دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اهل کجایی اهل مطالعه


اهل کجایی اهل مطالعه

کتاب خواندن کار خشکی به نظر می رسد, خیلی جدی است یا خیلی جدی اش می گیرند

کتاب خواندن کار خشکی به نظر می‌رسد، خیلی جدی است یا خیلی جدی‌اش می‌گیرند. شما اگر به کسی که تلویزیون نگاه می‌کند بگویید چقدر پای تلویزیون می‌نشینی چندان به این حرف ‌اعتراض نمی‌کند و گارد نمی‌گیرد که به کسی که دارد کتاب می‌خواند بگویید چرا اینقدر سرت توی کتاب است. با تلویزیون در خلوت خودت فرو نمی‌روی، یا چندان محق نیستی.

دارید فیلم نگاه می‌کنید که کسی ریموت کنترل را برمی‌دارد و کانال را عوض می‌کند، چون می‌خواهد همان لحظه اخبار نگاه کند، ممکن است سر بحق بودن کارش هم با شما وارد جدل شود. اما موقعی که کتاب «کلیسای جامع» کارور را دستتان گرفته‌اید و دارید داستان‌ «این همه آب و اینقدر نزدیک به خانه» را می‌خوانید، کسی نمی‌آید کتاب را از دستتان بگیرد چون می‌خواهد «آلاسکا مگر چه خبر است» را بخواند. حق با کسی است که کتاب دست گرفته. کتاب برج عاج‌نشین است. یکی از علت‌هایش این است که در اینجا، خواندن کاری عمومی نیست، دست هر کسی کتاب نمی‌بینی، توی خانه‌ هر کسی کتابخانه پر و پیمان و تو چشمی وجود ندارد. کتاب خواندن به نظر خیلی‌ها ارتباط مستقیم با باسواد بودن دارد. از همان خیل، صرف کتاب داشتن هم کافی است تا شما را بالای مجلس بنشانند. به ندرت انجام می‌شود و معدود آدم‌هایی آن را انجام می‌دهند و به همین دلیل قدر و قیمت آن و‌کنندگانش بالاست.

سال‌هاست بر سر اینکه هر نفر در روز چقدر کتاب می‌خواند اختلاف وجود دارد. مسوولی می‌گوید دو دقیقه در روز، یکی دیگر می‌گوید ۱۸ دقیقه در روز و یکی با احتساب دیوارنوشت‌ها و اسم کوچه خیابان‌ها و تابلو و سردر مغازه‌ها آن را به ۷۲ دقیقه در روز افزایش می‌دهد. مثل خیلی از ممنوعه‌هایی که تنها به صرف ممنوع بودنشان ارزش و اهمیت پیدا کرده‌اند، به خیلی کارها هم به خاطر همه‌گیر نبودنشان، اهمیتی بیشتر از آنچه دارند داده می‌شود. کتاب‌خوان بودن، کتابخانه پر و پیمان داشتن، از کتاب حرف زدن، شما را تبدیل به آدم خاص و باسوادی می‌کند که به واسطه آن از توده جدا می‌شوید. کتاب‌خوان‌ها احترام‌برانگیزترند، محتوا اهمیت چندانی ندارد و کمیت‌ مهم‌تر است. معمولا کسی از شما درباره جزییات و محتوای کتابی که همین دیروز خواندنش را تمام کرده‌اید پرسش نمی‌کند. با گفتن کتاب خوبی بود و به خواندنش می‌ارزید و حرف‌های کلی درباره موضوع و نویسنده کتاب، سر و ته بیشتر بحث‌هایی که درباره کتاب شروع شده هم می‌آید.

کسی انتظار ندارد شما کتاب را بخوانید و بعد به تحلیل و بررسی آن در جمع بپردازید. کتاب ‌خواندن مثل در نیم‌گشوده‌یی است که تا آخر باز نمی‌شود، جزییاتش مورد سوال قرار نمی‌گیرد بنابراین ابهت خود را حفظ می‌کند. همین که اهل مطالعه باشید آدم مقبول و فرهیخته و قابل مشورتی به نظر می‌رسید. در نظر عموم اهل مطالعه نسبت به بقیه اهل‌تر هستند.

کتاب خواندن کار خشکی به نظر می‌رسد. انگار نمی‌شود باهاش شوخی کرد و مزاحمش شد، کافی است دستتان بگیرید تا از جمع جدایتان کند. نباید ارتباط چندانی به خواندن داشته باشد، هرچه هست زیر سر خود کتاب است. مثلا برخورد مردم وقتی مجله دست گرفته‌اید با وقتی کتاب به دست دارید یکسان نیست. دارید مجله می‌خوانید می‌بینید کسی با اصرار مجله را از چنگتان درمی‌آورد و شروع به ورق زدن و تماشای عکس‌ها می‌کند. اما کتاب وهم‌آلود است. در جمع کتاب به دست گرفتن و سر در کتاب فرو کردن کارت ورود به دنیای تنهایی است. معمولا نمی‌شود چند نفره انجامش داد. با کتاب آدم‌ها حریم و خلوتی پیدا می‌کنند که از بقیه جدایشان می‌کند. کتاب خواندن کار مقدسی است و ارجحیت دارد؛ وقتی کسی دارد می‌خواند، صدای تلویزیون را نباید بلند کنید یا مخاطب قرارش دهید، باید کارهایتان را به کس دیگری بگویید و گوشی تلفنی که دارد زنگ می‌خورد را خودتان‌بردارید. در نظر عموم شما با کتاب تفریح نمی‌کنید، دارید به معلوماتتان اضافه می‌کنید و سوادتان را افزایش می‌دهید و همین بقیه را در مقابلتان بی‌سلاح می‌کند اما به محض اینکه کارتان به سرگرمی نزدیک شد، به محض اینکه مطلع شوند با کتابی که به دست گرفته‌اید دارد بهتان خوش می‌گذرد و از عرق‌ریزان روح خبری نیست قداست کارتان فرو می‌ریزد.

مرضیه رسولی