پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
باز آفرینی هویت اسلامی
![باز آفرینی هویت اسلامی](/web/imgs/16/152/bnfcr1.jpeg)
هویت و کینستی اسناینها محصول عوامل و عناصر مختلفی است که در کل به شناخت و تلقی آنها از خویشتن خود و انتظاراتشان از جایگاه و منزلت خویش برمیگردد. چنین تلقی شناختی خود علاوه بر ابعاد آگاهانه آن نتیجه شرایط زندگی، صفات ذاتی و اکتسابی و فعالیتها و نیز باروها و اعتقاداتی است که انسانها پذیرفتهاند. هر چند در تفکر اسلامی انسانها فطرتا تا دنبال حق جویی و خوبیها هستند، اما گاه شرایطی فراهم میشود که فطرت پاک آدمی را غبار آلود نموده و شخصیتی کاذب و معارض با خویشتند او میآفریند. هویت و کیستی انسان، مسالهای است که آدمی از همان نخستین روز خلقت از خود پرسیده و همواره درصدد نیل به کنه آن بوده است. رصولان باطنی و ظاهری متذکر و یادآور همان فطرت پاک و چهره نیک بودهاند که خداوند در نهاد انسانها به ودیعه نهاده است. آنها دو داعی الهی برای پیوستن به فطرت پاک الهی و سرچشمه هستیاند. آنها انسان را به هویتی الهی و اصیل است. اما چنین هویت اصیلی همواره در معرض آسیبها و کمین دشمنان قسم خورده فرزندان آدم ابوالبشر قرار دارد و شیطان و لشگر او همواره در صدد انحراف و اضلال آدمی بوده و در کمین او نشستهاند.
در همان واقعه سجده ملائک بر آدم ابوالبشیر و با عهد شیطان رانده شده بر اغوا و فریب آدمیان، خداوند این نوید را به انسانها داد که شیطان را راهی به بندگان خالص و مخلص او نباشد. بدین سان به رغم اجازه شیطان در اغوا و فریب انسانها، خداوند راهی را نیز برای رهنمون شدن انسان به صراط مستقیم نشان داد که دعوت پیامبران جز آن نبوده است. از این رو زینت یافتن هویت آدمی به تبعیت از پیام آسمانی پیامبران تجلی همان صراط مستقیم است.
اینجا سخن سر آن است که انسانها چگونه هویتی اصیل مییابند و میتوانند از کمین شیاطین انس و جن پیروز بیرون آیند؟ هویت اصیل آدمی چیست و ساز و کار و حفظ آن کدام است؟ عوامل متعارض با آن هویت کدامند؟ و در نهایت مهدویت اسلامی چه ارتباطی با چنین سازو کاری دارد؟ اینها و پرسشهایی از این قبیل میبایست در سنت اسلامی پاسخ گفته شوند.
هویت هر چند مفهومی جدید است و در مطالعات جامعه شناسی ۲ سده اخیر به یکی از مباحث مهم جامعه شناسی تبدیل شده، اما بحثی ریشهدار در تاریخ بشری است و ادیان، مکاتب و اندیشمندان بسیاری درصدد پاسخ بدان برآمدهاند. هویت در بردارنده ۲ بعد متناقض نماست: بعد همسانی و بعد تمایز،اولین معنای آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است: این با آن مشابه است. معنای دوم آن به مفهوم تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض میگیرد. به این ترتیب به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف راه مییابد و مفهوم هویت به طور همزمان میان افراد با اشیاء دو نسبت محتمل برقرار میسازد: از یک طرف شباهت و از طرف دیگر تفاوت.
