یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

رشد اخلاقی كودكان


رشد اخلاقی كودكان

قواعد اجتماعی شامل دونوع اصلی هستند تیوریل, كیلن, هالویگ ۱۹۸۷ نوع اول قواعد اخلاقی است كه مشوق افراد برای انجام اعمال خیر و ضامن درستكاری و مشخص كننده اعمال خوب از بد می باشد

یكی از چالش های اصلی دوران كودكی ارتقای نحوه دستكاری كردن محیط اطراف كودك است به عنوان مثال یاد دادن قواعد بازی از جمله این موارد است. در این مورد قواعد فیزیكی مانند پایداری شیء در كنترل محیطی به اندازه قواعد زبان شناسی در برقراری ارتباط از اهمیت برخوردار است. اگر این قواعد به اندازه كافی وجود نداشته باشد كودك باید به دنبال قواعد دیگری برود تا بتواند با تمرین هر روزه آنها دنیای اجتماعی كه در آن زندگی می كند را اداره كند.

قواعد اجتماعی شامل دونوع اصلی هستند(تیوریل، كیلن، هالویگ ۱۹۸۷). نوع اول قواعد اخلاقی است كه مشوق افراد برای انجام اعمال خیر و ضامن درستكاری و مشخص كننده اعمال خوب از بد می باشد. به عنوان مثال، مردم مجاز نیستند كه همدیگر را بكشند یا اموال دیگری را به غارت ببرند. علاوه بر این یك سری قوانین رسمی كه به قوانین اجتماعی معروفند در هر جامعه برای كنترل رفتارهای نادرست و هدایت آنها به راه راست وجود دارد. این نوع قاعده ممكن است مشتمل شود بر دادن صندلی به یك فرد پیر یا گفتن لطفاً و متشكرم و یا صبر كردن و اجازه دادن به ماشین فردی كه در حال پیچیدن است باشند. به علاوه كودكان باید هم قواعد اخلاقی و هم قوانین اجتماعی را كه شاید در موقعیت های مختلف تفاوت های بسیاری بین آنها وجود داشته باشد یاد بگیرند. به عنوان مثال بین قواعد خانوادگی مان و قواعد كلاس درس یا رفتارهای مورد انتظار والدین و رفتارهای دوست داشتنی همسالان تفاوت هایی وجود دارد و گفتن این مطلب ضرورتی ندارد كه اكتساب قواعد اجتماعی جزء انكارناپذیر و بسیار مهم رشد كودكان است.(گرالینسكی و كوپ ،۱۹۹۳ مكویی و مارتین، ۱۹۸۳). رشد اخلاقی در قوانین اجتماعی اصولاً برای راهنمایی و تشخیص رفتارهای درست و غلط برای كودكان طراحی شده است. به همین دلیل مطالعه این كه كودكان چگونه این قوانین را بفهمند و اجرا كنند به طور سنتی تحت عنوان اخلاقی بودن یا رشد اخلاقی مطرح شده است. تا دهه های اخیر، رشد اخلاقی یكی از حوزه های مورد مطالعه فقط فلاسفه و اندیشمندان مذهبی بود. امروزه روانشناسی رشد، بحث ها و مطالب بسیار زیاد و جالبی را عنوان كرده است.

تحقیقات معاصر در زمینه رشد اخلاقی به دو سطح اصلی تقسیم بندی شده اند. كانون توجه برخی از محققان كردار اخلاقی، توصیف علل رفتاری كودكان است. برای مثال، علل دزدی در كودكان، علل دعوا كردن آنها و عواملی كه باعث می شود آنها به گروه های گانگستری بپیوندند از جمله حوزه های مطالعاتی این گروه محققان است. عده دیگری از محققان استدلال اخلاقی كه در آن به چگونگی فكر كردن كودكان درباره آنچه كه دیگران انجام می دهند را مورد مطالعه قرار می دهند. در این نوع مطالعه یك موقعیت اخلاقی را برای كودكان توصیف می كنند و از آنها درباره قضاوت آن موقعیت سؤالاتی می پرسند: آیا رفتار انجام گرفته درست بود یا نه؟ آیا شخص برای انجام رفتارش باید تنبیه شود؟ اگر باید تنبیه شود به چه اندازه؟

این مقاله از سه دیدگاه نظری اصلی در زمینه رشد اخلاقی آغاز و سپس به آنچه كه روانشناسان درباره رشد توانایی های استدلال اخلاقی انجام داده اند می پردازد و سپس به مطالبی درباره كردار اخلاقی اشاره می كند كه در آن عوامل موثر بر رفتارهای مطلوب اجتماعی و سپس عوامل پرخاشگری و دیگر رفتارهای ضد اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است.

