یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام


اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام

از امام حسین علیه السلام نقل است كه گفت برای من ثابت است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده بهترین كارها پس از نماز , دلِ مؤمنی را شاد كردن است , اگر گناهی در كار نباشد

از امام حسین (علیه السلام) نقل است كه گفت : برای من ثابت است كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)فرموده : بهترین كارها پس از نماز ، دلِ مؤمنی را شاد كردن است ، اگر گناهی در كار نباشد . روزی غلامی را دیدم كه با سگی غذا می خورد ، سبب پرسیدم . گفت : ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ، غم زده هستم ، می خواهم این سگ را خوش دل ساخته تا خود دل خوش شوم ، خواجه ای دارم كه یهودی است و آرزومندم كه از او جدا شوم .

حسین (علیه السلام) دویست دینار نزد خواجه برد ، خواست بهای غلام را بپردازد و بخرد ، خواجه به عرض رساند : غلام فدای قدمت و این باغ را هم بدو بخشیدم و این پول را هم به حضرتت بازمی گردانم .

حسین (علیه السلام) گفت : من هم این مال را به تو می بخشم ، خواجه گفت : بخشش تو را پذیرفتم و آن را به غلام بخشیدم ، حسین (علیه السلام) گفت : من غلام را آزاد می كنم و این مال ها را بدو می بخشم .

همسر خواجه كه ناظر این نیكوكاری ها بود ، مسلمان شده ، گفت : من هم ، مهرم را به شوهرم بخشیدم سپس ، خواجه نیز اسلام آورد و خانه اش را به همسرش ببخشید .

برداشتن یك گام ، برده ای آزاد شد ، نیازمندی بی نیاز گردید ، كافری مسلمان شد ، زن و شوهری با هم صمیمی شدند و همسری خانه دار گردید و زنی از نعمت ملك برخوردار . این گام ، چگونه گامی بود ؟ !

● كریم ترین مردم

عربی بیابان نشین وارد مدینه شد و از كریم ترین مردی كه در آن ساكن است جویا شد ، او را به حضرت امام حسین (علیه السلام) راهنمایی كردند ، عرب وارد مسجد شده ، حضرت را در حال نماز دید ; در برابر حضرت ایستاد و شعری به این مضمون سرود :

آنكه بر در خانه ات حلقه كوبد ، امیدش نا امید نمی گردد ، تو عین جود و سخایی و تو تكیه گاهی ، پدرت هلاك كننده طاغیان نافرمان بود ، اگر شما نبودید دوزخ بر ما منطبق بود .

حضرت به آن عرب سلام كرد و به قنبر فرمود :

از مال حجاز چیزی باقی نمانده ؟ گفت : آری ، چهار هزار دینار ، فرمود : آن را بیاور كه او از ما به آن مال سزاوارتر است سپس ردای مباركش را از دوشش برداشت و دینارها را در آن پیچید و دست باكرامتش را به سبب حیای از آن عرب از روزنه در بیرون كرد و شعری به این مضمون سرود :

این مال را از من بگیر كه من از تو پوزش می خواهم ، بدان كه من نسبت به تو مهربان و دوستدارم ، اگر حكومت در اختیار ما بود باران جود و سخای ما بر تو فرو می ریخت ولی حوادث زمان امور را جابه جا می كند و فعلا دستِ دهنده ما تنها همین اندك را می تواند انفاق كند .

عرب ، مال را گرفت و به گریه نشست ، حضرت فرمود : شاید آنچه را به تو عطا كردم كم و اندك است ، گفت : نه ، گریه ام از این است كه خاك چگونه این دست دهنده را خواهد خورد ! !

● آه از این غم

حضرت امام حسین (علیه السلام) در بیماری اسامهٔ بن زید به عیادتش رفت در حالی كه اسامه پیوسته می گفت : آه از این غم و اندوه !

حضرت فرمود : برادرم ! غم و اندوهت از چیست ؟ گفت : شصت هزار درهم بدهكارم ، حضرت فرمود : پرداختش به عهده من ، گفت : می ترسم بمیرم ، حضرت فرمود : پیش از مردنت آن را پرداخت می كنم و پیش از مردنش آن را پرداخت كرد .

● نشانه خدمت

در حادثه كربلا بر پشت شانه حضرت امام حسین (علیه السلام) اثری زخم مانند یافتند ، از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) درباره آن پرسیدند ، حضرت فرمود : این نشانه و اثر ، برجا مانده از سنگینی كیسه چرمی پر از مایحتاج بیوه زنان و ایتام و تهیدستان است كه همواره آن حضرت برای رساندن به آنان به دوش می كشید .

● بزرگداشت معلّم

عبدالرحمن سلمی سوره حمد را به یكی از فرزندان حضرت امام حسین (علیه السلام)تعلیم داد ، وقتی طفل ، سوره را برای آن حضرت قرائت كرد ، به معلمش هزار دینار و هزار حُلّه داد و دهانش را از درّ ناب پر كرد . به حضرت درباره این همه لطف به خاطر یك روز تعلیم ایراد گرفتند ، حضرت فرمود :

أَیْنَ یَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ ؟

آنچه به او دادم كجا می تواند در برابر عطای او قرار گیرد ؟ !

● رضایتم را به دست آور

بین حضرت امام حسین (علیه السلام) و برادرش محمّد حنفیّه گفتگویی درگرفت ، محمّد به حضرت نوشت : برادرم ، پدرم و پدرت علی است ، در این زمینه نه من بر تو برتری دارم و نه تو بر من ، و مادرت فاطمه دختر پیامبر خداست ، اگر مادر من به ظرفیت كامل زمین دارای طلا باشد هرگز با مادرت در فضیلت یكی نخواهد بود . چون نامه ام را خواندی به سویم آی تا رضایتم را به دست آوری ، زیرا تو به نیكی از من سزاوارتری ، درود خدا و رحمت و بركاتش بر تو .

حضرت پس از خواندن نامه نزد برادر رفت و بعد از آن میانشان بگو مگویی اتفاق نیفتاد .

● نهایت حریت و آزادی

روز عاشورا به حضرت گفته شد كه به حكومت یزید تن ده و بیعتش را بر عهده گیر و در برابر خواسته اش تسلیم شو ! ! پاسخ داد :

نه ، به خدا سوگند دستم را هم چون دست مردم پست و خوار در دست شما نخواهم گذاشت و از میدان نبرد و جنگ با شما هم چون بردگان تن به فرار نخواهم داد سپس فریاد زد : ای بندگان خدا ! من از هر متكبّری كه به روز حساب ایمان ندارد به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم .

هركه را عشق یار می باشد *** زبده روزگار می باشد

هركه با علم و دانش است قرین *** در جهان نامدار می باشد

هركه توفیق دست او گیرد *** عارف كردگار می باشد

هركه اخلاص را شعار كند *** حكمت او را نثار می باشد

هركه یاری نخواهد از مخلوق *** حق تعالی اش یار می باشد

● درودی برتر

انس می گوید : نزد حضرت امام حسین (علیه السلام) بودم ، كنیزش بر او وارد شد و دسته ای ریحان به عنوان شاد باش و تحیت تقدیم حضرت كرد ، حضرت به او فرمود : در راه خدا آزادی !

به حضرت گفتم : دسته ای ریحان بی قدر و قیمت تقدیم شما كرد و شما در برابرش او را آزاد كردید ! حضرت فرمود : خدا این گونه ما را ادب كرده ، آنجا كه فرموده :

( وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٔ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ) .

و هنگامی كه به شما درود گویند ، شما درودی نیكوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید; یقیناً خدا همواره بر همه چیز حسابرس است .

شاد باش نیكوتر از شاد باش او ، آزاد كردن او از بند بردگی بود !

● ارزش انسان

عربی به محضر حضرت امام حسین (علیه السلام) رسید و گفت : پسر پیامبر خدا ! دیه كامله ای را ضامن شده ام و از پرداختش ناتوانم ، نزد خود گفتم : آن را از كریم ترین مردم درخواست می كنم و كریم تر از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) سراغ ندارم .

حضرت فرمود : برادر عرب سه مسأله از تو می پرسم ، اگر یكی را جواب دادی یك سوم مال درخواستی را به تو می دهم ، اگر دو مسأله را پاسخ گفتی دو سوم آن را می پردازم ، اگر هر سه را جواب گفتی همه مال را می دهم .

عرب گفت : آیا مانند تو كه از اهل دانش و شرفی از مثل من مسأله می پرسد ؟ حضرت فرمود : آری ، از جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم كه می گفت : ارزش به اندازه معرفت است ، عرب گفت : بپرس اگر توانستم پاسخ می دهم و اگر نتوانستم از حضرتت یاد می گیرم و تاب و توانی جز به یاری خدا نیست .

حضرت فرمود : برترین اعمال كدام است ؟ عرب گفت : ایمان به خدا ، حضرت پرسید : راه نجات از مهلكه چیست ؟ عرب گفت : اعتماد به خدا ، حضرت فرمود : چه چیزی به مردان زینت می دهد ؟ عرب گفت : دانشی كه با بردباری همراه باشد ، فرمود : اگر نبود ؟ گفت : ثروتی كه جوانمردی در كنارش باشد ، فرمود : اگر نبود ؟ گفت : تنگدستی و فقری كه صبر با آن باشد ، فرمود : اگر این هم نبود ؟ عرب گفت : صاعقه ای از آسمان فرود آید و چنین انسانی را بسوزاند كه جز این سزاوار نیست !

حضرت امام حسین (علیه السلام) خندید و كیسه ای كه هزار دینار در آن بود به او داد و انگشترش را كه نگینی به قیمت دویست درهم بر آن بود به او عطا فرمود و گفت : ای عرب ! هزار دینار را به طلبكارانت بده و انگشتر را در هزینه زندگی خودت مصرف كن ، عرب آن را گرفت و گفت : خدا داناتر است به اینكه رسالتش را كجا قرار دهد .

منبع: کتاب اهل بیت عرشیان فرش نشین



همچنین مشاهده کنید