یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سنت و زبان


سنت و زبان

گادامر, به تبع هایدگر, بر وجود نوعی وحدت بنیادین میان تفکر, زبان و جهان تأکید می نهد از خلال زبان است که افقِ حال حاضرِ ما برساخته می شود این زبان نشان گذشته را بر پیشانی دارد زبان حیات گذشته در حال حاضر است و از این رو باعث حرکت سنت می شود

گادامر، به تبع هایدگر، بر وجود نوعی وحدت بنیادین میان تفکر، زبان و جهان تأکید می‌نهد. از خلال زبان است که افقِ حال حاضرِ ما برساخته می‌شود؛ این زبان نشان گذشته را بر پیشانی دارد؛ زبان حیات گذشته در حال حاضر است و از این‌رو باعث حرکت سنت می‌شود. به زعم گادامر، خطای روشنگری ردکردن «پیش‌داوری‌ها» و مطرح‌ساختنِ درکی ایده‌آل بود که آدمی برای رسیدن به آن باید از حال حاضر خویش فراتر رود و خود را از جای‌گرفتن و تثبیت‌شدن در متن تاریخ رها سازد. اما این دقیقاً همین پیش‌داوری‌ها هستند که وضعیت هرمنوتیکی ما را تعریف می‌کنند و شرط فهم و گشودگی‌مان به جهان‌اند. گادامر در عین حال تقابلی را که روشنگری میان سنت و عقل قائل می‌شود رد می‌کند، زیرا از نظر او «سنت همواره عنصری از آزادی و خود تاریخ است. حتی اصیل‌ترین و استوارترین سنت نیز طبیعتاً به خاطر سکون و جمود آن چیزهایی که زمانی وجود داشتند، تداوم نمی‌یابد. سنت باید تأیید گردد، پذیرفته شود، و پرورش و گسترش یابد. سنت، اساساً، همان صیانتی است که در هر نوع تغییر تاریخی‌ عنصری فعال و موثر است. اما صیانت کنشی برآمده از عقل است، ولی نه کنشی روشن و معلوم. به همین دلیل، فقط آن چیزی به عنوان نتیجه و محصول عقل به چشم می‌آید که جدید یا برنامه‌ریزی شده باشد. اما این توهمی بیش نیست. حتی وقتی حیات به طرزی خشونت‌بار تغییر می‌یابد ــ همچون در دوران انقلاب ــ در آن شرایطی که همه‌چیز دگرگون می‌شود، بسی بیش از آنچه فکر کنیم، امر قدیمی صیانت می‌شود، طوری که امر قدیمی با امر جدید درمی‌آمیزد تا ارزشی جدید خلق کند.» اگر این برداشت گادامر از سنت را بر حسب مفهوم «بازی‌های زبانی» ویتگنشتاین مجدداً صورت‌بندی کنیم ، می‌توانیم شکلی خاص‌تر و پیچیده‌تری بدان بدهیم. با نگاه از این منظر، سنت بدل به مجموعه‌ای از بازی‌های زبانی می‌شود که یک اجتماع موجود را شکل می‌دهد. از آنجا که در نظر ویتگنشتاین بازی‌های زبانی عبارتند از وحدتی جدانشدنی میان قواعد زبانی، وضعیت‌های عینی و شکل‌های حیات، سنت نیز مجموعه‌ای است از گفتارها و عمل‌ها که ما را در مقام سوژه‌ها شکل می‌بخشند. از این رو ما قادریم تا به سیاست به منزله جستجوی نشانه‌ها بیندیشیم، که از منظری ویتگنشتاینی می‌توان آن را به منزله ایجاد کاربردهای جدید برای اصطلاحات کلیدی یک سنت موجود درک کرد، و نیز به منزله به کاربستن آنها در بازی‌های زبانی جدید که ایجاد شکل‌های جدید حیات را ممکن می‌سازند. به منظور اینکه بتوانیم از طریق مفهوم سنت به سیاست دموکراسی رادیکال بیندیشیم، مهم آن است که بر خصلت ترکیبی، نامتجانس، گشوده، و نهایتاً نامتعین سنت دموکراتیک تأکید ورزیم. برای این منظور چند استراتژی ممکن همواره در دسترس‌اند، آن‌هم نه تنها به این معنا که می‌توان یک عنصر واحد را به شیوه‌های مختلف تفسیر کرد، بلکه در عین‌حال به خاطر اینکه شیوه‌ای وجود دارد که به موجب آن می‌توان اجزاء یا جنبه‌های سنت را در تقابل با اجزا و جنبه‌های دیگر آن به کار بست. این همان چیزی است که گرامشی ــ احتمالاً یگانه مارکسیستی که نقش سنت را درک کرده است ــ آن را نوعی فرآیند منفصل‌کردن (disarticulation) و مفصل‌بندی مجدد عناصر می‌دانست، که مشخصه عمل‌های هژمونیک است. تلاش‌های اخیر از سوی نولیبرال‌ها و نومحافظه‌کاران برای تعریف مجدد مفاهیمی چون آزادی و برابری، و جداساختن ایده آزادی از ایده دموکراسی یا منفصل‌کردن آن‌ها از هم، نشان می‌دهد که چگونه در متن سنت لیبرال دموکراتیک می‌توان استراتژی‌های مختلفی را جستجو کرد، و انواع گوناگونی از اطلاعات و نشانه‌ها را آماده و مهیا ساخت. پروژه دموکراسی رادیکال با حمله کسانی مواجه شده است که می‌خواهند به آن مفصل‌بندی‌ای که در قرن نوزدهم میان لیبرالیسم و دموکراسی برقرار شد، خاتمه بخشند و نیز با حمله کسانی که می‌خواهند مفهوم آزادی را صرفاً به عنوان غیاب زور یا اجبار از نو تعریف کنند. بنابراین این پروژه باید سعی کند از دموکراسی دفاع کند و عرصه کاربرد پذیری‌اش (applicability) را به روابط اجتماعی جدید بسط و امتداد دهد. هدف این پروژه ایجاد نوع دیگری از مفصل‌بندی میان عناصر سنت لیبرال دموکراتیک است، که حقوق را دیگر نه در یک چارچوب فردگرایانه بلکه به عنوان «حقوق دموکراتیک» درک می‌کند. این امر به ایجاد یک هژمونی جدید خواهد انجامید، که نتیجه و بازده مفصل‌بندی بیشترین تعداد ممکن مبارزات دموکراتیک خواهد بود. آنچه ما بدان نیاز داریم نوعی هژمونی ارزش‌های دموکراتیک است، و این نیازمند تکثیر عمل‌های دموکراتیک و نهادینه‌ کردن آن‌ها در قالب روابط اجتماعی هر چه متنوع‌تر است، به نحوی که بتوان از طریق یک شبکه (matrix) دموکراتیک به تکثری از موضع‌های (position) سوژه‌ای شکل بخشید. به همین شیوه است ــ و نه از طریق کوشش برای مهیاساختن مبنایی عقلانی برای دموکراسی ــ که قادر خواهیم شد تا نه تنها از دموکراسی دفاع کنیم، بلکه درعین‌حال بدان ژرفا بخشیم. این نوع هژمونی هیچ‌گاه کامل نخواهد بود، و به هیچ روی، مطلوب نیست که جامعه‌ای تحت حاکمیت یک منطق دموکراتیک واحد باشد. روابط اقتدار و قدرت را نمی‌توان به تمامی محو کرد، و مهم آن است که اسطوره نوعی جامعه شفاف(transparent) را، که با خودش آشتی جسته است، رها کنیم، زیرا این نوع خیالات و اوهام به توتالیتاریسم منتهی می‌شود. به طور بالعکس، یک پروژه دموکراسی رادیکال ومتکثر نیازمند وجود تکثر، کثرت وتضاد است، و آنها را علت وجودی(raison deatre) سیاست می‌داند.

● دموکراسی رادیکال، یک فلسفه سیاسی جدید

اگر رسالت دموکراسی رادیکال به واقع ژرفا بخشیدن به انقلاب دموکراتیک و پیونددادن مبارزات دموکراتیک و پیوند دادن مبارزات دموکراتیک گوناگون باشد، چنین رسالتی به خلق موضع‌های سوژه‌ای جدید نیاز دارد، که رخصت می‌دهد تا مفصل‌بندی مشترکی همچون مفصل‌بندی مشترک مبارزات ضد‌نژادگرایی، ضد‌مردگرایی (antisexim)، ضد‌سرمایه‌داری شکل بگیرد. این مبارزات به طور طبیعی و خودبه‌خود با یکدیگر همگرایی پیدا نمی‌کنند، بلکه برای تثبیت همگرایی‌ها و هم‌ارزی‌های (equivalence) دموکراتیک شکل‌گیری یک «عقل سلیم» جدید ضروری است، که هویت گروه‌های مختلف را دگرگون می‌سازد، به نحوی که بر طبق اصل هم‌ارزی دموکراتیک می‌توان مطالبات هر گروه را با مطالبات گروه‌های دیگر مفصل‌بندی کرد. به همین دلیل مسئله اصلی ربطی به برقراری یک اتحاد صرف میان علایق و منافع موجود ندارد، بلکه مسئله اصلی حک و اصلاح یا تغییر خود هویت این نیروها به طرزی عملی است. به خاطر این که دفاع از منافع کارگران به قیمت حقوق زنان، مهاجران یا مصرف‌کنندگان دنبال نمی‌شود، ضرورت دارد که میان این مبارزات مختلف نوعی هم‌ارزی ایجاد کنیم. تنها تحت این شرایط است که مبارزات علیه قدرت به مبارزاتی حقیقتاً دموکراتیک بدل می‌شوند. فلسفه سیاسی نقش بسیار مهمی در ظهور این عقل سلیم و در ایجاد این موضع‌های سوژه‌ای جدید ایفاء می‌کند، زیرا فلسفه سیاسی به «تعریف واقعیت» شکل می‌دهد که شکل تجربه سیاسی را فراهم خواهد کرد و به مثابه شبکه‌ای برای ساختن نوع معینی از سوژه عمل می‌کند. امروزه گفتار فردگرایی انحصارطلب (possessive) برخی مفاهیم کلیدی لیبرالیسم، همچون حقوق، آزادی و شهروندی، را ملک‌طلق خود می‌داند و به مانعی بر سر راه استقرار زنجیره‌ای از هم‌ارزهای دموکراتیک بدل شده است.

شانتال موفه

ترجمه: جواد گنجی



همچنین مشاهده کنید