یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
درمانده در شهر تهران
جمع کثیری از خوانندگان این مختصر برحسب سن و سال خود، کم و بیش در شهری زیستهاند، از شهر زیستگاه خود راضی و یا ناراضی بودهاند، با آن مأنوس و یا نامأنوس شدهاند و خواستهاند در آن شهر بمانند و بمیرند و یا برعکس تمایل به مهاجرت از آن شهر را داشتهاند. ولی به ندرت شخصی، علیرغم وجود کتابهای مختلفی راجع به چند و چون و کم و کیف آن شهر، عمیقاً پیرامون این زیستگاه طبیعی و تمدنی خود اندیشیده است. شهر تهران و ساکنان تهرانی آن هم در همین وضع که بیان داشتیم زندگی میکنند. آنها زمانی در شهر تهران به دنیا آمده و یا در این شهر سکنی گزیدهاند، و زمانی مانند اسلاف خود در این شهر خواهند مرد و یا آنها را به شهر دیگری خواهند برد.
حال اگر بگوییم در این هیاهو و همهمه عده کمی یافت میشوند که تحت عنوان «جامعهشناس شهر» به تحقیق و تحلیل اوضاع و احوال شهرها مشغولند و در اینباره حتی رشته علمیای را به نام «جامعهشناسی شهر» برپا کردهاند، شاید در وهله اول دچار شگفتی شویم. بنابراین شارح این مختصر مایل است در این مورد چند کلمهای را منحیث انجام یک گفتمان ساده و نه تحقیقی جامعهشناسانه (سوسیولوژیکال) به اطلاع خوانندگان ایرانی و تهرانی خود برساند:
جامعهشناسان شهر که بیش از ۱۰۰ سال است راجع به شهرها مطالعه و تحقیق میکنند، نکات شایان توجهی را برای ما شرح میدهند: آنها میگویند، این اصل موضوع، که پیشرفتهای تمدنی و فرهنگی (سیویلزا سیونی و کولتورل) اساساً با پیدایش شهرها آغاز شده است، هرچند اصلی متین است و وجود شهرهایی مانند آتن و روم و پراگ و لندن و پاریس و وین و مسکو و مانند اینها (و در میهن خود ما ایران، شهرهای شیراز، اصفهان، همدان، تبریز، کرمان و یزد) به بارزترین وجه این خصیصه را نشان میدهند، معالوصف پیچیدگی (complexity) پیدایش شهرها از این شاخصه ساده فراتر میرود. یا اگر معمولاً تعداد جمعیت و تراکم آن را ویژگی اصلی یک شهر میدانند، تحقیقات کسانی مانند رایت (L.Wirth در «Urbanism as a Way of Life») یادآور میشوند، که سبک (استیل) زندگی و شواخص اجتماعی بیشتر از جمعیت معرف درونی و باطنی حیات یک شهر است. بیهوده نیست که دانشگاههای بزرگ و قدیمی جهان تماماً در شهرهای بزرگ برپا گردیدهاند زیرا، این دانشگاهها صرفنظر از نیازهای مادی و تأسیساتی خود، احتیاج مبرمی به فضای تنفسی فرهنگیای داشتهاند، که اطراف آنها را دربرگیرد و حیات معنوی آنها را تأمین نماید!
همانند دانستن هویت یک شهر با تمرکز جمعیت در آن نیز اصلی مشکوک است زیرا گایگر (The Geiger) با تحقیق دقیق نشان میدهد، که با وجود تمرکز و تراکم ادارهها، شرکتها، مؤسسات و مراکز خرید و فروش در مراکز شهرها، برعکس تجمع جمعیت اسکان یافته در این نقاط اندک است به طوری که در شهرهای بزرگ من حیث زندگی شهروندان در آنها بین ساعات روز و شب تفاوتهای بارزی دیده میشود و تشکیل شهر (یعنی citybildung) کش و قوس جالبی را نشان میدهد که روزها عده زیادی به داخل مراکز شهر هجوم میآورند، ولی شبها اینها به اطراف شهر پناه میبرند.
موضوع دیگری که هویت یک شهر (مثلاً تهران) را رنگآمیزی میکند، درهم برهمی گروههای گوناگون اجتماعی در یک شهر خصوصاً بزرگ است. تفاوتهای بومی و زیست محیطی (اتنیکی و اکولوژیکی) جمعیتهای مختلف در یک شهر مسائل خاص خود را دربردارد که رفع آن به آسانی عملی نیست. متطابق ساختن و تطابق یافتن (انتگراسیون) افراد با هم در یک شهر و با شهرشان، آنطور که آنجل (C. Angell) به تحلیل آن پرداخته است، بیشتر تطابقی اخلاقی (انتگراسیونی مورالی) است که درونمایه آن را رسوببندی و تهنشستسازیهای اجتماعی و فرهنگی (کولتورل) تشکیل میدهد. بنابراین تصور سادهای که گویا با تمسک به نوسازیها و تازهپردازیهایی میتوان محله و جمعیت فقیرنشین (Slums) را به سکونتگاه حضرتعالیها و جنابهای جلالتمآب (آن هم اکثراً عاری از تشخص ارزشمند انسانی!) نزدیک ساخت، به دامان توهمی پناه میبرد که در ژرفای این همنشینی نوعی جدایی و تفکیک (Segregation) بوم شناختی و اخلاقی و فرهنگی (اتنیکی، مورالی و کولتورل) موج میزند.
حاصل همه این اتفاقات تکوین تدریجی ولی دائمی نوعی ناهماهنگی اجتماعی (Heterogenity social) در یک شهر بزرگ (مانند تهران) است که نه تنها جامعهشناس، شهر شناس، بل ما ساکنین آن شهر را هم اغلب با بینام و نشانی و ابهام درونی (Anonymity) شهر خود مواجه سازد و اگر از هوشمندی نسبیای برخوردار باشیم، چه بسا گاه از خود و از دیگران میپرسیم که راستی این شهر (تهران) کجاست؟ دربند است یا شمیران تهران و ما بیشتر به کدام بخش از این گستره بر دامان البرز قنوده تعلق داریم؟ من و دایی من (علی اسفندیاری، نیما یوشیج) بیشتر خود را شمیرانی میدانستیم و او که اساساً خود را مازندرانی (یوشی) میپنداشت و هر وقت خوش که دست میداد، با وحشت از تهران میگریخت و به کوهپایههای یوش و کجور و نور پناه میبرد.
آنچه بر معمایی بودن شهرهای بزرگ (مانند تهران) میافزاید، مهاجرت و ورود هزارها هموطن دیگر ما از دهها و یا حتی از شهرهای دوردست به این شهر (تهران) است که خود این موضوع (و جدیداً معمول در همه جای جهان) موضوعی جداگانه و درخور تأمل است و جامعه شناسان آن را تحت عناوین گوناگونی (مانند Urban-Sociology، تابع rural- Urban-Sociology) مطالعه میکنند. راستی مگر میتوان منکر این واقعیت شد که به همان نسبت و میزانی که شیرازی، اصفهانی، تبریزی، یزدی و کرمانی واقعی داریم، که شیرازی و اصفهانی و تبریزی و یزدی و کرمانی میزیند، سخن میگویند و کنش میورزند، به هیچ وجه به همین میزان و نسبت ما تهرانی نداریم. شاید تهرانیهای واقعی و اصیل همانها باشند که اکنون در بهشت زهرا غنودهاند. مردگانی که در جوار ما زندگان به مردگانی خود ادامه میدهند و گاهی هم ما را به سوی خود میخوانند.
حال از این بحثها که بگذریم، نگارنده مایل است به مناسبت فرا رسیدن ایام عید باستانی ما، خشکی کلام را به طراوت طنزآلود ملاحظاتی بسپارد که به گونه دیگری به شهر مینگرند:از قدیمترین ایام تاکنون از دو دیدگاه به شهر نگریسته اند: یک بار از منظری اسطوره شناختی (میتولوژیکی) این جهانی، که از این رواق منظر پلوتارخ با گفتاری حماسهوار خداوندگار تزئوس (theseos) را بنیانگذار افسانهای آتن میداند.
یعنی شهری که برابر چندین ده هزار سال توحش آدمیان اکنون با سازمانهایی منظم و مزین به قوانین عرفی و اسطورهای سربرافراشته است و خود را در «آگوراها، سمپوزیومها، فورومها و رواقها» که شبانهروز برای بحثهای تبآلود در آتن برپا میگردیدند، موجه میسازد و توجیه میکند. پاینده بمانی آتن، المپما! اما باردیگر از دیدگاه آن جهانی دینی (مطابق متون مقدس)، که ما با چهره وحشت بار شهر قابیلی روبهرو میشویم. قابیل مطرود، در آوارگی دائمی خود سرانجام جایگاهی را برای تمام خانه به دوشان، مطرودین، محکومین، فراریان و آوارگان عالم به وجود آورد تا اینها نیز سرپناهی داشته باشند.
حال، سایه سنگین این دورویگی (آمبیوالانی) بر سر ما و جامعه شناسان شهر افکنده شده است: از ۲۰۰ سال پیش تاکنون ذهن ما در نوسان دائمی بین «شهر تزئوسی» و «شهر قابیلی» در اهتزاز است. همواره خواستهایم در شهری تزئوسی زیست کنیم ولی دائماً در شهرهای قابیلی زیستهایم. این دورویگی در ادبیات غرب هم بازتاب خود را با سر و صدا اعلام نموده است. این ادبا از شهر رازآمیز، مسلط بر همه، ناشناختنی، گریزناپذیر، منزلگاه گذشتگان و محزب زندگانی آیندگان سخن میرانند و داستانهای آلن پو و والتر بنیامین ما را به بیغولههای این شهرها میبرند و میترسانند تا آنجا که وردزورث میگوید «چهره هرآن کسی که میگذرد، یک راز است»! انگلس، همکار مارکس، از شهر تولیدگر و تکثر و درهم برهمی صحبت میکند که بیگانگان و پرولتاریا (و اشاره او به شهرهای صنعتی انگلستان در ۱۸۴۵ است) در آن گردآمدهاند و سرگردانند و با نفرت میگوید: «تنها در این ازدحام شهر عظیم است که این چنین بیشرمانه و این چنین آگاهانه اضمحلال نوع بشر در قالب خانه به دوشان استثمار شده در حد اعلای آن نمود مییابد»! شکوهها از شهرها پایانی ندارند: دیالکتیکی که بین ارتباطات اتصالی و انفصالی، بین طبقات فرادست غنی و فرودست فقیر و میان مناسبات پیوسته و گسسته در شهرها حاکم است، احساس پیوستگی و ازهم گسیختگی دائمیای برای انسانها ایجاد میکند که در این نظام مغشوش قشر متوسط خرده بورژوا نیز با حرکات اجتماعی و فکری مارمولکمانند خود بر شلوغی اوضاع میافزاید!
موزیل (در «مرد بیخصیصه») میگوید شهر یعنی «بینظمی، پیشرفت نزولی، آشوبی از نیروها، عدم انسجام اندیشهها، عدم وجود یک وحدت انسانی تشخصآمیز، اما در عین حال شهر کتابخانهها، فرهنگستانها، تجارب تازه و تحرک و پیچیدگی و تنوع که جایگزین زندگی نسبتاً ثابت و استوار روستایی شده است»! در ادبیات معاصر هنگام کشیدن تصویر شهرها «ناخودآگاه» یونگ وارد گود میشود و نوعی بازگشت تخیل آمیز غربت آلود و غمانگیز (نوستالژیک) به دوران کودکی وآرزوهای آن دیده میشود: شهر روم را جیمز خیلی زیباتر از خود روم واقعی ترسیم میکند: ریکله دنیای باشکوه دیگری از پاریس واقعی میسازد و راسکین هنگام بیان ونیز به تصویر ونیزی کهنسال و قدیمی بازمیگردد و من، شارح این کلام مختصر، هر وقت به تهران میاندیشم، زیر لب این شعر شاعر عزیزمان را با اندکی تغییر زمزمه میکنم: شهر تهران نه همانست که من دیدم پار! چه فتاده است که امسال دگرگون شده کار؟ تهران من همان است که به انقلابیون مشروطیت، پشت کرد همانست که ۵۰ سال در حکومت دست نشانده و ننگین پهلویها شادی نمود.
اما در انقلاب جمهوریت اسلامی به حکومت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی برای همیشه خاتمه داد!! بنابراین وقتی به تهران میاندیشم، بیاختیار از خود میپرسم، چقدر مکانهای بد و محلههای خوب داشتهای و داری؟ چقدر در تخریب و یا در تکمیل امثال من، شهروندان خودت، سهیم بودهای؟ چقدر از فقر معنوی رنج بردهای و یا بالعکس در دامان خود معدود متفکران ارجمندی را پروراندهای؟ چقدر جایگاه شهیدانی و چقدر محل گروههای نوکر زر و زور و تزویر (یا طلا و تیغ و تسبیح)؟ چقدر مایلم به سوی تو برگردم و چقدر طالب هجرت از تو هستم؟ من وقتی به تو تهران میاندیشم و یاد ۶۵ سال قبل میافتم که صبحها مرا در کوچه باغهای بسیار زیبای خود تا مدرسه شاپور تجریش شمیران در باغ فردوس مشایعت میکردی و عصرها مرا از همین راههای زیبا به منزل برمیگرداندی و حال وقتی به آن دوران و به آن مکانها رجوع میکنم و میبینم به دست بساز و بفروشهای برجساز خبیث مثله و مسخ شدهای، آنگاه بیاختیار از خود میپرسم، آیا همان گونه که چهره ظاهری تو را تغییر دادهاند، چنین نیست که باطن معنوی تو را هم چرکین و آلوده نمودهاند و تنها بزکی از عالم نمایی بر صورت تو باقی مانده است!؟
من، صاحب این قلم، وقتی به تو تهران زادگاهم میاندیشم و میبینم چقدر به تو نزدیک و چقدر از تو دورم، نمیدانم چرا گاه یاد آن کلمات زیبای معلم زبان پارسی ما، فردوسی را میگویم، میافتم که شاید اگر امروز زنده بود (که البته در خرد و روان ما همواره زنده است) این اشعار خود را تعریف مناسبی برای تهران میدانست:
از ایران و از ترک و از تازیان/ نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود/ سخنها به کردار بازی بود
رباید همی این از آن، آن از این/ ز نفرین ندانند بازآفرین
زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست