پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

دولت شهر سوسیالیستی


دولت شهر سوسیالیستی

این کتاب در سه فصل شکل پذیرفته است فصل اول, دولت شهر سوسیالیستی فصل دوم, اراسموس و بدن گفت و شنود و تسامح فصل سوم, زیبایی شناسی آزادسازی احساس

این کتاب در سه فصل شکل پذیرفته است؛ فصل اول، دولت شهر سوسیالیستی؛ فصل دوم، اراسموس و بدن: گفت و شنود و تسامح؛ فصل سوم، زیبایی شناسی: آزادسازی احساس.

این مقاله پیرامون اولین فصل این کتاب و پیرامون وام گیری مارکس از فرهنگ اقتصادی و آراء ارسطو در باب سیاست و اقتصاد است. کلودیو کتس، نویسنده ی مقاله ی نخست به بررسی تطبیقی پیرامون آراء مارکس و ارسطو می پردازد و نقش اوقات فراغت، مازاد بر تولید و مشارکت دموکراتیک آتنی ها را در یونان باستان با وضعیت معاصر خود مورد مداقه قرار می دهد.

فرهنگ هلیستی هیچگاه برای متفکرین غرب تمامی ندارد، چرا که خاستگاه تمامی آنچه که امروز به آن رسیده است، در سرزمین یونان تجلی پیدا کرد. تنها فلسفه ی امروز غرب نیست که ریشه در یونان دارد بلکه بنیان تفکرات اقتصاد سیاسی غرب نیز منشعب از مشی سیاسی دولت شهرهای یونان است.

کارل مارکس، فیلسوف اقتصاد سیاسی، برای شکل پذیری ایده ی "حکومت مدنی سوسیالیستی"، در کوچه پس کوچه های آتن و کتاب "سیاست" ارسطو به دنبال پیش زمینه می گشت. بخشی از نظرات اقتصاد سیاسی مارکس ریشه در تجربه ی سیاسی دولت شهرهای یونان باستان و بالاخص آراء ارسطو دارد.

ارسطو در کتاب "متافیزیک" ایده ی آزادی حاصل از اوقات فراغت را مطرح می کند که برای پرداختن به فلسفه ورزی ضروری است و در کتاب "سیاست" نیز برده داری را به گونه ای توجیه می نماید، تا شهروندان آزاد، بتوانند با فراغت بیشتری به امور متعالی تر برسند؛ این ایده ی ارسطو برای مارکس از جهاتی در خور توجه است.

مارکس به این ایده ارسطو علاقه مند بود که می گفت: ساز و کار اقتصاد باید به گونه ای باشد که برای انسان اوقات فراغتی را فراهم نماید تا آزاد از کار و نیاز و فعالیت های سیاسی باشد.

اوقات فراغت برای مارکس از اهمیت بالایی برخوردار است زیرا بالتبع آن شهروندان می توانند در طرح جامعه سوسیالیستی، اختیار زمان را در دست گیرند و آن را صرف چیزی کنند که دوست می دارند. البته ایده های مارکس با جامعه شناسی سیاسی ارسطو در تفاهم تام نیست بلکه در بسیاری از موارد در تضاد می باشد. مارکس از تجربه ی تاریخی دولت شهرهای دموکراتیک یونان باستان که در آراء ارسطو آمده است، استفاده می کند تا نتیجیه گیری دیگری را برای بینش سوسیالیستی خود ارایه دهد. «مارکس در دولت شهرهای دموکراتیک یونانی به شکلی سیاسی جهت حذف و براندازی طبقات دست یافت. ... دلمشغولی اصلی مارکس آن است که مجالی را برای کنش دموکراتیک در قلمرو ضرورت اقتصادی فراهم آورد تا از ازاد بودن خودِ کار و این که توسط خود کارگران طرح ریزی شود، اطمینان یابد. سوسیالیسم شهروندانی را متصور می شود که ضمن تبادل نظر در چارچوب اجتماعات مدنی، سعی دارند دیالکتیک بین آنچه از نظر فنی توانایی آن را دارند و آنچه درعمل خواستار آن اند حل و فصل نمایند. سیاست دموکراتیک، به عنوان ابزار اصلی تعیین و توزیع ضرورتها، جانشین طبقه می شود.» (ص:۴)

کلودیو کتس، در مقاله ی " دولت شهر سوسیالیستی: یونان باستان و سوسیالیسم در اندیشه مارکس"، سعی در اثبات دو فرضیه دارد: نخست، از نظر مارکس شاخص دولت شهر دموکراتیک تنش میان طبقه و اجتماع مدنی است. دوم، استباط مارکس از آزادی سوسیالیستی ملهم از تجربه ی دموکراسی یونان باستان است.

کار برای ارسطو در نقطه ی مقابل فراغت است، که هر کس از _ بندگان یا شهروندان فقیر _ بدان تن در دهد، از اشکال برتر زندگی و شهروندی مستثنی می گردد. مارکس نیز همانند ارسطو به بنیادی بودن کار در نهاد جامعه و طبیعت اذعان دارد اما در تعریف آزادی حاصل از کار نکردن، با ارسطو اختلاف نظر دارد. مارکس دو تعریف از آزادی ارایه می دهد، یکی آزادی حاصل از فراغت و دیگری آزادی حاصل از عدم ارباب. آنچه که برای مارکس اهمییت بیشینه دارد، آزادی از نبود ارباب است، و در اینجاست که کار به دو گونه تعریف می شود: کار اجباری؛ کار اختیاری. «فعالیت تولیدی می تواند جلوه ای از آزادی باشد، هرگاه اهداف خارجی آن تنها توسط خود فرد تعیین شود، و بدین نحو کار دقیقاً نتیجه و تاثیر آزادی واقعی است.» (ص:۷)

حال اگر شما مالک بر کار خویش باشید، حاکم بر زندگی خویش خواهید بود و گرنه در صورت اختیار نداشتن ابزار، مملوکِ کار خواهید شد و هیچ گاه آزاد نخواهید گشت، چرا همواره زیر سیطره ارباب هستید و در اینجاست که از نظر مارکس، مفهوم طبقه شکل می گیرد. مارکس معتقد است که «اعضای طبقه فرودست مطیع اقتدار بالادستان خود و مجبور به تولید برای آنها هستند.» (ص:۷)

مارکس میان اقتصاد در جامعه پیشاسرمایه داری با جامعه سرمایه داری مدرن تفاوت های می بیند. جامعه پیشاسرمایه داری، دارای "مالکیت مستقیماً منبعث از اقتدار سیاسی است." اعمال زور آشکار، نظیر بردگی، بردگی در برابر بدهی، نظام ارباب رعیتی و بیگاری است که برای مالک، مازاد تولید به وجود می آورد و در این جامعه، حوزه ی اقتصاد در ارتباط با همه شئون جامعه است و روابط مالکانه است که تولید کننده را مستقیماً وادار به کار مازاد بدون دستمزد می کند، نه وجود بازار. اما نظر او در باب یونان باستان این گونه است: «مالکیت قطعات زمین و اداره آزادانه آنها توسط خود دهقانان، به عنوان شکل معمول و غالب مالکیت... اساس اقتصاد جامعه را در بهترین دوران یونان عهد باستان، تشکیل می دهد.» (ص:۹)

دهقانان آتنی توانسته بودند، مالکیت آزاد بر زمین خود را به دست آورند و بالتبع آن ازادی فردی خود را تامین نمودند. آنان خود را از سلطه ارباب بدور نگه داشته بودند و همین امر است که بنیان نظام دموکراتیک آتنی را پی می ریخت و نبود ارباب را در اقتصاد ایجاد می کرد. آنچه که مارکس، آن را دستاورد ویژه اقتصاد آتنی می داند، ایده اوقات فراغت ارسطو نیست، بلکه دست یابی به آزادی از نبود ارباب است. مارکس معتقد است که دهقانان آتنی توانسته بودند یک رابطه ی دوگانه به منزله ی یک شهروند صاحب جایگاه اجتماعی یکسان و جایگاهی در مقام مالک برقرار کنند، در صورتیکه این مشارکت مدنی در اقوام ژرمن و امپراطوری ایران اتفاق نیفتاد؛ که البته این رای را ارسطو نیز بیان کرده است.

مارکس با این ایده مخالف است که دموکراسی آتنی را مبتنی بر انتقال فشار کارهای ضروری بر دوش بردگان بدانیم، تا این که شهروندان آزاد اوقات فراغت بیشتری برای حضور در فعالیت های سیاسی داشته باشند.

مارکس و ارسطو در این مورد که انسان باید در تصمیمات عمومی و شهروندی نقش داشته باشد، تفاهم داشتند؛ مارکس می نویسد: «اعتماد به نفس انسان، یعنی آزادی اوست که باید در درجه اول مجدداً در قلب مردمان بیدار شود. تنها همین احساس آزادی _ که با یونانیان باستان از صحنه ی جهان رخت بربست و تحت سلطه ی مسیحیت در غبار آبی آسمانها ناپدید شد _ می تواند مجدداً جامعه را به اجتماعی از انسانهای متحدد شده برای دستیابی به عالیترین اهدافشان در قالب حکومتی دموکراتیک تبدیل کند.» (ص:۱۴)

هدف از رویکرد مارکس به ارسطو و یونان باستان از این روی اهمییت دارد که مارکس به همان سنتی می اندیشید که در آن "هدف فعالیت سیاسی خودشکوفایی است."

مجید نصرابادی

کلودیو کتس، گری ریمر، ویلیام آدامز

اکبر افسری

انتشارات هرمس

چ اول: ۱۳۸۰، ص:۱۱۳.