چه» در سال ۱۹۶۳ به وجودشان اذعان کرد.

نخستین خطا عبارت بود از: تلاش برای صنعتی کردن کوبا در سریع ترین زمان ممکن. این تلاش اشتباه،مبتنی بود بر الگوبرداری از تجربه استالینیستی دهه ۱۹۳۰ در شوروی، الهام گیری از پیروزی کوبا در ماجرای خلیج خوک ها، اعلام کمک اردوگاه سوسیالیسم به کوبا و ضرورت های سیاسی در داخل کشور، حتی اگر کشورهای سوسیالیستی کارخانه های مورد نیاز برای تولید کالاهای سابقاً وارداتی را به موقع در اختیار کوبا قرار می دادند و به این ترتیب طبقه کارگری را که «چه» آرزوی شکل گیری اش را داشت به وجود می آوردند، باز دو مساله غامض غیرقابل حل باقی می ماند؛ نخستین و غامض ترین مساله، کمبود مواد خام در داخل کوبا بود. کوبا فاقد منابع زغال سنگ و سنگ آهن کافی برای تولید فولاد بود. این کشور فاقد روغن لازم برای تولید صابون بود و از داشتن مواد خام لازم برای تولید لباس و کفش نیز محروم بود. کشورهای سوسیالیستی می توانستند مقداری مواد خام در اختیار کوبا بگذارند اما بسیاری از این مواد اجباراً باید از کشورهای سرمایه دار وارد می شد و برای خرید این مواد باید ارز خارجی مصرف می شد که کوبا فاقد آن بود. کمبود منابع ارزی، مساله دوم اقتصادی کوبا بود. کمبود ارز خارجی دو دلیل عمده داشت؛ دلیل نخست صرفاً ناشی از موفقیت انقلاب کوبا می شد. پیروزی انقلاب باعث شده بود که میزان مصرف در سطح جامعه به علت بازتوزیع ثروت و درآمد ملی میان توده های مردم شدیداً افزایش یابد. کارزارهای مبارزه با بی سوادی و کارزارهای واکسیناسیون عمومی نیز سطح مصرف را در جامعه بالا برده بودند. دلیل دوم، مثل بسیاری از چیزهای دیگر در کوبا، مربوط به شکر می شد. پیشرفت های قابل توجهی در عرصه آموزش و پرورش به وقوع پیوسته بود. قبل از سال ۱۹۵۹ حدود ۴۰ درصد کودکان شش تا ۱۴ ساله کوبایی به مدرسه نمی رفتند و تا سال ۱۹۶۱، رقم مذکور به ۲۰ درصد کاهش یافت. کارزار مبارزه با بی سوادی در سال ۱۹۶۱ تعداد بی سوادان کشور را از ۲۳ درصد به ۹/۳ درصد کاهش داد (هر چند احتمال می رود این ارقام کاملاً موثق نباشد). روی هم رفته حدود ۲۷۰ هزار معلم از جمله ۱۲۰ هزار بزرگسال در این کارزار سوادآموزی شرکت کردند. درصد کودکان کوبایی ثبت نام کرده در دبستان تا سال ۱۹۶۵ از درصد میانگین آمریکای لاتین عبور کرد. به این ترتیب کوبا از حیث آموزش کودکان دبستانی در راس کشورهای آمریکای لاتین قرار گرفت. کوبا اقدام به احداث بیمارستان و درمانگاه ها کرد، کارزارهای واکسیناسیون عمومی را به راه انداخت و تلاش فراوانی کرد تا با آموزش پزشکان و متخصصان تازه جای خالی پزشکان و متخصصان قدیمی مهاجرت کرده به میامی آمریکا را پر کند. همه این اقدامات به پول های هنگفتی نیاز داشت. بهبود وضع بهداشت و آموزش و پرورش به نوبه خود باعث افزایش مطالبات مردم شده و حس بلندپروازی های بیشتر را در وجود آنها شعله ور ساخت و این در حالی بود که مدرسه سازی و بیمارستان سازی در کوتاه مدت هیچ درآمد اقتصادی ای تولید نمی کرد اما فواید سیاسی چنین اقداماتی قابل توجه بود زیرا به انقلاب کمک می کرد تا بر وضع وحشتناک اقتصادی کشور غلبه پیدا کند.

مساله اصلی کوبا کمبود عرضه کالا و خدمات در برابر تقاضای هر دم رو به افزایش توده های مردم بود. این امر منجر به افزایش واردات کالاها و نتیجتاً کاهش منابع ارزی خارجی می شد. این در حالی بود که پیشاپیش کمبود شدید این منابع احساس می شد.