در جامعه شناسی تعاریف مختلفی از هویت ارائه شده است. مانوئل کاستلز معتقد است: «هویت سرچشمه معنا و تجربه برای مردم است... برداشت من از هویت، در صورتی که سخن از کنشگران اجتماعی باشد، عبارت است از فرایند معناسازی براساس یک ویژگی فرهنگی یا فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده میشود.» تاجفل هویت اجتماعی را با عضویت گروهی پیوند میزند و آن را متشکل از سه عنصر میداند: عنصر شناختی (آگاهی از این که فرد به یک گروه تعلق دارد)، عنصر ارزشی (فرضیاتی درباره پیامدهای ارزشی مثبت یا منفی عضویت گروهی) و عنصر احساسی (احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد دیگری که رابطهای خاص با آن گروه دارند). بر این اساس هویت اجتماعی از دیدگاه تاجفل عبارت است از: «آن بخش از برداشت یک فرد از خود که از آگاهی او نسبت به عضویت در گروه (گروههای ) اجتماعی همراه با اهمیت ارزشی و احساسی منضم به آن عضویت سرچشمه میگیرد.»
هویت با معنایی که شخص برای زندگی خود مییابد، پیوند مستقیمی دارد. شاید بتوان این نکته را با اصطلاح واژگان نهایی ریچارد رورتی بهتر توضیح داد. از نظر رورتی واژگان نهایی واژگانی است که هنگامی که از کسانی خواسته میشود از امید، عقاید و آرزوهایشان تبیینهایی ارائه دهند، مجموعهای از کلمات و عبارات را دارند که بدانها متوسل میشوند. اینها، همان واژگان نهاییاند. ما داستان خودمان را به وسیله این واژگان نقل میکنیم. آنها بدین دلیل نهاییاند که فراتر از آنها تکرار مکررات، جزمیت با سکوت وجود دارد.
واژگان نهایی یک مسلمان همان اسلام است و از این رو اسلام برای او هویت بخش است. بر این اساس هویت اسلامی را باید در معنایی جست که پیام آسمانی اسلام تعریف میکند. برای یافتن چنین تعریفی از هویت اسلامی میبایست چگونگی شکل گیری نخستین جامعه اسلامی را در صدر اسلام جستجو کرد. جامعه اسلامی با نزول دعوت الهی و آغاز بعثت در سال ۱۳ قبل از هجرت آغاز شد. اجتماع کوچک ۳ نفری پیامبر گرامی اسلام (ص) و نخستین دو مومن به وی هنگام نماز جماعت در کنار کعبه، اولین تجلی هویت اسلامی در مکه بود. کانون هویت جدید اسلامی نیز پذیرش و پیروی از دعوت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود. با گسترش مسلمانان و هجرت پیامبر گرامی اسلام (ص) به یثرب هویت اسلامی شکل تثبیت یافتهای مییابد. و حتی نام نخستین جامعه اسلامی به مدینه الرسول (ص) تغییر مییابد. در اینجاست که خط تمایز اسلام و شرک و کفر برجسته میشود و عملا نزول سوره کافرون در مکه و نیز آیه برائت در مدینه تجلی بخش تمایز مسلمانان از مشرکان میشود. مسلمانان با نزول تدریجی قرآن هویت منسجمتری یافته و چگونگی زندگی اسلامی را با تعالیم پیامبر (ص) میآموزند. قرآن، شخص پیامبر (ص) و سنت وی در عصر رسالت همگی مرزهای هویت مسلمانان را شکل میدادند. نفی محوریت تمایزات قبیلهای و قومی نژادی و محور قرار گرفتن تقوی و ایمان، امت واحده اسلامی را شکل داد که تمایزات منطقهای قومی در آن حاشیهای بود. چنین امتی مایه فخر و مباهات خدا و رسول او بود. هذه متکلم امه واحده و انا ربکم فاعبدون ( انبیاء- ۹۲). اما نکتهای که در ساختار هویت اسلامی برجسته است و سفارش اکید پیامبر گرامی اسلام(ص) را در پی داشت توصیه به همراهی قرآن و عترت در کانون حیات و هویت اسلامی است. تمسک به کتاب و عترت در سنت اسلامی نشانگر نقش کانونی آنها در ساختار هویت اسلامی است. هر چند پس از پیامبر (ص) خلافت اسلامی سعی کرد قلمرو اسلامی را تجلی دهد، اما واقعیت این است که نهاد خلافت نتوانست عملا بازتاب و جامعه دو عنصر اصلی هویت اسلامی عینی کتاب و عترت باشد و در نتیجه با جدا افتادن آن دو هویت اسلامی نیز دستخوش بحرانها و ناخالصیهایی شد که سرآغاز آن به نخستین روزهای رحلت پیامبر اسلام (ص) بر میگشت.
