یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

واکاوی های یک واقعه از قبل تعیین شده


واکاوی های یک واقعه از قبل تعیین شده

نگاهی به نمایش ”خدای کشتار” نوشته ”یاسمینا رضا” و کارگردانی ”علیرضا کوشک جلالی”

"خدای کشتار"جسورانه ترین واکاوی انسان قرن بیستم در دنیای معاصر است. انسان به عنوان پیچیده ترین ماده دنیای دراماتیک با تمام مناسبات روانی و اجتماعی خود در "خدای کشتار"مطرح می شود. نمایش همه مولفه های آثار ابزورد یا عبث نما را دارد.

داستان نمایش کوتاه است و در چند خط خلاصه می شود. دعوای دو پسر بچه پای والدین را به ماجرا باز می کند. آن ها در هنگام صحبت بر سر دعوای بچه ها، خود درگیر قضایایی شده و بیشتر از بچه ها به همدیگر آسیب می زنند. نمایش مانند نمایشنامه های مکتب ابزورد پیرنگ ساده ای دارد، زیرا قصد اصلی اثر تعریف قضیه نیست، بلکه رسوخ به عمق شخصیت‌ها و طرح مسائل اصلی جامعه انسانی با همین داستان ساده است. پیرنگ نمایش برای تاثیرگذاری بیشتر با طنز تلخی، که ویژگی چنین آثاری است، همراه شده و تراژدی و کمدی را دو روی یک سکه می داند و از هر دو به قدر احتیاج استفاده می‌کند. هرچند "خدای کشتار" در صورت و شکل به گونه تئاترهای عبث نما وفاداری نشان می‌دهد، ولی در معنا و محتوای اثر بیشتر از آنکه به مفاهیم فلسفی و نحله های فکری چنین آثاری توجه کند، رویکردهای اجتماعی و روانشناسانه را مدنظر دارد. از این رو "خدای کشتار" به درامی مدرن تبدیل می شود که مسائل و مشکلات دنیای امروز را به وسیله واکاوی های روانی و اجتماعی آدم های اثر به نمایش می گذارد.

درونمایه نقد دنیای مدرن و مناسبات قدرت، که در دنیای امروز شکل هولناکی به خود گرفته، مهم ترین درونمایه "خدای کشتار" است. دنیای امروز هرچند با سرعت به سوی مدرن شدن پیش می رود و در آن مناسبات فناورانه هر روز تعریف جدیدی از زندگی ماشینی را به انسان ارائه می دهد، اما نهاد خانواده به عنوان کلیدی ترین نهاد اجتماع در چنین جامعه ای در حال از بین رفتن است. بی سروسامانی عنصر خانواده به عنوان اصلی ترین و کوچک ترین واحد اجتماع، معضلات و مشکلات بزرگی را در بر خواهد داشت که یاسمینا رضا در "خدای کشتار" نگرانی خود را از آن به وضوح اعلام می کند. چنین اتفاقی در اجتماع باعث سقوط اخلاقیات می‌شود و در نهایت جامعه بشری به جمعی خنثی و به دور از حمیت جمعی تبدیل شده، به‌طوری‌که نسبت به مشکلات و مسائل انسانی واکنش مناسب و درستی را از خود به روز نخواهد داد.

نمایش چنین وضعیتی را از نگاه آدم هایی می بیند که در اجتماع انسانی زندگی می‌کنند، اما از عواطف و اخلاقیات انسانی هیچ بویی نبرده اند. دلیل اصلی آن هم شعارزده ‌بودن آدم های اجتماع است. آن ها به جای عمل وعده و وعید و به جای قضاوت درست ارعاب را پیشه خود ساخته اند. در نهایت عملکردی که از آن ها در صحنه نمایش به چشم می‌خورد مشتی افکار و رفتار بیهوده و کم مایه است. از این رو هیچ اتفاقی که منجر به بهبود وضعیت انسان در اجتماع باشد، روی نمی دهد.

درونمایه دیگری که نمایش بدان نظر دارد نقد طبقه بورژوازی است. طبقه ای که نبض اقتصاد جامعه را در دستان خود دارد، اما به جای شکوفایی اقتصادی که از ضروری ترین شاخصه‌های اجتماع بشری است، به فکر مال اندوزی و بهره برداری از منابع اجتماعی است. از این رو در چنین جامعه ای بهجای آنکه وضعیت اقتصادی توده ها بهبود یابد، منابع مالی و اعتباری این طبقه تامین می شود. طنز تند و تیز نمایش بر مناسبات این طبقه تا جایی پیش می رود که از آن ها آدم هایی کمیک و به نوعی کاریکاتور گونه در صحنه می بینیم. چنین

برداشتی طبقه ثروتمند و متمول را به سخره گرفته و به تحمیق آن ها می پردازد. جریان تئاتر ابزورد در نمایش "خدای کشتار" در خدمت انتقاد از طبقه بورژوازی قرار می گیرد و در نتیجه تیغ جراحی نویسنده دمل چرکینی را نشتر می زند که طی آن همه پستی ها و پلیدی های نهفته در عمق جان این طبقه را بیرون می کشد.

روش یاسمینا رضا در نگارش "خدای کشتار" کاملاً فلسفی است. در این روش نویسنده از کل ماجراهای بیان شده در اثر به جزء می رسد. کل در مفهوم یک واقعه ساده بین دو پسر جوان و جز در معنای ریز شدن در خصوصیات اخلاقی و نقب زدن به درون آدم های نمایش است. دعوای دو پسر بهانه ای برای پرداختن به بزرگترهاست. بزرگترها هرچند خود را انسان های عاقل و بالغی می دانند، در واقع کودکانی اند که تنها از نظر جسمی بزرگ شده اند و رشد عقلی و فکری مناسبی ندارند. نحوه دیالوگ نویسی نویسنده هم شبیه گفتار نمایشنامه های مکتب عبث نماست. حاضر جوابی های اشخاص در سخره‌گرفتن یکدیگر و استدلال های سفسطه گونه همه نشان دهنده این ادعاست. اشخاص نمایش در سایه چنین موقعیتی به واکاوی خود پرداخته و در نتیجه آسیب شناسی وقایع و رفتارهای غلط اجتماعی را در صحنه شاهدیم. مشخصه مهم آدم های نمایش داشتن روحیه منفعت‌طلبی و به تعبیری اخلاق ماکیاولی است. آن ها برای رسیدن به اهداف خود از هیچ موضوعی روگردان نیستند. این مشخصه در کنار عدم توانایی آن ها در برقراری ارتباط موجب می شود که مکالمه صلح آمیز و آمیخته با ادب ابتدای نمایش در ادامه به دعوایی تمام عیار تبدیل شده که در خلال آن شخصیت های نمایش ذات و درون واقعی خود را به تصویر می کشند. هرچند در ظاهر با انسان هایی کاملاً مودب روبروایم، اما در باطن با افرادی مواجه می شویم که برای حفظ ظاهر و منافع خود بر اساس مناسبات و ملاحظات خاص در مقاطعی به هم نزدیک و هر کجا که احساس خطر کنند از همدیگر دور می شوند. ترسیم چنین فضای نمایشی در کمتر تراژدی دیده شده و همین مسئله مهارت نویسنده در فضاسازی را که از مسائل مهم در اثر نمایشی است آشکار می کند.

در "خدای کشتار" با داستان خاصی که طبق الگوی آثار داستان محور آغاز، میانه و پایان داشته باشد و یا نقطه اوج و فرود آن قابل تشخیص باشد، مواجه نیستیم. نمایش شخصیت هایی را مطرح می کند که پیچیدگی های شخصیتی دارند و بار روایت را بر دوش گفتار گذاشته اند. این خصوصیت در دیگر آثار یاسمینا رضا از جمله نمایشنامه «هنر» هم به وضوح دیده می شود. نتیجه چنین برداشتی تعریف داستان و روایت انگیزه و چالش آدم ها به وسیله تعریف قصه نیست. در نمایش، شخصیت ها درون یک موقعیت نمایشی گیر کرده اند و اعمالی که از خود بروز می دهند نتیجه نوعی گرفتاری شخصیتی است. از این رو دست به واکاوی شخصیت خود می زنند و درونیات خود را به راحتی در صحنه نمایان می کنند.

