جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به مفهوم مقبولیت در نظام سیاسی اسلام


نگاهی به مفهوم مقبولیت در نظام سیاسی اسلام

هدف از این مختصر, آشنایی با مقبولیت و بیعت, و فراز و نشیب های آن در تاریخ اسلام است فرضیه این نوشته آن است كه هرچند مقبولیت امر مهم و اساسی است, اما همیشه و الزاماً با حقانیت همراه نمی باشد پس ممكن است در جهان واقعی, یكی از این دو بدون دیگری موجود شود

دغدغه «مقبولیت حاكمان»، ویژه زمان معیّنی از تاریخ نبوده است، امروزه بیش از هر وقت دیگر در جهان شاهد آنیم. این مسأله انگیزه مقاله حاضر گردید.

برای آن كه بتوانیم در این باره به قدر كافی به بحث بپردازیم، از مبحث «مشروعیت» به معنای «حقانیت»، به طور كلی چشم پوشیده ایم، بررسی آن مجالی دیگر می طلبد.

هدف از این مختصر، آشنایی با مقبولیت و بیعت، و فراز و نشیب های آن در تاریخ اسلام است. فرضیه این نوشته آن است كه هرچند مقبولیت امر مهم و اساسی است، اما همیشه و الزاماً با حقانیت همراه نمی باشد. پس ممكن است در جهان واقعی، یكی از این دو بدون دیگری موجود شود.مفروض نیز این است كه ظهور ادیان و شرایع الهی در طول یكدیگر، امری یقینی و انكارناپذیر است.

●مفهوم «مقبولیت»

در مغرب زمین، كه میان مقبولیت مردمی و مشروعیت چندان تفاوت نیست، «مقبول» و «مشروع» به چیزی می گویند كه قانونی بوده، ریشه در Legal و خواست مردمی داشته باشد. «مقبول» به معنای پذیرفته شده است و «مقبولیت» یعنی آنچه مورد قبول مردم است. پس در اسلام و غرب، تفاوتی در معنای لغوی آن دیده نمی شود، جز آن كه در جداسازی آن از مشروعیت، منشأ و ملاك مقبولیت در این دو دیدگاه و نكاتی از این قبیل تفاوت هایی وجود دارد.

بنابراین، در اندیشه های اسلامی تنها وظیفه مردم در این خصوص، كارامد و مقبول نمودن چنین نظامی است كه از مشروعیت الهی و حقانیت برخوردار باشد. در گذشته، پذیرش مردمی و مقبولیت در قالب «بیعت» پدیدار می گشت. به همین دلیل به جاست به طرح مختصر این بحث بپردازیم.

●بیعت۱

«بیعت» پیوسته یكی از اساسی ترین مفاهیم سیاسی بوده است. این لغت ریشه در «بیع» دارد. «بیع» و «بایع»، هم در مورد خریدار به كار می روند و هم در مورد فروشنده. به تعبیر دیگر، «بیع»، معاوضه و مبادله است. استفاده از چنین لفظی در بیعت نیز حكایت از نوعی معامله دارد. ابن اثیر در كتاب النهایه، بیعت نمودن بر اسلام را به معنای «معاقده» و «معاهده» می داند: «كَاَنَّ كلّ واحد منهما باع ما عنده مِن صاحِبه و اَعطاهُ خالصهٔ نفسه و طاعته و دخیلَهٔ امرِه»۲; هر یك از آن ها آنچه را نزد دیگری هست، خریداری كرده و تمام وجود و اطاعت از او و دخالت در كار خود را به او واگذار می كند. معمولاً این گونه معامله ها در میان اعراب آن روز با زدن دو كف بر هم صورت می گرفت. چنین رسمی در جاهلیت میان افراد قبیله با رئیس قبیله، به ویژه در زمان جنگ، برقرار بود. در آن هنگام تعهد بیش تر از سوی اعضای قبیله در اطاعت محض از رئیس قبیله بوده است او نیز در مقام ریاست، مدافع و حامی افراد به شمار می آمد.

