جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جهانی شدن و فلسفه مدرن


جهانی شدن و فلسفه مدرن

با وجود آشكار شدن لزوم اصلاح نظریه اجتماعی انتقادی در طول چند دهه گذشته, انتقادهای بنیادین رادیكال در مكاتب فلسفی مهم, دیگر دیده نشده است روند كلی انتقادهای اجتماعی در عین اینكه قوانین بازی را پذیرفته, جهت گیری خود را به سوی جنبه انتقادی سرمایه داری تغییر داده است

با وجود آشكار شدن لزوم اصلاح نظریه اجتماعی انتقادی در طول چند دهه گذشته، انتقادهای بنیادین (رادیكال) در مكاتب فلسفی مهم، دیگر دیده نشده است. روند كلی انتقادهای اجتماعی در عین اینكه قوانین بازی را پذیرفته، جهت گیری خود را به سوی جنبه انتقادی سرمایه داری تغییر داده است. همچنان كه یك منتقد مدرن موضوع را چنین مطرح می كند كه: استدلال استعمارگرایی جدید در مكاتب جهان اول بوجود آمده بود كه برای رسیدن به یك نتیجه بیشتر قابل تطبیق با سرمایه داری پس از فوردیست بود، نه در نقطه مقابل او.

سقوط بلوك شوروی و پیروزی ظاهراً قطعی نظام سرمایه داری غرب موجب شد تا سخن گفتن و بحث كردن درباره همه ارزش های بشری، رعایت اصول اخلاقی در جهان، اخلاقیات منطق، منطق عمومی و مفاهیم دیگر به تعویق افتد.

در واقع، دلایل قاطع جدی برای چنین دیدگاهی وجود دارد. اگر یك شخص به طور كلی التزامات اساسی این دیدگاه را فهم كرده باشد، به شرح ذیل خواهند بود: وجود یك نظام دموكراتیك كه نسبتاً رایج شده و اعمال شده، وجود یك اقتصاد وابسته و رشد و ترقی یافته، وجود یك ثبات اجتماعی متناسب، رشد پایدار انقلاب تكنولوژیكی مدرن.

در صورت تركیب تمامی این وعده ها و قول هایی كه باعث ارتقاء در برتری می شود در كلمه relative توضیح داده شده است. از این رو، چنین به نظر می رسد كه جزئیات می تواند جزء به جزء از درون این سیستم مطرح شود. این موضوع با تأكید بیشتر در جریان سقوط اخیر ماركسیست كه جدی ترین چالش در این نظام است. ادعای قدیمی درباره وضع كنونی درباره فقدان و نبود راه چاره واقع گرایانه (رئالیستی) اكنون به نظر می رسد كه به جا و به حق است. در اینجا هیچكس را بهتر از پوپر نمی توان ذكر كرد و یادآور شویم.

درمورد پوپر نیز بی عدالتی و بی رحمی نظام سرمایه داری مطلق كه به وسیله ماركس شرح داده شده جای هیچ تردیدی نیست. مشكل عبارتست از تفسیر و تعبیر وضعیت آزادی تحت نظام سرمایه داری در واقع همان چیزی است كه ماركس و ماركسیست ها آن را آزادی ظاهری محض می نامند. با وجود این، چنین آزادی ظاهری محض یك بنیاد رئالیستی و تنها التزام به دموكراسی در یك جامعه باز است. این، امكان كنترل نظام سرمایه داری و استثمار را فراهم می سازد و این از هر راه چاره دیگری بهتر است. درمورد چنین موضوعاتی پوپر می گوید: یك نفر باید تفكر كند. در بیشتر دوره های پراگماتیك نسبت به ماركس، یك نفر باید بفهمد كه كنترل بر قدرت فیزیكی و استثمار فقط كنترل بر اقتصاد نیست، بلكه همچنین آن یك مشكل سیاسی مركزی است.

پس برای برقراری و اجرای كنترل دموكراسی مسأله ای كه می بایستی پایه گذاری شود، آزادی رسمی محض است كه توسط اصول نظام سرمایه داری مطرح شده است. ادعای پوپر این نیست كه ما در بهترین دنیا زندگی می كنیم- بلكه مطابق با نظر لایب نیتس- او معتقد است كه ما در میان همه دنیاهای ممكن در بهترین آنها زندگی می كنیم. این چنین استدلال به یكسان شدن و برابر شدن منتج خواهد شد.

اگرچه این جهان از جهان كامل بسیار فاصله دارد اما می توان برای بهبود آن كار و تلاش كرد، اما این جهان ارزش قبول ریسك تغییر بنیادین را ندارد.

امروزه حملات بی رحمانه و شدیدا ً افسانه ای علیه پوپر از سوی چپ گرایان در دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ شأن و جایگاه شان را به موافقان مبدأ تاریخ پس از كمونیست واگذار و تبدیل كرد. علاوه بر این، بعضی از تغییرات تدریجی معانی بیانی و معانی زبانی امروز هم بخشهای چپ و هم بخشهای راست ارزیابی پوپر را شامل می شود. بنابراین منطق مدرن حول باور احیاشده جامعه مدنی از میان نارضایتی هایش، طبیعتش، دورنما و چشم اندازش و غیره می گردد.

رورتی در كتاب اخیرش با عنوان كشورمان را دریابیم به كنایه بیان می كند كه: موقعی كه راست گرایان اعلام كردند كه سوسیالیسم سقوط كرده و این كه سرمایه داری تنها راه حل و پیروز میدان است، دیگر چپ گرای فرهنگی در پاسخ حرف زیادی برای گفتن ندارد.

از آنجایی كه چپ گرای فرهنگی ترجیح می دهد كه در مورد پول صحبت نكند، دشمن اصلی آن یك ساختار فكری است و نه مجموعه ای از توافقات اقتصادی؛ نوعی تفكر كه بعضی اوقات ایدئولوژی جنگ سرد ، گاهی اوقات عقلانیت تكنوكراتیك و گاهی هم Phallogocentrism نامیده می شود(چپ گرای فرهنگی هر سال با نام مستعار جدیدی می آید.) این ساختار فكری و طرز فكر به وسیله سازمانهای سرمایه دار و طرفدار غرب صنعتی و نتایج و آثار بد آن بیشتر به صورت آشكار در ایالات متحده آمریكا قابل مشاهده است. من یك نظریه و تفسیر پرمعنی و قابل توجه را به این گفته ها و اظهارنظر ها اضافه می كنم. موضو

ع مهم انتخاب جواب نیست. چپ مدرن از روی انتخاب با چیز دیگری روبه رو نمی شود، برعكس، علت برخورد با چیز دیگر این است كه در پاسخ چیزی برای گفتن ندارد. ضعف علمی اش در رشته اقتصاد سیاسی و صرف نظر از آخرین تغییر در رشته های دیگر، نقد و بررسی رشته های دیگر را غیرقابل اجتناب ساخته است.

در طول چند دهه گذشته، فلسفه انتقادی نقش خود را تغییر داده است. برای فهمیدن مشكلات اجتماعی فراموش شده ای كه نظام سرمایه داری در ظاهر به همراه خودش آورده است، من چنین استدلال می كنم كه فلسفه نقد مدرن صریحآً دیدگاه غربی دارد . مانند هابرماس می توان ادعا كرد كه هابر ماس بهترین نقد اجتماعی اخیر است كه نئوماركسیست معرفی و ارائه كرده است. او همچنین به دلیل احاطه سیاسی اش مشهور است. آثار وی از این رو به عنوان یك موضوع نمونه ای برای مقاصد انتقادآمیز این مقاله مطرح و ارائه شد.

نكتاروسلیمناس

ترجمه: جعفر نظر بیگی