پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان در محیط خانواده


مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان در محیط خانواده

خانواده, یك سازمان اجتماعی كوچك است كه روابط اعضای آن, بخصوص روابط والدین با فرزندان, مهم ترین عنصر شكل دهنده این سازمان است

خانواده، یك سازمان اجتماعی كوچك است كه روابط اعضای آن، بخصوص روابط والدین با فرزندان، مهم ترین عنصر شكل دهنده این سازمان است. رشد مطلوب و سالم فرزندان در تمام ابعاد مرهون ارتباط مؤثر و مطلوب والدین با فرزندان می باشد. تحلیل های نظری و تجربی بسیاری به ارتباط مؤثر والدین با فرزندان اختصاص یافته است و برای آن اهمیت و ارزش خاصی قایل شده اند.

از سوی دیگر، مطالعات و تحقیقات فراوانی به اثر فرزند بر هر یك از والدین و دیگر اعضای خانواده و یا بر كل خانواده به عنوان یك رابطه دوجانبه و تأثیر متقابل توجه داشته اند، اما بررسی مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر و مطلوب والدین بر فرزندان از مهم ترین مسائل در حریم خانواده و سلامت روانی آن تلقّی می شود. آگاهی و شناخت كافی و عمیق از این مبانی می تواند ما را در پرورش شخصیت سالم فرزندان در خانواده یاری رساند و روش های مناسب و مؤثر را برای چگونگی و نحوه ارتباط والدین با فرزندان به دست دهد.

این نوشتار، با تكیه بر برخی یافته های نظری و نیز به پشتوانه برخی پژوهش های انجام گرفته، در پی یافتن و بیان مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان می باشد.

الف) نگرش۱

اولین و مهم ترین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان در حریم خانواده، نوع نگرش والدین به جهان و انسان است. در ابتدا به بررسی واژه نگرش می پردازیم:

نگرش عبارت است از یك روش نسبتاً ثابت در فكر، احساس و رفتار نسبت به افراد، گروه ها و موضوع های اجتماعی یا قدری وسیع تر، در محیط فرد. مؤلفه های نگرش عبارتند از: افكار و عقاید، احساسات یا عواطف و تمایلات رفتاری. بنابراین، همان گونه كه محققان نیز گفته اند، می توان برای نگرش سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری در نظر گرفت.۲ نگرش یك سازه فرضی و دارای ویژگی های متعددی است; از جمله:

۱) مؤلفه های نگرش با یكدیگر تعامل دارند.

۲) مؤلفه های هر نگرش با یكدیگر تناسب سطح دارند. معمولا وقتی بعد شناختی آن عمیق و ریشه دار و وابسته به ارزش های مهم باشد، به همان نسبت بُعد عاطفی آن نیز محكم و ریشه دار بوده و به تبع آن، آمادگی روانی فرد برای رفتار مناسب نیز بیشتر است.

۳) نگرش از ویژگی های اصلی یا فرعی برخوردار است. نگرش های اصلی بر نگرش های فرعی تأثیر مستقیم دارند; بیشتر درونی شده اند و كمتر به موقعیت ها و شرایط خارجی وابسته اند. اما نگرش های فرعی هر قدر فرعی باشند وابستگی بیشتری به شرایط محیطی دارند.

حال اگر ایمان یك نگرش اصلی تلقّی شود، می توان در پرتو یك تحلیل عقلی آن را یك حالتی روانی دانست كه در هر انسانی ممكن است ایجاد شود و دارای سه مؤلفه «عقیده و شناخت»، «علقه قلبی و عاطفی» و «رفتار ظاهری» می باشد. در واقع، ما ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا می كنیم و سپس نسبت به آنچه شناخته ایم جهت گیری عاطفی و انگیزشی اتخاذ می كنیم و در نهایت، بر اساس آن شناخت و آن انگیزش كیفیت رفتار خود را تعیین می كنیم.