●نظریه های رشد اخلاقی

دو نظریه در زمینه مطالعه رشد اخلاقی از اهمیت بیشتری برخوردار است.(گینز و اسننل ،۱۹۸۵ وینربی، ۱۹۹۳). یكی این كه آیا عقاید و رفتارهای اخلاقی در درون هر كودك وجود دارد و به تدریج در طول زمان در او بروز می كند و یا این كه این عقاید در درون یك فرهنگ وجود دارد و به كودك منتقل می شود. البته، شما در خواهید یافت كه این موضوع یكی از اشكال بحث ماهیت در برابر طبیعت خواهد بود. دومین نظریه مشتمل بر قواعد اخلاقی به طور كلی است و معتقد است كه آنچه از كودك بروز می یابد از یك عنصر زیست شناختی كه در همه اعضای انواع كه جنبه جهانی دارد نشأت گرفته است. از جهت دیگر، اگر قواعد اخلاقی در درون گروه اجتماعی رشد یابد بسیار استبدادی بوده و بنابر این از هر فرهنگ به فرهنگ دیگر متفاوت خواهد بود. این دو سؤال در قلب بسیاری از محققان روی این موضوع باقی است.

●الگوهای رشدی- شناختی

همان طور كه انتظار می رفت دیدگاه رشد اخلاقی بیشتر متوجه رشد استدلال اخلاقی كودكان شده است. نظریه پردازان این دیدگاه معتقدند شكل های مختلف رشد شناختی پایه اساسی برای رشد اخلاقی و درك رفتار اخلاقی در كودكان است و ما باید ابتدا توانایی استدلال اخلاقی و دانش مربوط به مسائل اخلاقی خودمان را افزایش دهیم(دورایز ،۱۹۹۱ رست ۱۹۸۳).دیدگاه شناختی علاوه بر این معتقد است كه كردار اخلاقی یك كودك از یك موقعیت به موقعیت دیگر ثبات قابل توجهی را نشان می دهد و واكنش به یك فرآیند واحد از استدلال اخلاقی و كردار اخلاقی به طور روشنی مربوط به هم می باشد. نهایتاً این الگوها به طور نزدیكی به نظریه های شناختی مرتبط اند، آنها از نقطه نظر مراحل رشد اخلاقی با هم متفاوتند(كربزو ون هسترن، ۱۹۹۴).

رشدگرایان شناختی با ارائه سؤالات اخلاقی اغلب پیچیده شروع كردند. مطالبی مانند درست یا غلط بودن سقط جنین، كنترل حمل اسلحه و مجازات كشتن، باعث ایجاد بحث هایی در هر دو جنبه استدلال اخلاقی و كردار اخلاقی می شود. كودكان بزرگتر و بزرگسالان آنچه كه به آنها نشان داده می شود را به نوبت بررسی كرده و با بحث های مختلف و سنجیدن شواهد مختلف از همه جنبه ها به آنها پاسخ می دهند. بر عكس نوجوانان به سختی دیدگاه افراد دیگر را كه خیلی متفاوت از عقیده آنان است درك می كنند و فقط مسأله را از جنبه خاصی بررسی می كنند و به نتایج ساده ای می رسند(تیورل، هبلد برنت و اینریب، ۱۹۹۱). این مشاهدات رشدگرایان شناختی را به این نتیجه سوق می دهد كه توانایی استدلال اخلاقی مبتنی بر رشد توانایی های شناختی در طول رشد كودك است.

این الگوها بسیاری از تحقیقات شناختی را به سوی رشد اخلاقی هدایت كرده اند. در اینجا ما این الگوها را ساده توصیف می كنیم و در بخش بعد، برخی از یافته های تحقیقی مرتبط با آنها را بررسی خواهیم كرد.

●نظریه پیاژه

الگوی رشد اخلاقی پیاژه در اوایل به واسطه كار او روی كودكان ژنوی در كشور سوئیس، در طول سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ صورت گرفت. برای تحقیق روی مفاهیم رشد اخلاقی، پیاژه از دو روش بسیار متفاوت استفاده كرد.