برای واژه «بیعت» در اصطلاح، تعاریف زیادی ارائه شده، اما آنچه در این جا مورد بحث است، بیش تر نگاهی به تحوّلات تاریخی بیعت می باشد. بیعت در زمان جاهلیت نیز مرسوم بوده است. در تاریخ اسلام، ظاهراً نخستین بار، در جریان انذار نزدیكان قبیله رسول خدا(صلی الله علیه وآله)۳، سخن از بیعت به میان آمد. در برخی از نقل ها كلمه «بیعت» به روشنی دیده می شود، ولی در مواردی «زدن دست بر دست» حكایت از همان بیعت بود.۴البته افراد دیگری كه مسلمان می شدند نیز بایستی با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت می كردند، اما آنچه مسلّم است این كه بیعت به طور جدی و عمومی، در پیمان های عقبه اول و دوم مطرح گردید. پس از آن نیز سنّتِ بیعت برای هر تازه مسلمانی مورد استفاده قرار می گرفت. بدین روی، بیعت آغازی بر نظم نوین سیاسی اسلامی و یكی از اساسی ترین مفاهیم سیاسی گردید; مفهومی كه افراد جامعه را به رهبر آن متصل می كرد و حدود و قیود تعهدات آن ها را نسبت به یكدیگر معیّن می ساخت.

بیعتی كه مردم در پیمان عقبه اول و دوم با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)انجام دادند، از یك سو تعهد افراد نسبت به شروطی بود كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مطرح كردند، و از دیگر سو، رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بهشت را برای آنان تضمین نمودند. اگر عنصر «اطاعت» را در «بیعت» جدّی بگیریم (و شروط دیگر را فرع آن)، باید اولین پایه تشكیل حكومت را دو بیعت یاد شده (عقبه اول و دوم) بدانیم.

آنچه در مورد بیعت در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مورد اهمیت است، محتوای این بیعت هاست. بیعت با آن حضرت، نشانگر اظهار پای بندی بیعت كننده در عمل به مسائل دینی و اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده است. در دوره رسالت، بیعت به معنای این بود كه فرد مشرك به دل خواه خود، اسلام را می پذیرفت. از آن جا كه می بایست تعهدی در قبال این انتخاب و پذیرش آزادانه وجود داشته باشد، با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت می نمود. از این پس، او به عنوان عضوی از جامعه اسلامی در می آمد; یعنی همان گونه كه از حقوقی بهره مند می شد، می بایست محدودیت هایی را نیز بپذیرد. بعدها در جامعه اسلامی، كه بحث شرك جایی نداشت، بیعت به معنای پذیرش حاكمیت جدید بود. ابن خلدون نیز بیعت را نوعی معاهده بر اطاعت از امیر و حاكم می دانست.۵

اما این سؤال مهم مطرح است كه آیا در آن زمان، بیعت به معنای «رأی دادن» بوده است یا خیر؟ روشن است كه چنین چیزی در خصوص رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و كسی كه از ناحیه خداوند برای رهبری و هدایت مردم تعیین شود مصداق نمی یابد. بیعت در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، علاوه بر پذیرش اسلام، نوعی ابراز وفاداری و پای بندی مسلمانان تلقّی می شد. به طور كلی، آن حضرت(صلی الله علیه وآله)سه بار بیعت عمومی داشتند. در عقبه اول و دوم و در جریان صلح حدیبیه كه با نام «بیعت رضوان» شناخته می شود. در عین حال، هر مشركی كه مسلمان می شد، به طور انفرادی با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت می كرد.

اخذ بیعت در جوامع اسلامی پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، با فراز و نشیب های ویژه ای همراه گردید و از جایگاه اصلی خود منحرف شد، تا آن جا كه به صورت اجباری در آمد. خلفا سوگندهای شدیدی همراه با بیعت، از مردم می طلبیدند. مالك بن انس این كار را ناروا دانست و به همین دلیل، مورد توبیخ قرار گرفت.۶این رسم، كه تا قرن ها به عنوان یك سنّت سیاسی برای خلافت باقی بود، آداب و رسوم خاص خود را یافت; از جمله متن های زیادی به صورت مكتوب تهیه می شد كه بر اساس آن، «بیعت» صورت می گرفت.