اجرای علیرضا کوشک جلالی از نمایش "خدای کشتار" هر چند اجرایی جذاب و به‌یادماندنی، است اما به طور کامل با دنیای اثر همخوانی ندارد. کارگردان تمام سعی خود را به کار می برد تا همسویی بین متن و اجرا را در همه اجزا رعایت کند و در نتیجه اجرایی منطبق با فلسفه اثر و وفادار به ساختار اجرایی نمایش را به صحنه ببرد. امتیاز اصلی نمایش طراحی صحنه آن است که بسیار ساده و در عین حال مطابق با حال و هوای نمایشنامه است. دیوارهای سفید که به وسیله چند تابلوی نقاشی تزئین شده اتاق عمل بیمارستان را تداعی می کند که کارگردان قصد تشریح اشخاص نمایش در آن را دارد. ذهنیت و روحیات آدم ها در چنین مکانی عریان شده و زیر دید تیزبین تماشاگران قرار می گیرد. لحظه های نمایش با طنزی که از متن نمایشنامه سرچشمه می گیرد طنازی خاصی را در لحظاتی از نمایش به وجود می آورد که در اجرا تنها در سطح اثر باقی می ماند و به لایه های زیرین نفوذ چندانی نمی‌کند. بازی بازیگران به عنوان مهم ترین عنصر بصری در صحنه نمایش، بیشتر از آنکه با یک نمایش ابزورد و مناسبات خاص آن تطابق داشته باشد، با نمایش های طنز همخوانی دارد؛ به این معنی که بازی ها به عنوان مهم ترین عامل ارتباطی نمایش های عبث نما بین اثر و تماشاگران نتوانسته نوع و جنس بازیگری چنین مکاتبی را به نمایش بگذارد. تنها لادن مستوفی و رضا مولایی در نوع بازی خود به شیوه بازی های ابزورد نزدیک شده و توانسته اند زیر و بم های شخصیت های خود را در بازی به نمایش بگذارند. هرچند کارگردان در هدایت اجزای نمایش موفق به ایجاد هارمونی مناسبی بین آن ها می شود و اجرایی چشم نواز از نمایش به روی صحنه می برد اما نمی تواند ویژگی های خاص اثر را به تصویر بکشد. ناهماهنگی بین بازی بازیگران، که طیفی از بازی های رئالیستی با اغراق های کاملاً حسی تا بازی هایی ابزورد را به نمایش می‌گذارند، مهم ترین مسئله ای است که به کلیت اثر ضربه می زند. در کنار این مسئله اجرای نمایش، که اجرایی معمولی از منظر بصری در نمایش های ابزورد، است به عمق اثر نزدیک نمی شود، که به نظر می رسد عدم یکدستی در تحلیل اثر نمایشی در بین عوامل اجرایی نمایش از مهم ترین دلایل آن باشد.

در مجموع، هرچند اجرای نمایش "خدای کشتار" توانست بینندگان خود را به طور نسبی راضی از صحنه خارج کند اما به دلیل عدم استنباط و تطابق کامل اجزا با مفهوم و ساحت درونی اثر نتوانست خود را به عنوان اجرایی خاص در بین تماشاگران مطرح کند. عدم توجه به مفاهیم روانشناسانه و جامعه شناسانه نمود عینی چنین جنبه هایی را در اجرای نمایش عقیم می گذارد و در نتیجه برداشت های اجتماعی از اثر را در محاق فراموشی قرار می دهد. به نظر می رسد چنانچه گروه اجرایی به برداشت های اجتماعی و روانی نمایش توجه می کرد، می توانست نتیجه بهتری در اجرا بگیرد و آن را ماندگارتر کند. در حال حاضر تاثیر مانای اثر در ذهن بیننده بیشتر در نتیجه آنکه از اجرای نمایش باشد از متن نمایشنامه سرچشمه می گیرد.

سعید محبی