وانگهی پروژه های فوق العاده ای مثل کارزار مبارزه با بی سوادی یا ایجاد میلیشیا و آماده نگه داشتن آن برای نبرد، فارغ از تاثیرات سیاسی و اجتماعی آن به منابع مالی و مادی فراوانی نیاز داشت. به این ترتیب بخش قابل توجهی از کالاهای اساسی تولید شده در داخل روانه پروژه های فوق شد. این نوع کالاها به زودی در کوبا نایاب می شدند. «چه» در ۱۴ آوریل ۱۹۶۱ تقریباً یک سال قبل از اعلام سهمیه بندی کالاهای اساسی در کوبا به سفیر شوروی در کوبا گفته بود که سهمیه بندی کالاهایی مثل روغن خوراکی و صابون گرچه از حیث سیاسی مصیبت زاست اما ضرورت دارد. علاوه بر این از اواخر سال ۱۹۶۰ کمبود مواد غذایی در کوبا احساس می شد.

عامل دومی که اوضاع را پیچیده تر می کرد شکر بود. شکر چون همیشه نقش مهمی را در تاریخ کوبا بازی می کرد. میزان تولید شکر رو به کاهش بود. دلایل این کاهش تولید متعدد بود؛ خشکسالی، برداشت پیش هنگام نیشکر در سال ۱۹۶۱، تصمیم کم و بیش معقولانه برای کاستن از زمین های زیرکشت و کمبود نیروی انسانی. اصلاحات ارضی طبیعتاً باعث شده بود کشاورزان به تازگی صاحب زمین شده از کار در مزارع نیشکر سر باز بزنند. در فاصله سال های ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۳ از مناطق زیرکشت نیشکر حدود ۱۴ درصد، از ظرفیت تولیدی کارخانه های تولید شکر ۴۲ درصد و از بازده محصول در هر هکتار ۳۳ درصد کاسته شد. در سال ۱۹۶۱ محصول شکر کوبا به سبب برداشت پیش هنگام از مزارع نیشکر به رکود ۸/۶ میلیون تن رسید اما در سال ۱۹۶۲ به ۸/۳ میلیون تن کاهش یافت. گروهی از اقتصاددانان انگلیسی و شیلیایی که دسترسی کاملی به بایگانی های وزارت صنایع کوبا داشتند دلایل این فاجعه اقتصادی را شرح داده اند:

عوامل غیرقابل پیش بینی در کاهش تولید شکر طی سال های ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳ در درجه نخست، خشکسالی بوده است. عامل مهم دیگر سیاست عامدانه حکومت برای کاستن از تولید شکر به منظور حمایت از هدف بلندمدت متنوع سازی محصولات کشاورزی بوده است.

این تصمیم که شاید مهم ترین تک اشتباه در سیاستگذاری های کشاورزی کوبا از بعد از انقلاب باشد درست در زمانی اتخاذ شد که این کشور موفقیت های بزرگی درخصوص برداشت محصول سال ۱۹۶۱ و ماجرای خلیج خوک ها تجربه کرده بود.

این مساله بعضاً ناشی می شد از یک واقعیت بی چون و چرا؛ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تمایلی نداشت که برای یک مدت نامحدود از اسراف کاری های کوبا حمایت مالی کند یا شاید هم توان این کار را نداشت. همانگونه که تئودور دراپر نتیجه گیری کرده، کوبایی ها بعد از سال ۱۹۶۰ طوری رفتار می کردند که انگار شوروی به آنها «نه یک وام ۱۰۰ میلیون دلاری برای مدت پنج سال بلکه یک وام نامحدود داده است.» شوروی خواهان اعاده وام ۱۰۰ میلیون دلاری اش بود. برای پی بردن به گرایش کوبایی ها به ریخت و پاش و اسراف کاری کافی است نگاهی بیندازیم به نامه مورخ ۳۰ ژوئن

۱۹۶۱ که از سوی وزارت صنایع کوبا به میکویان معاون نخست وزیر شوروی نوشته شده است. این نامه دربردارنده فهرست تقاضاهای گزاف، پرهزینه و جاه طلبانه کوبایی ها از شوروی هاست. چند تایی از این تقاضاها به شرح زیر است: «افزایش در ظرفیت تولیدی نخستین کارخانه تولید چدن ساخت اتحاد شوروی از ۲۵۰ هزار تن به ۵۰۰ هزار تن در سال، افزایش ظرفیت پالایش نفت از یک میلیون تن به دو میلیون تن در سال، احداث کارخانه صنایع شیمیایی و سلولزی به ارزش ۱۵۷ میلیون روبل، احداث یک نیروگاه ترموالکتریکی برای سانتیا گودوکوبا با ظرفیت تولید ۱۰۰ هزار کیلووات برق و تعداد زیادی متخصص و تکنسین و...»