بر خلاف جهان غالب سنی که کانون هویت اسلامی را پس از پیامبر (ص) در نهاد خلافت و شریعت یا سنت او میجست، شیعه بر عمل به توصیه پیامبر گرامی اسلامی اصرار میورزید و هویت اسلامی را در قرآن و عترت (ع) جستجو میکرد. حدیث شریف نبوی (ص) در تاکید بر شناخت امام زمان را میبایست در این راستا توضیح داد. به دلیل عدل قرآن بودن اهل بیت (ع) در حدیث شریف نبوی(ص) ثفلین، امام نیز کسی جز از همان عترت نیست. حدیث شریف ضرورت معرفت امام در کتب فریقین نقل شده است. طبق این حدیث پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه، یعنی هر آن که از دنیا برود اما امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. چنین تاکیدی بر روایت ثقلین است و نشان میدهد که معرفت امام کانون هویت اسلامی را تشکیل میدهد. هر آن کس که امام را نشناسد عملا از رسیدن به راه راست باز میماند. بر چنین نکته در دعایی که در مورد شناخت خداوند چنین میخوانیم: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ظللت عن دینی.(مفاتیح الجنان)
عباراتی که از ائمه به سفینه نجات، طریق الل الله، المحجه و امثال آن تعبیر میکنند، همگی بر خصلت کانونی وجود امام در شکل گیری هویت شیعی دلالت میکنند. تعبیر شیعه علی که در روایات اسلامی از لسان مبارک پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است و نیز تعابیر محب اهل البیت(ع) و ذوی القربی همگی هویت خاصی را به شیعیان اعطا میکنند که ضمن وحدت بخشیدن به شیعیان آنان را از دیگران متمایز میگردانند. از این رو امام معصوم (ع) و اهل البیت (ع) را میبایست در کانون هویت شیعی و تکون آن جستجو کرد.
● فرهنگ مهدوی و نقش هویت بخش آن
فرهنگ، مجموعهای از نگرشها، ارزشها، هنجارها، رسو، سنتها، شعائرو اعمال خاص پذیرفته شده در یک جامعه را در بر میگیرد. از این رو فرهنگ مهدویت نیز به مجموعهای از نگرشها و ارزشها و هنجارهای مربوط به ظهور منجی موعود از سلاله پاک پیامبر اسلام(ص) اطلاق میشود.
فرهنگ مهدویت ریشه در تاریخ بشریت دارد. تمامی ادیان الهی از همان آغاز منادی ظهور منجی موعود بودهاند. از آنجا که نگرش ادیان به تاریخ بر تحول خطی غایت مدار و فرارسیدن سرانجام نیک برای انسان و جهان و تحقیق وعده الهی مبتنی است، پیامبران آسمانی همواره از فرارسیدن عصری طلایی که تحقق بخش وعده الهی است، خبر دادهاند. در اسلام نیز آموزه مهدویت و به تبع آن فرهنگ شکل گرفته بر اساس آن قدمتی همپای ظهور اسلام دارد. مومنان همواره به فرارسیدن چنین عصری بشارت داده میشدند.
کانون فرهنگ مهدوی را میتوان تحقق فرج و ظهور منجی موعود(عج) دانست. هر گونه نگرش، هنجار و سنتها و شعاتر خاصی که در یک جامعه حول چنین اعتقادی شکل میگیرد، میتواند در مقوله فرهنگ مهدویت قرار گیرد. عنصر کانونی چنین فرهنگی همان منجی موعود است. البته باید توجه داشت که فرهنگ مهدویت را میتوان به فرهنگ اصیل و فرهنگ منحرف شده تقسیم کرد. اگر معیار فرهنگ مهدوی نیز با منجی واقعی محقق میشود. اما چنان که در تاریخ نیز مکرر اتفاق افتاده است، مدعیان دروغین یا متهمدیانی نیز ظهور کردهاند و خواستهاند از چنین فرصتی سوء استفاده کنند. اما به رغم چنین ادعاهای دروغینی، فرهنگ اصیل مهدویت به تقدیر الهی و همت عالمان و بیدارگران وارسته در طول تاریخ حفظ و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. در تفکر شیعی نیز فرهنگ مهدوی جایگاه ارزشمند و بنیادینی یافته و هویت بخش تفکر شیعی شده است.
نمود فرهنگ مهدوی در یک جامعه را میتوان امید فرج در آن جامعه دانست. البته امید فرج در ادیان و مذاهب هر چند اصلی بنیادین است، اما مقولهای تشکیکی و دارای شدت و ضعف است. بدین معنا که چگونگی نگرش به تحقق فرج در ادیان و حتی در مذاهب درون یک دین به رغم، اشتراک در ایمان به اصل تحقق فرج، متفاوت است. از این جهت فرهنگ مهدوی در تشیع از تمامی دیگر ادیان و مذاهب متمایز و برجسته است. گاه امید به تحقق فرج به رغم اصالت آن، در افقی دور و مبهم قرار میگیرد. فرد دچار بحران و مشکل نمیداند که آیا چنین فرجی زمان حیات او را نیز در برخواهد گرفت یا امید است که در آینده پس از وی محقق خواهد شد. اما در فرهنگ شیعی ۲ عنصر وجود دارد که انسان گرفتار را همواره امیدوار نگه میدارد که در حیات خود مشمول فرج خواهد بود. عنصر نخست را میتوان در آموزه اعتقادی حضور و وجود منجی در افق زمانی مشترک با فرد گرفتار دانست. چنان که گذشت، ضرورت حضور امام در هر عصری یکی از آموزههای اساسی شیعی است. زمان بدون امام متصور نیست. امام است که رکن اساسی هستی این جهانی تلقی میشود و بدوی وی در مشیت الهی جهان فلسفه وجودی خود را از دست میدهد. اما خلیفه و حجت خدا روی زمین است و هرگز زمین خالی از حجت نمیماند. حال چنین حجتی یا ظاهر است یا غایب از چشم ناظر. به عبارت دیگر، به صورت حاضر ناضر بر حال فرد گرفتار هر چند خود فرد گرفتار و مشتاق چنین حضوری را به عیان مشاهده نکند اما بدان اعتقادی عمیق دارد. یک مومن شیعی نمیتواند بدون احساس وجود و حضور امام زندگی کند، هر چند توفیق دیدار او را نیز نداشته باشد. پس اعتقاد به حضور منجی در افق زمانی فرد گرفتار امید فرج را مضاعف میسازد. یک مومن شیعی از این جهت باندای «یا اباصالح اغثنی» در درون وجود خویش امید آن را دارد ه در صورت صلاحدید مولای خویش حاجتش روا شود. چنین ویژگی را نمیتوان در جای دیگر یافت و اختصاص به شیعیان دارد.
عنصر دوم نیز آموزه رجعت در فرهنگ مهدویت شیعی است. این امر مومن منتظر را امیدوارتر میسازد که حتی اگر عمر او به سرآید و مراد خویش را در آغوش نکشد و خود به عیان در طول عمر خویش شاهد جمال ظهور فرج نباشد، با رجعت پس از مرگ خویش در هنگام ظهور شاهد فرج باشد. این آموزه نیز اختصاص به شیعیان دارد و امید آنان را به فرج افزایش میدهد.
اهمیت اصلی و کلیدی فرهنگ مهدویت را میتوان در هویت بخشی به یک فرد و جامعه دانست. جامعهای که به آینده اعتقاد دارد و بر آن باور است که عصری دگر فرا خواهد رسید که متفاوت از وضع موجود است و از نقصها بر کنار است و به اصطلاح مدینه فاضله معیار دارد، میتواند زندگی امروز خود را نیز براساس همان مدل کامل سازمان دهد. به بیان دیگر او الگویی از وضع مطلوب دارد و هماره موقعیت و منزلت خود را با آن میسنجد.
اما فراتر از این تصویر مطلوب که در تمام ادیان آسمانی، در فرهنگ شیعی، مهدویت بار خاصی دارد. مهدویت در زمانه ما که عصر امام زمان و عصر منجی غایب است، کاری اساسی در تعریف هویت ما دارد. هویت معنای زندگی است هویت کیستی شخص است که لحظه به لحظه با او همنشین است و از او جدا ناپذیر، از این نظر هویت یک شیعی با امام زمان خویش تعریف میشود. بیان معجزه آسای کلام نبوی در مبنا بودن معرفت امام زمان بین اسلام و جاهلیت اینجاست که معنی کامل مییابد و ما میتوانیم آن را درک کنیم. در مکتب شیعی امام هویت بخش است و او را از جامعه جاهلی و عصر جاهلی جدا میسازد. پس در زمانه ما نیز که امام ما همان مهدی موعود (عج) است، او نه جدا از وجود ما، بلکه بخشی از وجود ما شیعیان است. هر گونه غفلت ما از مهدی منتظر (عج) مساوی غفلت از خویشتن خودمان خواهد بود. ما گمشدهای بیش نخواهیم بود. از این رو اهمیت فرهنگ مهدویت در یک جامعه شیعی نقش هویت بخش و کانونی آن در زندگی شیعیان است. ما بدون مهدی (عج) هیچیم و گمشدهای بیش نیستیم. مصداق «نسوا الله فانسیهم انفسهم» خواهیم بود. طبق روایان شیعی معرفت ما نسبت به خدا نیز بدون معرفت به حجت او تحقق نخواهد یافت.
مسلمانان در طول تاریخ با چالشها و بحرانهای متعددی مواجه بودند که همواره به جهانی هویت آنان را به چالش کشیده است. از زمان مهاجرت و استقرار آریاییان و تشکیل حکومت در ایران تاکنون هویت در ایران با بحرانهای مختلفی مواجه بودهاند که مهمترین آنها ۴ بحران است: اول : حمله اسکندر به ایران و هجوم فرهنگ یونانی، دوم: سلطه بنی امیه برجهان اسلام از جمله ایران و هجوم فرهنگ اشرافیت جاهلی عرب زنده شده توسط امویها بر ایران، سوم: حمله زرد پوستان آسیای مرکزی و حوزه آلتایی و تهاجم فرهنگی ترک مغول و تاتار و چهارم: تهاجم استعماری فرنگیان و تحمیل فرهنگ غربی به هویت ایرانی.
آخرین بحرانی که هویت اسلامی را به چالش کشیده است، بحران هویت ناشی از وضعیت جهانی شدن است. جهانی شدن عملا با فرآیند همگون سازی خود و سیطره فرهنگها و هویتهای مسلط در جهان که عمدتا فرهنگ غربی است، فرهنگهای دیگر را به چالش میکشد، اما در برابر چنین چالشهایی هویت مقاومتی و بدیل هویت رو به افول مدرنیسم غربی خود را مطرح کند. بدون تردید کانون چنین هویتی نیز در عصر حاضر گرایش به مهدویت است. رشد گرایشهای منجی گرایانه در سطح کل جهان و نیز افزایش شور و شوق مسلمانان برای عصر مهدوی در شرایط بحرانی کنونی عالم همگی هویت دینی اسلامی رسوب شده در وجود انسانها را احیا و توجه همگانی را به ساحت مقدس مهدی (عج) جلب کرده است. از این رو چالش اخیر جهانی شدن خود فرصتها و زمینههای جدیدی را برای احیای هویت اسلامی فراهم کرده (نک: بهروز لک ۱۳۸۳) و تمسک به نام و یاد مهدی موعود عج به عنوان امام بر حق زمانه ما، به ما کمک مینماید تا با سهولت و براحتی چنین چالشهایی را پشت سر بگذاریم و شاهد تحقق وعده الهی در پیروزی مستضعفان و ستمدیدگان در طول تاریخ بر مستکبران و ظالمان باشیم.
غلامرضا بهروزلک
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست