جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

از واقعیت تا افسانه


از واقعیت تا افسانه

نگاهی به نمایش گم سوار نوشته و كار امین آبان

نمایش، حاصل همنشینی مجموعه‌ای از عناصر و ابزارهای ساختار و محتواست. بر این اساس‌ عناصری چون بازیگر، نور، طراحی صحنه، موسیقی و سایر ابزارها در كنار هم قرار می‌گیرند تا یك كلیت دراماتیك از برآیند همكاری و همنشینی آن‌ها به وجود آید.

هر یك از این حوزه‌ها و عناصر نیز به طور مستقل مجموعه‌ای هدفمند و شكل گرفته هستند. برای نمونه"بازیگری" یكی از مهمترین حوزه‌های پروسه تولید نمایش است كه خود گستره‌ای وسیع و مجموعه‌ای مستقل را شامل می‌شود.

نمایش تك پرسوناژه یا یك نفره نیز نوعی از نمایش است كه دست یكی از این حوزه‌ها(بازیگری) را به لحاظ كمیت و سخت افزار محدود كرده است. بسیاری از تماشاگران تئاتر در نخستین بازخورد، این نوع نمایش را نمایشی سخت و درعین حال با جذابیت كمتر می‌دانند. نمایشی كه تنها یك بازیگر را در صحنه‌ای داشته باشد، مسلماً شبكه ارتباطی درام را محدود كرده و در ایجاد جذابیت‌های معمول نمایشی با دشواری بیشتری مواجه است. در این تئاتر، تماشاگر مدام با یك نفر و یك چهره روبه‌رو است و مسلماً پس از گذشت مدتی از زمان نمایش، به كارگیری ترفندها و تنوعات تازه‌تری را برای جذب شدن و ارتباط برقرار كردن با كار انتظار می‌كشد.

نمایش تك پرسوناژه "گم سوار" به نویسندگی، كارگردانی و بازیگری امین آبان، ضمن محدود كردن شبكه ارتباطی داستان به یك بازیگر(در اجرا) حتی از طراحی صحنه و دكور نیز صرف نظر كرده و بازیگرش را در صحنه‌ای خالی از ابزار قرار داده است.

نمایش در نخستین نگاه، خیلی خالی و بی چیز به نظر می‌رسد، اما در میان همه این محدودیت‌های بصری امین آبان با تكیه بر قدرت بازیگری و با اعتمادی كه به خلاقیت‌هایش در كارگردانی داشته، سعی كرده داستان"گم سوار" را با تعداد شخصیت‌هایش تنها با یك بازیگر به اجرا درآورد. این فكر البته احتمالاً از ابتدا و از همان ایده نخستین شكل گرفته‌، به این دلیل كه ساختار داستانی نمایش و قالب اجرایی آن طوری بر هم منطبق شده‌اند كه نتیجه‌ای را جز آن چه در خانه نمایشِ اداره تئاتر روی صحنه می‌رود، نمی‌توان‌ انتظار داشت.

برای نمونه اجرای داستان چند شخصیتی نمایش را به هیچ وجه نمی‌توان با اجرای آن توسط بازیگران متعدد تصور كرد. نمایش در این صورت به روایتی كم ارزش و بی مایه در اجرا تبدیل می‌شود.

اما این كه یك بازیگر به تنهایی صحنه خالی را در بر گیرد و با بازی در بازی و فضاسازی تمام روایت‌ها و موقعیت‌های داستانی را خلق كند، باعث شده كه حتی مقاطع كم ارزش داستان نیز بیش از ارزش واقعی‌شان جلوه كنند.

بازیگر نمایش كه روایت را با شخصیت اصلی(ناخدا وَدود) آغاز می‌كند، پس از یك مونولوگ طولانی ارتباط‌های خیالی را با شخصیت‌های دیگر ایجاد كرده و با یك چرخش و ترفند بازی در بازی، در قالب شخصیت مقابلش قرار می‌گیرد و داستان را از مناظر مختلف و در نتیجه ارتباط و تقابل‌ شخصیت‌های متعدد داستانی روایت می‌كند. آبان در این حوزه حتی نقش شخصیت‌های مقابلش را هم خود بر عهده گرفته و برای نمونه هنگامی كه می‌خواهد با همسر یا پسرش صحبت كند، تنها كف دستش را با شخصیت‌ها جانشین كرده و آن را به بازی می‌گیرد.

جاری شدن یك روایت در روایت دیگر، تكنیك اصلی نمایش در مسیر كلی جریان داستان است. همرفتی روایت‌های"گم سوار" در همدیگر در نمایش به خوبی صورت می‌گیرد. آبان پایان روایت قبل را به بهانه‌ای برای شروع روایت بعد تبدیل می‌كند و بدین ترتیب با یك چرخش یا گفتار مشترك در بازی، انتها و ابتدای روایت‌ها را بر هم منطبق ساخته و روایت كلی را به دست آورده است.

شروع نمایش"گم سوار" با توصیف مطول خواب"ناخدا ودود" و گلایه‌ها و مقدمه چینی‌های كم ارزش او تا اندازه‌ زیادی كند و خسته كننده است. ریتم اجرا در این مقطع به شدت تخت و ساكن به نظر می‌رسد. ضمن این كه این مقدمه چینی‌ها بدون هیچ زمینه و به صورت گنگ و مبهم بیان می‌شوند و تماشاگر نمی‌تواند آن‌ها را درك كند. بنابراین زودتر از فضا و روایت نمایش خسته می‌شود.

روایت داستان"گم سوار" دوباره و دو منظوره است. این روایت از طرفی می‌خواهد داستانش را تعریف كند و داستانگو باشد و از طرف دیگر قصد دارد این داستان را به جغرافیا و زمان خاصی پیوند بزند.

خط اصلی داستان"گم سوار" روایت جزیره گم سوار و نقشه هفت گنج پنهان شده در آن است كه نقشه‌اش را ناخدا نبی به ناخدا ودود می‌دهد. آغاز داستان به مقدمه چینی ایجاد شناخت، معرفی جزیره و ماجرای جذاب ناخدا نبی و طلسم پری دریایی اختصاص داده شده و میانه آن به چالش‌ها و رویدادهای مربوط به زندگی و جامعه جنگ زده ناخدا ودود مربوط می‌شود. داستان در محدوده میانی تا اندازه‌ای از اسارت طولانی گویی و ریتم كند و تأخیری درمی‌آید. تازه از جایی كه جنگ خانواده ناخدا ودود و آدم‌های قهوه‌خانه را نابود می‌كند و داستان ناخدا را در تنهایی‌اش مورد پرداخت قرار می‌دهد، روایت به گونه‌ای هدفمندتر و مقید به جذابیت‌های داستان، ظرفیت‌های دراماتیكش را بازیافته و تأثیر ارتباطی بیشتری هم دارد.

"گم سوار" از جنگ و موقعیت حاصل از آن به نفع توجیه روایت افسانه‌ای‌اش استفاده می‌كند، اما به هر حال داستان اصلی آن حكایت همان جزیره هفت گنج و پری دریایی است كه می‌خواهد شهادتین را برای رسیدن به كمال و پرواز به آسمان یاد بگیرد.

امین آبان این افسانه و داستان واقعی و دارای جغرافیا و زمان را به صورت همزمان و همنشین مورد پرداخت قرار داده تا با جانشینی آن‌ها به هدفش دست پیدا كند. نقطه پایان و اوج این جانشینی هم شهادتین خواندن ناخدا ودود در حضور پری دریایی است.

امین آبان در"گم سوار" همه ظرفیت‌های اجرایی را به فضای صحنه و بازیگری محدود كرده ‌و به جای آن تمام انرژی‌اش را بر فضای ذهنی متمركز كرده است. در واقع نمایش در طول اجرا حركتی را از موقعیت‌های واقعی و بیرونی به سمت رویدادهای درونی و ذهنی طی می‌كند.

حضور امین آبان نیز به عنوان بازیگر در این محدوده بسیار مهم و چشمگیر است. آبان به عنوان بازیگر با خلق شخصیت‌های متعدد و اجرای موفق نقش آن‌ها در كنار فضاسازی نسبتاً خوبی كه در اجرای داستان دارد، بخش زیادی از موفقیت‌ نمایش در زمینه اجرای داستان و نوع ارتباط با تماشاگر را بر عهده داشته است. فضاسازی و بازیگری یكی از مهمترین نقاط مثبت نمایش تك نفره"گم سوار" است كه باعث شده ارتباط میان مخاطب و صحنه ایجاد شده و برقرار بماند، در غیر این صورت نمایش با مدت زمان طولانی، صحنه خالی و تنها بازیگرش نمی‌توانست در تمام مدت تماشاگر را به خود جذب كند. ضمن این كه نقش ‌داستان ذهنی و افسانه‌ای نمایش را هم باید در این زمینه مورد تأكید قرار داد.

مهدی نصیری