پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

زبان , ذهن و تصویر در شعر بیدل دهلوی


زبان , ذهن و تصویر در شعر بیدل دهلوی

به طور کلی پی بردن به چگونگی کارکرد عناصر وعوامل شاعرانه در متون شاعرانه و کشف تمامی رمز و رازهای نهفته در آنها , یکی از اصلی ترین دغدغه های مخاطبین آثارادبی است

به طور کلی پی بردن به چگونگی کارکرد عناصر وعوامل شاعرانه در متون شاعرانه و کشف تمامی رمز و رازهای نهفته در آنها ، یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های مخاطبین آثارادبی است . ازاینرو تلاش نظریه پردازان ادبی ، بیشتر در این جهت بوده است که بتوانند با کمک تئوری‌های علمی ، به نوعی

روش شناسی نظام‌مند دست یابند تا به وسیله آن به بررسی متون ادبی بپردازند و در حد امکان مولفه‌های تشکیل دهنده بیان هنری را بازشناسانند. در این میان آنچه که مربوط به بررسی متن شاعرانه می‌شود ،جدا از فرایند تحول کلی نظریه‌های ادبی و مقوله نقد نیست. چرا که مقوله شعر در قلمرو تعریف و نقد همواره مورد توجه نظریه پردازان ادبی بوده و خواهد بود. بحث‌های نظری درباره متن شاعرانه ، از زمان ارسطو آغاز شده و درگذر تاریخ ،چالش‌های فراوانی را پشت سر گذاشته است . مباحثی که برآیند کلی آنها بویژه در قرن بیستم با بهره بردن از دستاوردهای علم نشانه‌شناسی و فلسفه زبان و همچنین ، نظریه‌های شعری در آرای صورت گرایان روس و ساختار گرایان و رویکردهای پسا ساخت گرایی در نقد، جایگاه ویژه‌ای را برای آن فراهم کرده است . در حوزه زبانشناسی با تکیه بر آرای فردینان دو سوسور و دیگر دانشمندان نشانه‌شناس ،رهیافت‌های ارزشمندی برای درک جایگاه ویژه آن در نظام زبان در نظر گرفته شده است؛ به گونه‌ای که متن شاعرانه از دیدگاه " یوری لوتمان" نشانه‌شناس برجسته روس ، این‌گونه تعریف می‌شود:" متن شاعرانه ، نظام نظام‌ها یا رابطه

رابطه هاست؛ پیچیده‌ترین شکل قابل تصور سخن است که چندین نظام مختلف را درهم فشرده می‌کند؛ زیرا شعر " دال" را با تمام وجود فعال می‌کند و واژه را در چنان شرایطی قرار می‌دهد که تحت فشار شدید واژه‌های اطراف ، حد اعلای عملکرد را از خود بروز دهد و غنی‌ترین استعداد خودرا نشان دهد"(۱).

بی‌تردید ، نظر یوری لوتمان درباره ویژگی های " متن شاعرانه" در همان قدم اول ، بخش عظیمی از سروده‌های منظومی را که به قول زبانشناسان بر برونه زبان استوار شده ا‌ند و تنها با اعتبار عوامل" قاعده افزا" ( مانند وزن و قافیه و آرایه‌های تصنعی )، قصد پیوستن به قلمرو " شعر" را دارند ، کنار می‌زند و آن دسته از متون شاعرانه‌ای را در بر می‌گیرد که امکان و ظرفیت‌های لازم را برای عملکرد جادویی " زبان" در ایجاد یک نظام فشرده ،برجسته و شاعرانه فراهم می کنند و در نتیجه آنچه از غربال نقد زبان شناختی و مبتنی بر نظریه شعری مدرن از لشکر انبوه سرایندگان در طول تاریخ به جا می‌ماند تعدادی اندک است که به لحاظ کیفی ، تقدیر شعر را رقم می‌زنند.