شواهد زیادی در این خصوص وجود دارد كه مسأله مهم بیعت بلافاصله پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از جایگاه اصلی خود منحرف گشته، در زمان امام علی(علیه السلام) مجدّداً به جای خود بازگشته و پس از آن نیز در میان خلفای اسلامی و مردم بر جای خود ننشست. ابن قتیبه دینوری می گوید: عمر برای گرفتن بیعت از علی(علیه السلام) به دستور ابوبكر به پشت خانه علی(علیه السلام)آمده بود. در این هنگام، فریاد برآورد: «و الذی نفس عمر بیده، لتخر جنّ او لاحرقنّها علی من فیها! فقیل له: یا اباحفص ان فیها فاطمه! قال و ان»; سوگند به كسی كه جان عمر به دست اوست، هر كس در خانه است از آن خارج شود، و گرنه خانه را با اهلش به آتش می كشم. كسی با تعجب از او پرسید; ای عمر، حتی اگر در خانه فاطمه (دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)) باشد، باز چنین خواهی كرد؟! عمر در جواب گفت: هر چند او باشد، چنین خواهم كرد!۷

امام علی(علیه السلام)تا پیش از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) بنا به دلایلی بیعت نكردند، اما پس از آن بنا، به مصالحی بیعت نمودند.۸همچنین در ماجرای به خلافت رسیدن عمر نیز آن حضرت در ابتدا بیعت نكردند تا سرانجام مجبور به این كار گردیدند. در ماجرای قتل خلیفه دوم نیز مجدّداً مقاومت امام علی(علیه السلام)برای عدم انجام بیعت از سر گرفته شد. عبدالرحمن بن عوف از سایر اعضای شورای تأسیسی عمر بیعت گرفت، اما حضرت علی(علیه السلام) همچنان ایستاده بودند و بیعت نمی كردند. ابن عوف به او گفت: بیعت كن، وگرنه (به پشتیبانی مردم و وصیت عمر) گردن تو را خواهم زد. امام(علیه السلام) از خانه بیرون رفتند، و اصحاب شورا در پی او روانه شدند، می گفتند: «بایع، والاّ جاهدناك»; بیعت كن، وگرنه با تو پیكار می كنیم. آن گاه امام(علیه السلام) (نه از ترس، بلكه از سر مصلحت) با آنان به مسجد آمدند و با عثمان بیعت كردند.۹این مسأله ای است كه مورد انتقاد قرار گرفته است.۱۰

به هر روی، بیعت با ابوبكر به شكل ناگهانی و غافل گیرانه بود. انتخاب عمر نیز بر اساس استخلاف انجام شد. و عثمان را نیز شورای سفارشی عمر روی كار آورد. اما انتخاب امام علی(علیه السلام)به صورت گسترده، خواست اكثریت قاطع مردم بود، تا آن جا كه علاوه بر مردم مدینه مصریان نیز حضور داشتند. امام علی(علیه السلام)ضمن خطبه ای فرمودند: «بیعت شما با من به صورت ناگهانی [بی اندیشه و تدبیر، نظیر بیعت با ابوبكر ]نبوده و كار من و شما یكسان نیست. من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید.»۱۱ابن ابی الحدید معتزلی و دیگران بر این عقیده اند كه این سخن كنایه از انتخاب ابوبكر است. حضرت حاضر به بیعت با مردم، در خانه خود نشدند و فرمودند: بیعت با من نباید به صورت پنهانی باشد، به مسجد می روم هركه می خواهد به آن جا بیاید و با من بیعت كند. آن گاه به مسجد آمدند و مردم با او بیعت كردند.۱۲

از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، بیعت كاری برخاسته از اختیار است، بیعت عقدی طرفینی است و هر دو طرف تعهداتی تازه می یابند. پس هرگز نباید از عنصر زور در آن استفاده شود. در عین حال، پس از امام علی(علیه السلام)نیز بیعت از جایگاه اصلی خود فاصله گرفت; چنان كه بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)چنین شد.

زمانی كه معاویه وارد كوفه شد، اعلام كرد: كسی كه با وی بیعت نكند از هیچ امنیتی برخوردار نیست. او برای بیعت سه روز به مردم فرصت داد.۱۳به نقل از ابن عبدالبر و جاحظ، او بر بی زاری مردم كوفه از علی(علیه السلام) بیعت گرفت. معاویه در نامه ای كه به عبداللّه بن جعفر برای بیعت او با فرزندش یزید فرستاد، نوشت: اگر بیعت كنی، موجب سپاس خواهی بود و اگر بیعت نكنی، مجبور خواهی شد.۱۴ گفته شده است: وی دستور قتل همه كسانی را كه از بیعت با او خودداری نمودند، صادر كرده بود.۱۵این كجا و آن كجا كه مروان پس از قتل عثمان و بیعت با علی(علیه السلام)، بیعت خود را شكست و در سپاه جمل، به رویارویی با حضرت علی(علیه السلام) درآمد. از قضا، او در این جنگ، اسیر سپاهیان علی(علیه السلام)گردید. حسنین(علیهما السلام) به امام(علیه السلام)پیشنهاد كردند تا از او بخواهد دوباره بیعتش را تجدید كند. اما امام(علیه السلام)نپذیرفتند; نكته ای به این مضمون فرمودند: مرا به بیعت او نیازی نیست. كسی كه یك بار بیعت شكست آن را تكرار خواهد كرد. او با من بیعت كرد، با دستی چون دست جهود.۱۶