بنابراین، ایمان به خدا به عنوان یك نگرش اصلی بر زندگی خانوادگی و ارتباط اعضای خانواده و از جمله ارتباط والدین با فرزندان، مؤثر است و آن را می توان به عنوان یك مبنای روان شناختی برای ارتباط مؤثر مطرح ساخت.

كسانی كه معتقدند پدر یا مادر شدن یك مسئولیت الهی یا امری مقدس است در ایجاد ارتباط و حفظ آن به شكل مطلوب و مؤثر نقش فراوانی دارند; زیرا ارزش یك امر قدسی فراتر از امور عادی و مادی است و همچون دیگر امور مقدس و معنوی تناسب بیشتری با بعد اصیل انسان پیدا می كند. شاید به همین دلیل باشد كه در تعالیم اسلامی بر مسئولیت والدین در برابر فرزندان و تقدس و ارزش معنوی آن بسیار تأكید شده است و والدین را به محبت كردن و مورد رحمت و لطف خویش قرار دادن فرزندان توصیه می كند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «خدا بنده ای را كه فرزند خود را بسیار دوست می دارد، مورد رحمت خویش قرار می دهد.»۳

پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «نگاه محبت آمیز پدر به صورت فرزند عبادت است.»۴ و یا در جای دیگر فرمود: «هر بوسه ای كه والدین نثار فرزند می كنند درجه ای مثبت به دست می آورند.»۵

در مقابل، كسانی كه فرزند را به عنوان امری مزاحم زندگی می دانند و نگرش منفی به فرزند دارند هرگز نمی توانند با روش محبت آمیزی ـ كه یكی از نیازهای اساسی نیاز به محبت است ـ با فرزند خود برخورد كنند، چه رسد به اینكه بخواهند رابطه مؤثر و مطلوب با وی داشته باشند.

به طور كلی، آنچه در ارتباط بین فردی نقش عمده ای ایفا می كند و می تواند تسهیل كننده تأثیرگذاری مطلوب والدین نسبت به فرزند باشد، نگرش مثبت والدین نسبت به فرزند است; بدین معنا كه به فرزند به عنوان هدیه و امانت الهی و حتی به صرف انسان بودن باید ارج نهاد و بدون توجه به مشكلات و رفتارهای ناهنجار وی، او را به عنوان انسانی كه دارای همه گونه توانایی و قابلیت های بالقوه است نگریست و توجه كرد. با این نوع نگرش می توان به او امكان داد تا آنچه هست باشد و احساسات واقعی خویش را بیان و ابراز كند. در حقیقت، نگرش مثبت شامل یك نوع عشق و علاقه انسانی به فرزند است; عشق توأم با احترام.

بنابراین، به نظر می رسد مهم ترین مبنایی كه در ارتباط مؤثر والدین با فرزندان نقش آفرینی می كند، نگرش والدین نسبت به هستی، خداوند، انسان، زندگی و جایگاه فرزند در مجموع جهان هستی است. در واقع، رابطه والدین با فرزند در درجه اول متأثر از نگرش والدین به جهان هستی و هستی بخش جهان است.