ترکیب همه این عوامل تاثیر ویرانگری روی اقتصاد کوبا گذاشت و به یک عدم توازن حاد در معاملات خارجی کوبا منجر شد. رشد مصرف داخلی، کاهش صادرات شکر و دسترسی محدود به ارز خارجی سبب بروز بحران اقتصادی ای شد که عوارض بسیار حادی برای آینده انقلاب به بار آ ورد. همانگونه که هیو توماس در کتاب خود «کوبا» توضیح داده است، مساله اساسی «اقتصاد کوبا»هرگز حل نشد نه در آن زمان و نه در دهه های بعد. کوبا برای گریز از دام تک محصولی شکر باید صنعتی می شد اما این کشور برای صنعتی شدن به ارز خارجی نیاز داشت و آسان ترین راه برای به دست آوردن ارز خارجی چون همیشه فروش شکر بود. شاید کوبا می توانست از طریق فروش دیگر محصولات کشاورزی ارز خارجی به دست آورد اما بازار خرید این محصولات در آمریکا بود و آمریکا هم در آن زمان در بازارهای خود را به روی کوبا بسته بود.

جدای از این عوامل ساختاری، مجموعه ای از شرایط خاص به تشدید هرچه بیشتر بحران اقتصادی کوبا کمک کرد. بنابه گفته متخصصان کشاورزی طرفدار رژیم کوبا، نیمی از محصول کل میوه و سبزیجات کوبا طی سال های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ چیده نشده باقی ماند و تلف شد. کمبود نیروی کار و مشکلات ناشی از حمل ونقل و انبارداری نیز تاثیر فاجعه آمیزی بر سطح رفاه عمومی و میزان مصرف عمومی باقی گذاشت. فیدل کاسترو هیچ گزینه دیگری نداشت جز اعلام سهمیه بندی طیف گسترده ای از کالاها: برنج، لوبیا، تخم مرغ، شیر، ماهی، مرغ، گوشت گوساله، روغن خوراکی، خمیر دندان و مواد شوینده.

«چه» پیشاپیش در تلویزیون به بخشی از اشتباهات خود اعتراف کرده بود، او در برابر دوربین تلویزیون اذعان کرد برنامه نامعقولی را که بی ارتباط با واقعیت بوده و اهداف نامعقول و منابع واهی ای داشته، طراحی کرده بود، وانگهی کمک های بلوک شرق (اردوگاه سوسیالیسم) توقعات کوبا را برآورده نساخته بود. گرچه شوروی و همپیمانانش برحسب کمیت آنچه که قولش را داده بودند به کوبایی ها دادند اما کیفیت و زمان ارائه کمک هایشان رضایت بخش نبود. کارخانه ها، کالاهای مصرفی و محصولات صنعتی بلوک شرق عقب مانده تر از استانداردهایی بود که «چه» قبلاً پیش بینی کرده بود. «چه» پیشاپیش در سال ۱۹۶۱ طی جلسه ای با سفیر شوروی در کوبا در این باره گلایه هایی را مطرح کرده بود. انتقاد «چه» ظاهراً از کشورهای اروپای شرقی بود اما می شد چنین پنداشت که او دارد از اتحاد شوروی نیز انتقاد می کند.

گوارا یادآور شد که بسیاری از کشورهای سوسیالیستی سبب بروز مشکلات خاص در اقتصاد کوبا شده اند. او برای نمونه از چکسلواکی یاد کرد که ظاهراً یک سیاست تجاری بسیار سفت و سخت را در مورد کوبا به اجرا گذاشت. از نظر چه گوارا بعضی وقت ها این نحوه رفتار مشابه رفتارهای کشورهای سرمایه داری است و نه مشابه کشورهای سوسیالیستی.

نهایتاً پاره ای گزینه های مدیریتی که از سوی خود چه گوارا مبتنی بر اندیشه های تئوریک وی اتخاذ شده بود در شکل گیری بحران مدیریتی و اقتصادی کوبا نقش داشت. این گزینه ها عبارت بود از: تصمیم گیری های به شدت تمرکزگرا در داخل صنایع دولتی کوبا و تلاش برای الغای معاملات ارزی و پولی مابین شرکت های دولتی. وسعت زیاد دستگاه اداری زیردست «چه» حیرت انگیز بود: کل صنایع شکر، صنایع تلفن، شرکت های آب و برق، معادن و صنایع سبک، بالغ بر ۱۵۰ هزار کارمند و ۲۸۷ شرکت از جمله کارخانه های شکلات سازی، نوشابه های الکلی، مطبوعات و شرکت های ساختمانی. برنامه های «چه» برای تمرکززایی و محدود کردن روابط میان شرکت های دولتی از همان لحظه ورود وی به وزارت صنایع آغاز شد. این برنامه ها تا سال های ۱۹۶۳ و ۱۹۶۴ با هیچ مخالفت جدی ای روبه رو نبود، تنها در این مقطع زمانی بود که در پی ابراز مخالفت آشکار متخصصان کمونیست و کارشناسان شوروی برنامه های مذکور کنار گذاشته شد.