افتخار امام علی(علیه السلام) این است كه كسی را به بیعت با خود، مجبور نكرد.۱۷عدی بن حاتم نیز نزد معاویه گفت: علی(علیه السلام)هیچ كسی را بر بیعت با خود مجبور نساخت.۱۸اما حركتی كه پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)درباره اخذ بیعت از مردم بنا نهاده شد، بعد از امام علی(علیه السلام)به شكل افراطی و وحشتناكی در دوران خلافت بنی امیه و بنی العباس و دیگران، دنبال گردید. ضرب و شتم و قتل و غارت از ویژگی های بیعت در این دوران به شمار می رود. فقه سیاسی اهل سنّت نیز توجیه گر قابلی برای این حركت ها و ستم های نارواست. برخی از دانشمندان اهل سنّت در تلاشی برای تقویت این دیدگاهند كه مشروعیت خلفا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تنها یك خاستگاه داشته و آن هم «بیعت مردمی» بوده است!۱۹روشن است كه مشروعیت های گوناگون سیاسی، قضایی، تقنینی، اجرایی، اقتصادی و مانند آن به معنای جواز دخالت در این امور عمومی، به واسطه آیات شریفه از طرف خداوند به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)داده شد. پس بیعت درباره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با توجه به كاربرد آن در دوره آن حضرت به هیچ روی ابزار مشروعیت بخش نبوده، بلكه تنها وسیله ابراز وفاداری مردم به اسلام و اطاعت او رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده است.

گاهی در نزد كسانی میان این دو نكته مهم، یعنی شیوه حكومتی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با مشروعیت الهی آن حضرت(صلی الله علیه وآله)، خلط می شود. این كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مردم دار بودند و از نظرات و آراء مردم، در حكومت داری بهره می بردند، به هیچ روی ربطی ندارد به این كه ایشان از طرف خدا و با آیات فراوانی مشروعیت یافته بودند. اصولاً حكومت برای مردم است و ضرورت حفظ آنان در صحنه و شریك ساختن آنان در اداره امور كشوری و لشكری بر كسی پوشیده نیست. پس همان گونه كه كسانی به عنوان مدیران جامعه از میان مردم انتخاب می شوند و از قدرت آن ها برای سازمان دهی نظام زندگی مردم استفاده می گردد، باید از تعقّل مردم نیز برای چنین كارهایی بهره برداری كرد. در حقیقت، این یك اصل قرآنی است، مؤمنان كارهایشان را با مشورت همدیگر انجام می دهند (وامرهم شوری بینهم) (شوری:۳)، اما این اصل ربطی به مشروعیت ندارد; چرا كه اعطای مشروعیت در حیطه «امرهم» نیست، بلكه تنها از كار ویژه های خداوند متعال به شمار می آید.

كیفیت بهره مندی از قدرت فكری، اجرایی و توانایی های دیگر مردمی می تواند به روش های گوناگونی صورت پذیرد و در هر زمان، به تناسب محدوده زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم، كارشان را با مشورت و رایزنی اداره نمود.۲۰

نویسنده:نصرالله سخاوتی

پی نوشت ها

۱یكی از منابع مهم این قسمت كتاب ذیل است. برای اطلاع بیش تر به آن جا مراجعه كنید: رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت در اسلام، قم، مركز مطالعات و تحقیقات اسلامی، ۱۳۷۳

۲ابن اثیر، النهایهٔ، ج ۱، ص ۱۷۴

۳«و انذر عشیرتك الاقربین»، سوره شعراء: ۲۱۴

۴علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۲۸۳ـ۲۷۸

۵ابن خلدون، مقدّمه، ص ۷۱۹: «ان البیعهٔ هی العهد علی الطاعهٔ كان المبایع یعاهد امیره علی ان یسلم له النظر فی امر نفسه و امور المسلمین لا ینازعه فی شیء من ذلك و یطیعه فیما یكلفه به من الامر علی المنشط و المكره.»