یکی از چهره‌های برجسته از این شمار اندک " عبد القادر بیدل دهلوی"است که به دلایل پرشماری از جمله ضعف مخاطبان آسان طلب در تشخیص وجوه و عوامل شاعرانگی در متون قوی شاعرانه که بر اساس" ابهام هنری" شکل گرفته‌اند در کشور ما که مهد اصلی زبان و ادبیات فارسی است، ناشناخته مانده و سکوت محافل ادبی در معرفی مولفه‌های شعریت و شاعرانگی در اشعار او ، به درازا کشیده است. هرچند عاشقان شعر بیدل در کشورهای فارسی زبان دیگر ، مقام برجسته شعر اورا در زیباترین وجوه ممکن ( از نقد و بررسی گرفته تا برگزاری محافل بیدل خوانی به طور مستمر) ، در مجامع بین المللی ستوده‌اند ، اما این همه جفای رفته بر شعر او را در کانون‌های ادبی و دانشگاهی کشور ما جبران نمی‌کند. در این میان آنچه امید بخش است ، جنبش فرخنده‌ای است که در چند سال اخیر ، درمحافل ادبی و کانون‌های شعر ، در سطح جامعه شکل گرفته و بر آن است تا به نحوی از چهره دل انگیز شعر او نقاب بردارد و بی‌تردید نسل آینده ادبی کشور ادامه دهنده این جنبش تازه است . به هر تقدیر در این گفتار اجمالی قصد نگارنده بر آن است تا در حد توان به برخی از ویژگی‌های اسلوب نوشتار در شعر بیدل ( که به مثابه نمونه مشتی از خروار است ) اشاره شود.

با توجه به آنچه به مقدمه بحث درباره نظر نشانه‌شناسانه " یوری لوتمان" در ویژگی‌های" متن شاعرانه " گفته شد بدون تردید بیدل یکی از معدود شاعرانی است که شعر او در بسیاری از موارد به " نظام نظام‌ها" تبدیل شده است و به مدد درک لحظه‌ها و حضور ذهنیت و زبان شاعرانه ، چندین نظام مختلف را درهم فشرده و در نتیجه موفق به کشف زبانی شده است که یکسره بر منش استعاری ، استوار است . افزون بر حضور عناصر قابل بحث دیگر این زبان از سه سرچشمه اصلی استعاره ( کلاسیک ، رمانتیک و مدرن ) بهره گرفته و حد اعلای کارکرد واژگان ، در زبان را به سامان رسانده است. از اینرو ، بستر سیال این زبان جایگاهی مناسب برای تجلی تخیل جادویی شاعرانه او واقع شده و به خلق بیانی تصویری و خارج از مرزهای قراردادی جهان واقعی منجر شده است.

یکی از مهمترین عواملی که در خلق یک فضای " یکه و یگانه" در شعر بیدل ؛ موثر است، قطع پیوندهای جهان شاعرانه او از جهان واقعی و پناه بردن او به ساحت فضای فردی در لحظه آفرینش ادبی است. به همین دلیل ، می‌توان شعر بیدل را در محور ذهنیت شعرگریز از رئالیسم وانمودی کلیشه‌ای در زندگی روزمره دانست ، که خرق عادتی جسورانه را توصیه می‌کند:

زندگی در قید و بند رسم وعادت مردان است

دست ، دست توست بشکن این طلسم ننگ را

دیوان بیدل ، ص ۸۸

گریز از رئالیسم وانمودی ، که یکی از نشانه‌های مدرنیسم در اسلوب نوشتار بیدل است او را به سمت فضایی هدایت می‌کند که جایگاه وهم فرا واقع است و ساخت فضا و تصاویر استعاری در شعر او در نتیجه همین گریز انجام می‌پذیرد و به بستری مناسب برای سامان یابی استعاره‌های قدرتمند و هنجار گریز و تصاویر هنری متناقض نما تبدیل می‌شود ؛تصاویری از این دست:

به عیش خاصیت شیشه‌های می‌داریم

که خنده بر لب ما قاه قاه می‌گرید

دیوان بیدل ، ص۴۸۸

این ذهنیت استعاری ، در نتیجه گریز از کلیشه‌ها به سمت عرفان بی‌بدیل ، کمال یافته و شناخت مدار پیش رفته و در نتیجه " تصوف مدعی" به " عرفان بی‌ادعا" تبدیل شده است که خود پایه اصلی " عرفان آیینه بین " در شعر بیدل را بنا نهاده است :

" غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق

برگشت نگاهم به خود و آینه بین شد"

دیوان بیدل ، ص۳۹۳

و:

نه وحدت سرایم ، نه کثرت نوایم

فنایم فنایم ، فنایم فنایم

دیوان بیدل ، ص ۹۹۵

این عرفان ناب ، شعر بیدل را به سمت تواضع و قناعتی می‌کشاند که نهایت بی‌ادعایی و اظهار ناچیزی در برابر جمال معشوق را که در مکتب بیدل ، از حاصل جمع " جمال و جمال آفرین " حاصل می‌شود ، بیان می‌دارد:

گمگشتان وادی حیرت نگاهی‌ایم

در گرد رنگ باخته کن جستجوی ما

دیوان بیدل ، ص ۵۸

این شیفتگی ، جز گرفتاری مطلق در چنبره تحیر بر باددهنده دین و دنیا برای شاعر ، چیزی در پی ندارد:

تحیر تو زفکر دو عالمم پرداخت

به جلوه‌ات که نه دین دارم و نه دنیایی

دیوان بیدل ، ص ۱۱۶۷

این ذهنیت استعاری و غنی شده در شعر بیدل، برگرفته از اندیشه‌ای پدیدار شناسانه ، هستی‌مدار و فلسفی است و آرامش عادت زده در زندگی روزمره را به چالش می‌کشد و ناچیز می‌شمارد ؛ و در نتیجه همین نگرش فیلسوفانه است که شاعر با دیده بصیرت در سرشت کلیه عناصر هستی ، پریشانی و آشفتگی را می‌بیند:

به جمعیت فریب این جهان خوردم ، ندانستم

که درهر غنچه توفان پریشانی کمین دارد.

دیوان بیدل ، ص ۶۰۹

اندیشه فلسفی در شعر بیدل در تلاشی خستگی ناپذیر درصدد آن است تا حقیقت شگرف زیبایی جهان آفرینش را که در نتیجه کشف وشهود شاعرانه و عارفانه نصیب او شده است بر مسند باور بنشاند و کثرت را در آن به وحدت هستی مدارانه متصل کند ؛ پس عرصه شعر او به جولانگاه سفر از کثرت به وحدت و بالعکس تبدیل می‌شود. این مسئله بالاترین هدف شناخت در شعر او را که تامل در پیکره واحد جهان صنع و زیبایی هستی است رقم می‌زند. چرا که این عرصه جایگاه دیدار معشوق است وتحیر از تجلی جمال بی‌بدیل او:

نرگسستان جهان وعده‌گه دیدار است

کز تحیر همه جا آینه خرمن کردند.

دیوان بیدل ، ص۴۹۸

دیداری که شاعر در آرزوی نایل آمدن به آن حتی به گریه‌ای ابدی دل می‌بندد:

شاید گلی زعالم دیدار بشکفد

تا چشم دارم آینه خواهم گریستن

دیوان بیدل ، ص۱۰۸۴

یکی دیگر از بارزترین نمودهای اندیشه و ذهنیت فلسفی در شعر بیدل که درهیئتی استعاری متجلی می‌شود ، فراهم آوردن بستری مناسب برای کارکرد حیرت انگیز عنصر بازتاب یا آیینگی است . به گونه‌ای که در فرایندی جادویی ، پدیده‌های حیات در شعر او ، در چرخه ای‌عجیب قرار می‌گیرند ؛ این عناصر در این چرخه درصدد آنند تا پس از پالایش، به بالاترین درجه خلوص و شفافیت دست یابند تا بتوانند به مثابه یک ابزار قدرتمند برای انعکاس هنرمندانه زیبایی " معشوق " به کار آیند.

این فرایند در کلیت خود از جزئی ترین عناصر هستی تا کلی ترین آنها را در بر می‌گیرد و جهان شعر بیدل را به آینه زاری از تلاقی انعکاس ها و آینه‌های پرشمار ، تبدیل می‌کند و در نتیجه عناصر هستی را از بیکرانگی این زیبایی به حیرت می‌نشاند:

از حسرت گلزار تماشای تو آبست

چون شبنم گل آینه در آینه‌دان‌ها

دیوان بیدل ، ص ۱۴

و:

درین گلشن نه بویی دیدم و نی رنگ فهمیدم

چو شبنم حیرتی گل کردم و آیینه خندیدم

دیوان بیدل ، ص ۹۱۲

در این میان دغدغه اصلی این ذهنیت استعاری و فلسفی در شعر بیدل ، قبولاندن زیبایی بی‌قید و شرط قطعیت یافته ازلی و ابدی و تغییر ناپذیر جهان به مخاطب است . از اینرو اندیشه در شعر او جانب نسبیت را فرو می‌گذارد و به قطعیتی اقتدار طلبانه دست پیدا می‌کند ؛ زشتی‌های چهره جهان را نیز زیبا می‌بیند ؛ دریچه‌های عرفان اجتماعی را بر جهان خود می بندد . عرفان شخصی و احوالی را بر می‌گزیند و چالشی تازه را با رئالیسم وانمودی در زندگی واقعی طرح می‌ریزد . از نماد و نمودهای جهان واقعی فاصله می‌گیرد و در نتیجه شعر او به ابهام شاعرانه می‌پیوندد.

نکته دیگری که در نتیجه فرایند چرخه شفافیت و آیینگی در شعر بیدل به اهمیتی ویژه از دیدگاه مباحث زیبایی شناختی دست پیدا می‌کند، تبدیل شدن اشیاء به ابژه است که به واسطه کارکرد اندیشه مبتنی بر آنیمیسم ( جاندارانگاری) شاعر است . در نتیجه این جاندارانگاری هنری ، هیچ چیزی بیرون از دایره نمی‌ماند؛ چرا که در بسیاری از موارد افزون بر عناصر و پدیده ‌ها ، مفاهیم نیز به صورت شخصیت‌هایی صاحب شعور ، جلوه می‌کنند و از همین روست که مفاهیم حیرت و حیرانی در موارد متعدد به موجوداتی هوشمند تبدیل می‌شوند و در برابر جلوه بی‌نظیر معشوق خود به حیرت می‌نشینند:

در خلوتی که حسن تو دارد غرور و ناز

حیرت زچشم آینه بیرون نشسته است

دیوان بیدل ، ص ۱۸۹

و اما نکته‌ای که در این میان قابل تامل است دریافتن این مطلب است : حال که زبان ، ذهنیت و تصاویر شعر بیدل ، این‌گونه آشنایی زدا و

هنجار شکن است ، بی‌تردید ، خوانشی آشنایی زدا را نیز می‌طلبد ؛ خوانشی از نوع گفتمان سه جانبه مولف، متن و مخاطب ؛ خوانشی که در فرایند آن ، مخاطب برای نزدیک شدن به جهان شعر بیدل ، مجبور است ابزارهای کهنه و منسوخ خواندن سنتی و قراردادی شعر را به یکسو نهد و به دنبال ساده کردن نظام پیچیده این زبان شاعرانه نباشد ؛ زیرا جهان شعر بیدل جهان اثیری است و به همین دلیل عناصر شعر او پیوسته در حال استحاله ، لغزش‌ ورهایی‌اند و دامنه‌ای بسته، محدود و قابل ساده شدن ندارند. دلبستگی بیدل به مکان‌های فراواقعی که جایگاه گریز او از واقعیت زندگی روزمره و پناه بردن به عزلت شاعرانه و عارفانه اند ، نکته دیگری است که شاید اشاره به آن در این جستار ، در روشن‌تر شدن گوشه‌هایی از افق‌های جهان شعر او موثر باشد. این مکان‌ها درهمه اشکال خود بر فضای اختصاصی و فردی دلالت دارند ؛ مکان‌هایی که یا وهم آلودند یا بی‌نشان ، یا حیرتکده و یا عدم آباد ، که در آمیزش با یکدیگر مکان فلسفی عدم را در شعر او طرح می‌ریزند ؛ مکانی بدون تعیین اما مکانمند و هستی مدار. آفرینش این مکان فلسفی و حیرت انگیز و استفاده ابزاری از آن درجهت خلق معانی تازه ، یکی از زیباترین پارادوکس‌های معنایی و فلسفی درمحور ذهنیت شعر بیدل را نشان می‌دهد. چرا که این عدم مکانمند در ظلمت آباد خود مقدمات امید به شناختی کمال یافته‌تر را فراهم می‌سازد و نشانه‌هایی از حضور افسانه‌ای معشوق را در خود نهان دارد:

بر امید آنکه یابیم از دهان او نشان

موی خود را جانب ملک عدم داریم ما

دیوان بیدل ، ص ۱۲۱

عدم فلسفی در شعر بیدل مکانی سمبولیک برای تجربه و کشف و شهود عارفانه نیز هست ؛ چرا که تنها مکانی است که شاعر در‌ آن تجلی صبح دیدار معشوق را انتظار می‌کشد:

بی نفس در ظلمت آباد عدم خوابیده‌ام

شانه زن گیسو ، سحر انشاء کن از شب‌های ما

دیوان بیدل، ص ۱۰۵

به نظر می‌رسد به دلیل دلبستگی شاعر به همین مکان فلسفی است که زراعتگاه امکان (این جهان فانی) را برای اقامت مناسب نمی‌یابد و مخاطب را از دل بستن به آن برحذر می‌دارد:

در زراعتگاه امکان بس که بیم آفت است

خلق را چون دانه گندم دلی در سینه نیست

دیوان بیدل ، ص ۳۰۵

و اما در محور تصویر سازی استعاری یکی از اساسی‌ترین موارد در شعر بیدل قرار گرفتن لحظه‌های ناب کشف و شهود شاعرانه او در برابر آینه است. آینه یکی از جاندارترین موتیف‌های نمادین در شعر بیدل است ؛ چرا که حکایت حیرت و حیرانی او را به تمامی گستره هستی بازتاب می‌دهد. درباره چند و چون کیفیت کاربرد متنوع این نماد در شعر بیدل جای سخن فراوان است .اما زیباترین نقش آینه زمانی است که شاعر به آن وظیفه‌ای دو سویه محول می‌کند و آن را به مثابه هم " ابزاری برای تماشای زیبایی جهان " و هم " چشم تماشاگر زیبایی" ، در برابرعظمت جادویی هستی می‌نشاند.

این نقش متناقض‌نما ، حیرت‌انگیزترین پارادوکس تصویری شعر بیدل است که در نتیجه این فرایند نماد شگرف حیرت آینه موجودیت می‌یابد و زیباترین بازی‌های هنری با این نماد عجیب آغاز می‌شود:

اگر زجوهر آیینه نیست دام به دوش

چرا زروی تو حیرت شکار آینه است

دیوان بیدل ، ص ۲۸۴

و:

رفته‌ایم از خویش اما از مقیمان دلیم

حیرت از آیینه هرگز پا برون نگذاشته است

دیوان بیدل ، ص ۲۶۰

اما نکته‌ای که در محور ذهنیت شعر بیدل، در این مقوله اشاره به آن خالی از لطف نیست این است که هرچند بیدل از جهان فردیت یافته خود راضی به نظر می‌رسد ، اما گاهی از رنج آوراگی و پریشانی خود نیز سخن می‌گوید ومعانی ضمنی، کلام او را به سمت گلایه یک عارف رنج کشیده در راه دشوار شناخت هدایت می‌کند:

به هر جا می روم ازدام حیرت برنمی آیم

به رنگ شبنم از چشمی که دارم خانه بردوشم

ص ۸۸۷

یا:

دو عالم گشت یک زخم نمک سود از غبار من

زمشت خاک من دیگر چه می‌خواهد پریشانی؟

دیوان بیدل ، ص ۱۱۳۳

و اما سرانجام همه این حکایت ها باز هم حکایت آینه است که درحسرت دیدار یار حتی از غبار به جا مانده از پیکر شاعر ( پس از مرگ او ) هم دست برنمی‌دارد و در کنشی جادویی ، یکی از زیباترین استعاره‌های قدرتمند متناقض نما در شعر بیدل را درهیئت چکیدن آینه از غبار پیکر شاعر در بیانی

بی نظیرو شاعرانه رقم می‌زند:

داده است به باد طپشم حسرت دیدار

آیینه چکدگر بفشارند غبارم

دیوان بیدل ، ص ۹۲۹

پی نوشت و منابع:

۱- پیش درآمدی بر نظریه ادبی ، تری ایگلتون ، برگردان عباس مخبر، نشر مرکز ،صص ۱۴۲-۱۴۱.

۲- دهلوی ، میرزا عبد القادر بیدل ، کلیات ( ج اول غزلیات ) ، تصحیح خلیل الله خلیلی ، دپوهنی وزارت و دارالتالیف ، ۱۳۴۱.

دکتر پروین سلاجقه

استاد دانشگاه