یكی از روش های او مبتنی بر دیدگاه طبیعت گرایی بود كه در آن بازی های معمولی كودكان مانند تیله بازی را در خیابان ها مورد مشاهده قرار داد. پیاژه از نزدیك چگونگی ایجاد و اجرای قواعد بازی را در پسربچه ها بررسی كرد و او را درباره شرایطی كه قواعد بازی باید تغییر كند و یا حتی از بین برود مورد سؤال قرار داد. دومین دیدگاه كه بسیاری تجربی بود ارائه مسائل اخلاقی دشوار به كودكان برای حل كردن بود. این مسائل به شكل داستان های كوتاه به كودك ارائه می شد و از او خواسته می شد تا از بین دو نمونه ارائه شده به او فرد شریر یا سركش را مشخص كند. مثلاً در یك داستان كوتاه پسری به نام اگوستین در حالی كه سعی داشت برای كمك به پدرش جعبه جوهر او را پر كند یك لكه بزرگی از رنگ روی رومیزی پدرش ریخت. از سوی دیگر یك پسر كوچك دیگر به نام ژولین در حالی كه در حال بازی با قلم پدرش بود یك لكه كوچكی از رنگ را روی رومیزی پدرش ریخت.

از این تحقیق، پیاژه یك مدل رشد اخلاقی را به وجود آورد كه این مدل متمركز بر شیوه پیروی كودكان از قواعدی كه از چهار مرحله تشكیل شده است می باشد.(دامدن، ،۱۹۸۳ پیاژه ۱۹۳۲). در اولین مرحله (۲ تا ۴ سالگی) كودكان هیچ مفهوم واقعی از اخلاقی بودن ندارند. بیشتر بازی های آنان بازیهای تقلیدی است كه از هیچ قاعده ای پیروی نمی كند، مگر این كه در بعضی از اوقات آنها ممكن است محدودیت های خاصی به عنوان بخشی از بازی اختراع كنند. (مثل قراردادن تمامی قرقره های سبز در یك جعبه خاص). پیروی از عقاید و قواعد اشخاص دیگر تا مرحله دوم(۵ تا ۷ سالگی) به طور استوار آشكار نمی شود. اما وقتی پیروی از قواعد پدیدار می شود، افكار كودكان بسیار نزدیك به شیوه مطلق گرایی می شود. قواعد اجتماعی در این هنگام تحت عنوان «دیگر پیروی» مطرح می گردد. در این مرحله دستورات و قوانین به صورت استبدادی از طرف افراد بیرونی و معمولاً والدین ارائه می شود كه از نظر كودك این نوع دستورات غیرقابل تغییر می باشد. مرحله دوم را (۵ تا ۷ سالگی) و مرحله اخلاق واقع گرایی می نامند. كودك هیچ سؤالی درباره نیت یا درستی انجام اعمال یا قواعد هستی -اگر مایل به پیروی از آن هم نباشد- نمی كند. سپس، پیاژه مشاهده كرد كه كودكان در این سن وقتی به تیله بازی می پردازند در اجرای قواعد بازی بسیار انعطاف ناپذیر و تغییرناپذیر هستند حتی اگر آن بازی بسیار آسان باشد.

پیاژه به دو ویژگی جالب در زمینه مطلق گرایی اشاره كرد. بسیاری از كودكان در مرحله دوم، مسئولیت پذیری عینی را نشان می دهند، بدین معنی كه آنها موقعیت های اخلاقی را تنها با پیامدهای عینی و فیزیكی مورد ارزیابی قرار می دهند. در مسائل اخلاقی غامض، این كودكان اعمالی را كه باعث آسیب بیشتر می شود غیراخلاقی تر از اعمالی می دانند كه باعث آسیب های كمتر می شود. این كودكان كمتر به نیات اعمال توجه می كنند، از این رو، كمك اگوستین به پدرش بی ارزش تر از عدم فرمانبرداری جولین به نظر می رسد، زیرا او لكه جوهر بزرگتر را روی میز پدرش ایجاد كرده بود. از خصوصیات دیگر این مرحله قضاوت اصولی است، زیرا این كودكان عقیده استواری در مطلق گرایی یك قاعده دارند. آنها عقیده دارند كه تنبیه، همیشه وقتی قاعده ای شكسته می شود باید انجام گیرد. بنابراین، اگر یك كودكی كه توپ بیسبال خود را گم كرده و در طول یك روز كه به دنبال توپش است یك كلوچه را پیدا كند و آن را بردارد، از نظر كودكان در این مرحله باید برای این كارش تنبیه شود.