۶ابن خلدون، مقدّمه، ص ۷۲۰: «ان البیعهٔ هی العهد علی الطاعهٔ كان المبایع یعاهد امیره علی ان یسلم له النظر فی امر نفسه و امور المسلمین لا ینازعه فی شیء من ذلك و یطیعه فیما یكلفه به من الامر علی المنشط و المكره.»

۷ابن قتیبه ماوردی، الامامه و السیاسهٔ.

۸رسول جعفریان، پیشین، ص ۸۷، به نقل از: نثر الدر، ج ۱، ص ۴۰۰

۹ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۵۵

۱۰همان، ج ۱۲، ص ۲۵۹

۱۱نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶

۱۲احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۱۰

۱۳همان، ج ۳، ص ۴۷

۱۴ابن قتیبه ماوردی، پیشین، ج ۱، ص ۲۰۱.

۱۵محمد یوسف الكاندهلوی، حیاهٔ الصحابهٔ، ج ۲، ص ۴۴۱

۱۶نهج البلاغه، خطبه ۳۷

۱۷نهج البلاغه، نامه یكم

۱۸نصر بن مزاحم، وقعهٔ صفین، ص ۶۵

۱۹رسول جعفریان، پیشین، ص ۷۷

۲۰برای اطلاع بیش تر در خصوص بحث بیعت و تاریخچه آن، به ویژه در جهان اسلام ر.ك به: رسول جعفریان، پیشین.

۲۱محمدتقی مصباح، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۷۷، ص ۲۸۸، پاورقی

۲۲رسول جعفریان، پیشین

۲۳رسول جعفریان، پیشین، ص ۵۴

۲۴رسول جعفریان، همان

۲۵رسول جعفریان، پیشین، ص ۵۵

۲۶همان. فهرستی از این مخالفت ها را علّامه سید شرف الدین در كتاب الاجتهاد والنص به دست داده، هر چند بسیاری از این مخالفت ها پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) صورت گرفته است.

۲۷مشهد، خبرگزاری جمهری اسلامی ۱۶/۹/۸۰، بخشی از سخن رانی آقای موسوی تبریزی در دانشگاه فردوسی به مناسبت احیای شب ۲۱ ماه مبارك رمضان.

۲۸علی اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، حرف میم

۲۹نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶

۳۰مرتضی مطهری، وحی و نبوت، صدرا، ص ۱۴

۳۱نهج البلاغه، خطبه ۳۴

۳۲محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج ۱، ۴۳۳ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۴۲، «یجب من حق الامام علی الرعیّهٔ و حق الرعیّهٔ علی الامام(علیه السلام)»

۳۳اسراء: ۲۳

۳۴بقره: ۱۸۸ / نساء: ۲۹

۳۵حجرات: ۱۲و۱۱

۳۶نور: ۲۷ / حجرات: ۱۲

۳۷نساء: ۱۴۸

۳۸آل عمران: ۱۱۰ / مائده: ۷۹و۷۸ / اعراف: ۱۶۵

۳۹آل عمران: ۱۱

۴۰بقره: ۱۹۱ و ۲۵۶ / یونس: ۹۹

۴۱انعام: ۱۰۸

۴۲عنكبوت: ۴۶

۴۳انعام: ۱۶۴ / اسراء: ۱۵ / فاطر: ۱۸/ زمر: ۷/ نجم: ۳۸

۴نساء: ۵۸ / اسراء: ۳۶ / حجرات: ۶

۴۵قصص: ۴

۴۶نساء: ۵۹

۴۷مائده: ۳۳ / اعراف: ۸۵

۴۸مائده: ۲

۴۹توبه: ۴۱ـ۳۸

۵۰نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶، ترجمه محمد دشتی، ص ۴۴۱ـ ۴۴۳

۵۱همان، خطبه ۱۷۲

۵۲همان، خطبه ۳

۵۳همان، نامه ۶

۵۴شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای «افتتاح»

۵۵The presher groups

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۵۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.