امام سجاد(علیه السلام) ارتباط والدین با فرزندان را مبتنی بر این كرده اند كه اصولا فرزند از آن والدین است و جزئی از وجود آنهاست، پس هر حركت و تلاشی در این زمینه به حیطه وجودی آنها بر می گردد و ثمره و نتیجه اش برای خود آنهاست و بر همین اساس، حقوق فرزند را تبیین می كنند و می فرمایند: «وَ أمَّا حَق وَلدِكَ فَتعلم إنَّه منك و مضاف إِلیكَ فِی عَاجل الدُّنیَا بِخَیره و شَرَّه وَ إِنَّكَ مَسؤُول عَمَّا وَلّیته مِن حُسنِ الاَدَبِ وَ الدَّلَالهٔ عَلی رَبِّه وَ المَعُونَهٔ عَلَی طَاعَته فِیكَ وَ فِی نَفسِه فَمُثَابَ عَلی ذَلِكَ وَ مُعَاقَب.»;۶ حق فرزندت بر تو آن است كه بدانی او از توست و رفتار نیك و بدش در این دینا با تو پیوند دارد و تو به دلیل مسئولیت و ولایتی كه بر او داری موظفی كه او را خوب تربیت كنی و به جانب پروردگارش رهنمون باشی و به او كمك كنی تا در ارتباط با تو و خودش، از خداوند فرمان برد و نیز توجه داشته باش كه اگر او را به شایستگی تربیت كنی، پاداش آن را خواهی یافت و چنانچه در تربیت او سهل انگاری كنی مورد عقوبت خداوند قرار خواهی گرفت.

بنابراین، وقتی كه در فرهنگ اسلامی، «فرزند» از بهترین و ارزشمندترین جایگاه ها برخوردار است و فرزندآوری یك مسئولیت خطیر و وظیفه دینی تلقّی می شود، والدین به این وظیفه نگاه تقدس گونه دارند، در برابر آن مسئولیت با كمال وجود و هستی آمادگی پیدا می كنند. و یا وقتی كه در فرهنگ اسلامی به فرزند به عنوان یك امانت از طرف خداوند در دست والدین نگاه می شود، والدین در ایجاد و حفظ رابطه مؤثر و مطلوب از هیچ تلاشی دریغ نخواهند كرد و با تمام وجود به حفظ و استمرار ارتباط مؤثر خود با وی خواهند پرداخت و همیشه در اندیشه ایجاد و گسترش بهترین و مناسب ترین شرایط برای این امر خواهند بود.

بر خلاف آنجا كه والدین مسئله فرزندآوری را به یك مسئله انتخاب شخصی كاهش داده اند و بر همین اساس، به دنبال كشف روش های مختلف كنترل موالید و رهایی از داشتن فرزند می روند و یا آنجا كه داشتن فرزند را به عنوان امری كه به از دست دادن آزادی و مقید شدن به گرفتاری های ظاهری آن یا باعث فشار مالی و امثال آن می شود تلقّی می كنند، در این صورت، والدین با چنین نگاه منفی به این مسئله، چگونه می توانند به دنبال ایجاد رابطه، آن هم به شكلی مطلوب و مؤثر باشند؟

امروزه در كشورهای صنعتی غرب مسئله فرزندآوری یك انتخاب شخصی است. افزایش روش های كنترل موالید، افرادی را كه نمی خواهند والد شوند قادر می سازد از فرزندآوری اجتناب ورزند ... .۷ اما در فرهنگ اسلامی فرزند یا نعمت است یا رحمت، و به داشتن فرزند و توالد و تناسل توصیه اكید شده است و در انتخاب همسر توصیه می شود همسری را برگزینید كه قابلیت فرزندآوری داشته باشد.

ب) دلبستگی۸

دومین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین و فرزندان، دلبستگی است. برخی دلبستگی را آغاز محبت و رابطه عاطفی بین والدین و فرزندان تلقّی كرده اند.

هر نوزادی با طیفی از رفتارها به دنیا پا می گذارد و رابطه دلبستگی عمیقی را با والدین خود گسترش می دهد. دلبستگی را می توان به عنوان یك رابطه فعال، عمیق و پایدار عاطفی بین كودك و والدین تعریف كرد. در مطالعه رفتار دلبستگی كه می توان آن را آغاز رابطه عاطفی فرزند با والدین تلقّی نمود، برخی پژوهشگران از دیدگاه زیستی یا فطری طرفداری می كنند و به عبارت دیگر، به مبنای زیستی یا فطری برای رابطه مثبت و مؤثر والدین و فرزندان معتقد هستند. پژوهشگرانی كه از این دیدگاه طرفداری می كنند به بررسی های جان بالبی (John Bowlby، ۱۹۶۹ و ۱۹۹۸) استناد می كنند. بالبی معتقد بود كه نوزادان در هنگام تولد از لحاظ زیست شناختی به رفتارهای كلامی و غیركلامی (مانند گریه كردن، چسبیدن و لبخند زدن) و به رفتارهای «دنباله روی»۹ (مانند خزیدن یا راه رفتن به دنبال مراقب اولیه) كه پاسخ عاطفی غریزی معینی را در مراقب فرا می خواند، مجهّز هستند. این استدلال زیست شناختی علاوه بر این، به وسیله بررسی های كنراد لورنز (Konrad Lorenz، ۱۹۳۷) درباره نقش پذیری۱۰ مورد حمایت قرار گرفت. پژوهش های لورنز نشان می دهد كه جوجه اردك ها چگونه به اولین شیء متحركی كه در طی یك دوره بحرانی۱۱ معین در رشد خود می بینند، وابسته می شوند و سپس به دنبال آن راه می افتند.

هری هارلو (Harry Harlow) و رابرت زیمرمن (Robert Zimmerman، ۱۹۵۹) با تحقیقات خود روی حیوانات به نتایج جالبی دست یافتند و در پاسخ به این پرسش كه آیا آرامش و آسودگی نوزادان به عواملی از قبیل تغذیه یا تماس بستگی دارد یا خیر، به این نتیجه رسیدند كه: «آرامش حاصل از تماس جسمانی در مقایسه با تغذیه، مهم ترین عامل تعیین كننده دلبستگی نوزادان به مراقب اولیه است.»۱۲

همچنین هارلو بر اساس نتایج و یافته های تحقیق خود در حیوانات نتیجه گرفت: «چیزی كه او آن را آرامش ناشی از تماس می نامید، یعنی احساس های آسودگی لذت بخشی كه به وسیله یك مادر نوازشگر فراهم می شود، یك عامل تعیین كننده قوی در دلبستگی است و رضامندی ناشی از نیازهای فیزیكی دیگر مانند غذا در این زمینه تبیین كافی و مناسبی را فراهم نمی كند.»۱۳

آرامش ناشی از تماس بین مادران و نوزادان انسان نیز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و بررسی های انجام شده در این زمینه آن را تأیید می كند. برخی پژوهشگران معتقدند تماس جسمانی بلافاصله پس از تولد یك بخش اساسی و مهم از پیوند عاطفی اولیه است.۱۴

مادران سراسر دنیا، همراه با تماس جسمانی زیاد اطفال خود را می بوسند، نوازش، پرستاری و تمیز می كنند، برای آنها آرامش فراهم می كنند و به آنها واكنش نشان می دهند.۱۵

گرچه روان شناسان بحث دلبستگی را در محدوه كودك (به ویژه نوزادی) و روابط آن با مراقب (مادر و پدر) مطرح كرده اند، ولی این دلبستگی در سال های دیگر عمر هم وجود دارد و تأثیرات آن نیز سرنوشت ساز است. همچنین تمام پژوهش ها در زمینه دلبستگی متمركز بر مادران و اطفال آنها بوده اند ولی مسلم است كه نتایج پژوهش ها در مورد پدران و سایر مراقبت كنندگان اولیه صادق است.۱۶

روان شناسان در دهه های اخیر۱۷ بیشتر بر روابط كودك ـ مراقب تأكید ورزیده و كنش های متقابل آن را اساس عمده ریشه عاطفی و شناختی قلمداد كرده اند. این نظریه پردازان تمام توجه خود را به روابط مادر و كودك معطوف داشته، مادر را به عنوان كسی كه توجه، مراقبت و احساس امنیت یا عدم امنیت به كودك می دهد شناخته اند.