در مرحله سوم پیاژه (۸ تا ۱۱ سالگی) كودكان به تدریج درمی یابند كه قواعدی مورد پذیرش هستند كه به وسیله مردم برای كمك یا محافظت از یك فرد دیگر ایجاد شده باشد و اطاعت و پیروی ساده از دستورات دیگران نیست بلكه هر فرد به عنوان شخص خود پیرو، تصمیم به مشاركت با دیگران را می گیرد. به عنوان مثال، پیاژه مشاهده كرد كودكان مرحله سوم قواعد خود را با شرایط لحظه به لحظه و تعداد تیله ها و همچنین تعداد بازیكنان تطبیق می دهند. علاوه براین، در این مرحله پیشرفت توانایی شناختی كودكان به آنها اجازه می دهد تا عوامل جدیدی را وارد ارزیابی های اخلاقی خود كنند. شخص كاری را سعی می كند انجام دهد كه انگیزه و قصد ونیتی از آن داشته باشد، نتایج یك رفتار در این مرحله برای او مهم است. بر این اساس، با افزایش سن، كودكان در قضاوت خود رفتار جولین را بیشتر مورد سرزنش قرار می دهند، حتی اگر آسیب كمتری را ایجاد كرده باشد، زیرا اخلاقی بودن تابع ارزیابی كنونی در ارتباط با عوامل دیگر و در موقعیت های دیگر می باشد كه پیاژه به سومین سطح این مرحله(نسبی گرایی اخلاقی) می گوید.

در آخرین مرحله ای كه پیاژه به طور مختصر در مورد آن بحث كرده، كودكان قادرند قواعد جدیدی را به وجود آورند. توانایی عملیاتی آنها را قادر به فرضیه پردازی در موقعیت هایی كه ممكن است در بازی به وجود آید می كند و باعث ساختن قواعدی برای آنها می شود. همچنین آنها شروع به گسترش استدلال اخلاقی فراتر از سطح شخصی به سطوح اجتماعی و سیاسی می كنند. در این نقطه نظر، نوجوانان ممكن است علاقه خود را به گسترش موضوعات دیگری مانند حفاظت از محیط زیست و یا كمك به افراد بی خانمان نیز متوجه سازند.

پیاژه معتقد است استدلال اخلاقی همانند رشد شناختی هم به وسیله عوامل محیطی و هم عوامل ذاتی هدایت می شود. از جهت ذاتی، كودكان توانایی های شناختی خود را با دور شدن از افكار خودمحورانه، توانا كردن آنها برای جذب اطلاعات بیشتر و دیدگاه های مختلف در ارزیابی موقعیت های اخلاقی توسعه می بخشند. بنابراین، قواعد غیرقابل تغییرپذیری از نتایج عینی رفتارها به نقطه نظر انعطاف پذیرتر و گسترده تر پدیده های جهانی تغییر می یابد. پیاژه معتقد است تجارب اجتماعی نقش مهمی را در گذر یك كودك از یك مرحله به مرحله دیگر دارد. در طول سال های اولیه زندگی، كودكان یاد می گیرند كه والدین معمولاً قواعد رفتاری را به زور به آنها دیكته می كنند. آنها نیز بنا بر میل والدینشان و برای سازگاری با دنیای پیرامونشان به متابعت از والدین می پردازند. اما یك حالتی ذاتی در سیستم كودكان نهفته است كه باعث می شود آنها بعداً نقطه نظرات خود را بیان كرده و در یابند كه می توانند در مورد عقاید مختلف سئوالاتی را مطرح كنند. به تدریج همراه با تعاملات آنها با همسالان یك عامل مهم دیگر اجتماعی شدن اضافه می شود. همانطور كه پیاژه در بازیهای خیابانی نیز كشف كرد، كودك از طریق تعامل با دیگران دیدگاه ها و قواعد متعددی را در زمینه مسائل مختلف كه نتیجه گفت وگو و مصالحه با نقطه نظرات دیگران می باشد به دست آورد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.