تمرکززایی که در ابتدا خفیف بود روزبه روز غلظت بیشتری یافت. از همان لحظه ای که «چه» وزیر صنایع شد، هر شرکتی باید کل درآمدهای خود را به حساب وزارتخانه واریز می کرد و متقابلاً هر شرکتی باید منابع پولی موردنیاز برای ادامه تولید و مخارج جاری خود را از وزارتخانه دریافت می کرد. هیچ شرکتی مجاز به داشتن پول نقد نبود، علاوه بر این معاملات مالی بین شرکت ها ممنوع شد. به این ترتیب هیچ امکانی برای شکل گیری یک بازار وجود نداشت. برنامه های تخیلی وزارت صنایع برای رونق و توسعه اقتصادی هیچ ارتباطی با واقعیت نداشت.

«چه» همچنین ممنوعیت کامل مبادلات مالی میان شرکت ها را اعلام کرد. استدلال های وی برای اتخاذ چنین تصمیماتی عمدتاً متکی بر تئوری های مارکسیستی بود تا واقعیت های اقتصادی. این استدلال ها گویای بی تفاوتی عجیب «چه» در قبال شرایط واقعی اقتصادی کوبا بود. آسیب دیدن طبقه متوسط بحران مدیریتی که پیامد هر انقلابی است، کمبود کالاهای اساسی به سبب تحریم آمریکا و فقدان منابع ارزی و بی تجربگی مدیران همگی موانع بالقوه ای بودند در راه برقراری نظامی که چه گوارا در ذهن خود مجسم کرده بود.به همین دلیل اخراج بسیاری از مدیران به ویژه مدیران بانک ها یکی از اقدامات ناپخته او بود.سازوکارهای مکانیکی و کوکی ای که «چه» برای تنظیم اقتصاد کوبا پیشنهاد کرده بود، خیلی ساده در این کشور وجود نداشت. این سازوکارها نه تنها در کوبا که در هیچ کشور دیگری، نه از نوع سرمایه داری اش نه از نوع سوسیالیستی اش نیز وجود نداشت.

وظیفه ای که «چه» برای خودش تعیین و مشخص کرده بود به احتمال زیاد تحقق ناپذیر بود. صنعتی شدن متمرکز و سریع در اتحاد شوروی به لطف منابع گسترده این کشور به عنوان وسیع ترین کشور جهان تحقق یافته بود. با این وجود، صنعتی شدن شوروی جان میلیون ها انسان را گرفته و بنیان های اقتصادی ضعیفی را به وجود آورده بود که تنها سال ها بعد نتایج فاجعه بارش آشکار شد. برنامه «جهش عظیم روبه جلو»ی مائوتسه تونگ در چین نیز عوارض فاجعه باری از حیث تلفات انسانی به جای گذاشته بود اما کشور کوچکی مثل کوبا قادر به تحمل چنین هزینه هایی برای صنعتی شدن خود نبود. چه گوارا احتمالاً نمی توانست با کارت هایی که در دست داشت بازی را ببرد. او به اشتباه چنین تصور می کرد که با کمک اتحاد شوروی و با اتکا به اراده محض غاراده خودش و پیروانشف می توان بر موانع پیش رو غلبه کرد. یک برنامه صنعتی شدن کمتر جاه طلبانه احتمالاً قابل تحقق بود. چنین نامه ای می توانست پیشاپیش مانع از وقوع شکست های دردناک بعدی شود اما چه گوارا آدمی نبود که تن به طرح ها و برنامه های محدودتر بدهد. علاوه بر این، مسیر سیاسی ای که وی و کاسترو انتخاب کرده بودند هم از حیث داخلی و هم از حیث خارجی، اجازه اتخاذ برنامه های معتدل تر را به آنها نمی داد.

جواد لگزیان

نشر ثالث «رفیق، زندگی و مرگ ارنستو چه گوارا» نوشته «خورخه کاستانیدا» با ترجمه «بیژن اشتری» را در ۶۸۸ صفحه و با قیمت ۱۳۰۰۰۰ ریال منتشر کرده است.



همچنین مشاهده کنید