یكی از عوامل بسیار مهم در رشد دلبستگی عاطفی كودك، مادر و سایر مراقبان او هستند و این دلبستگی روابط كودك را در جامعه بزرگ تر فردا رقم می زند و كودك این رابطه با والدین را بعدها هم حفظ خواهد كرد تا رفتار خود را با والدین محبوبش تطبیق دهد. پس دلبستگی می تواند زمینه لازم برای تأثیر مثبت والدین بر فرزندان را فراهم نماید و فرزندان را به سوی تطبیق رفتار خود با والدین تشویق و ترغیب كند و مبنای رفتارشان را می توان در میزان و چگونگی دلبستگی آنها به والدین شان مشاهده كرد.

محمدرضا احمدی

پی نوشت ها

۱. Atitiued.

۲ـ جمعی از مؤلفان، روان شناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، تهران، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۲، ص ۱۳۷.

۳ـ محمّد محمّدی ری شهری، میزان الحكمه، تهران، نشر مركزالاعلام الاسلامی، ۱۳۷۹، ج ۱۰، ص ۶۹۹، حدیث ۳۲۳۲۳.

۴ـ حسین نوری طبرسی، مستدرك الوسایل، بیروت، مؤسسهٔ آل البیت لاحیاء التراث، ۱۹۸۸م، باب ۲۴ و ۳۸۹.

۵ـ همان.

۶ـ ابومحمد الحسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت، اعلمی للمطبوعات، ۱۹۷۴م، ح ۲۳، ص ۱۸۹.

۷. White, J. l kime , S. (۱۹۸۷). The first three years of le. New York: prentice-hall, P. ۱۰۶.

۸. Attachment.

۹. Fallowing behavior.

۱۰. Imprinting.

۱۱. Critical.

۱۲ـ پاول هنری ماسن و همكاران، رشد و شخصیت كودك، ترجمه مهشید یاسایی، تهران، نشر مركز، ۱۳۸۰، ص ۱۷۶.

۱۳ـ همان، ص ۱۷۷.

۱۴ و ۱۵ـ كارل هافمن و همكاران، روان شناسی عمومی، ترجمه هادی بحیرایی و همكاران، تهران، ارسباران، ۱۳۸۴، ص ۴۲۴.

۱۶ـ همان، ج ۱، ص ۴۲۵.

۱۷ـ بالبی (۱۹۶۰); فروید (۱۹۶۴); واتسون (۱۹۲۸)

۱۸ـ ناصر بی ریا و همكاران، روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تهران، سمت، ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۷۹۶.

۱۹. Empathy.

۲۰. sympathy.

۲۱ـ دیماتئو، ام. رابین، روان شناسی سلامت، ترجمه سیدمهدی موسوی اصل و همكاران، تهران، سمت، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۴۳۹.

۲۲ـ اسماعیل بیابانگرد، روان شناسی نوجوان، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۶۸.

۲۳ و ۲۴ـ اون هارجی و دیگران، مهارت های اجتماعی در ارتباط میان فردی، ترجمه خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، تهران، رشد، ۱۳۸۴، ص ۲۷۴.

۲۵ـ حسین شكرشكن و همكاران، مكتب های روان شناسی و نقد آن، چ دوم، تهران، سمت، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۴۴۳.

۲۶ـ حسین بستان، اسلام و جامعه شناسی خانواده، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص ۱۰۰.

۲۷ـ اسماعیل بیابانگرد، روان شناسی نوجوان، چ سوم، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۹۷.

۲۸ـ محمّدتقی فلسفی، كودك از نظر وراثت و تربیت، تهران، هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۴۱، ج ۲، ص ۱۴۵.

۲۹ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسهٔ الوفا، ۱۹۸۳ م، ج ۱۰۴، ص ۹۱.

۳۰ـ همان، ج ۷، ص ۳۰۴.

۳۱ـ شكوه نوابی نژاد، سه گفتار درباره راهنمایی تربیت فرزندان، چ ششم، تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ۱۳۷۵، ص ۲۳.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.