شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

زرسالاران یهودی و پارسی, استعمار بریتانیا و ایران


زرسالاران یهودی و پارسی, استعمار بریتانیا و ایران

بر بنیاد سنن و میراث دوران جنگ های صلیبی, در سده های شانزدهم تا نوزدهم میلادی اتحادیه ای از خاندان های شریک و درگیر در غارتگری های ماوراء بحار در غرب و مرکز اروپا شکل گرفت همین مجموعه بود که زمام امور کمپانی هند شرقی بریتانیا را در دست داشت و در سده نوزدهم بزرگترین امپراتوری مستعمراتی تاریخ معاصر را بنیاد نهاد

بر بنیاد سنن و میراث دوران جنگ ‏های صلیبی، در سده ‏های شانزدهم تا نوزدهم میلادی اتحادیه ‏ای از خاندان ‏های شریک و درگیر در غارتگری ‏های ماوراء بحار در غرب و مرکز اروپا شکل گرفت. همین مجموعه بود که زمام امور کمپانی هند شرقی بریتانیا را در دست داشت و در سده نوزدهم بزرگترین امپراتوری مستعمراتی تاریخ معاصر را بنیاد نهاد.

زرسالاران حاصل بیش از یک دهه تلاش پژوهشی من است. کار بر روی این کتاب را از سال ۱۳۷۰ آغاز کردم زمانی که ۳۶ ساله بودم و از توان جسمی فراوان برخوردار. سال‌ها به تهیه منابع و یادداشت برداری و تحقیق گذشت و از اوایل سال ۱۳۷۶ تدوین متن نهایی را آغاز کردم. ابتدا قصد داشتم کتاب را در دو جلد منتشر کنم ولی در کوران کار با حجمی عظیم از یافته های نو مواجه شدم که طرح کتاب را به پنج جلد می‌رسانید. جلدهای اوّل و دوّم در اواسط سال ۱۳۷۷ منتشر شد. پس از انتشار این دو جلد، طرح کتاب را به هفت جلد افزایش دادم و دو جلد بعدی در اواخر سال ۱۳۷۹، و در واقع در سال ۱۳۸۰، انتشار یافت. این کتاب از ابتدا با سکوتی سنگین مواجه شد و حتی برخی از نشریات ویژه کتابشناسی، برخلاف رویه متعارف خود، از ذکر نام آن در فهرست تازه‌های کتاب خودداری کردند و عجیب‌تر این‌که نام آن در فهرست سالیانه کتاب‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز غایب بود. ولی با انتشار مجلدات سوّم و چهارم، به‌رغم این‌گونه کم‌لطفی‌ها، کتاب جای خود را باز کرد و به مأخذی آشنا برای اهل تحقیق بدل شد.

بیش از دو سال از انتشار جلدهای سوّم و چهارم می‌گذرد و انتشار جلدهای پنجم تا هفتم به درازا کشیده است. علت این تأخیر سنگینی کار است و وسواس من. هم‌اکنون باز با انبوهی از یافته‌های جدید مواجهم و یادداشت‌هایی که تدوین نهایی سه جلد باقیمانده را برایم سخت کرده است. برای نمونه، جلد هفتم، که مختص ایران است، باید در حجمی حدود ۵۰۰ صفحه عرضه شود حال آن‌که برای آن بیش از ۴۵۰۰ صفحه یادداشت فراهم آمده است. بهرروی، آرزو دارم که تدوین نهایی سه جلد باقیمانده را هر چه زودتر به پایان برم.

مطلب زیر مقدمه جلد اوّل زرسالاران است به همراه یادداشت کوتاهی که در آغاز جلد سوّم انتشار یافت. در این مقدمه چارچوب کلی پژوهش فوق ترسیم شده است.

یادداشت ۲۶ آذر ۱۳۸۷) جلد پنجم زرسالاران با عنوان "آریستوکراسی مالی و فروپاشی نظام سنتی" در سال ۱۳۸۳ در ۴۸۸ صفحه (قطع وزیری) منتشر شد. مجلدات بعدی هنوز منتشر نشده.

کتاب حاضر پیامد تلاشی طولانی است که حاصل آن اینک در دسترس خوانندگان ارجمند قرار می ‏گیرد.

عنوان کتاب را زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران نهاده ‏ام تا به روشنی گویای محتوای اثر باشد. واژه "زرسالاری" را در همان معنایی به کار برده ‏ام که در نوشتار سیاسی معاصر غرب از مفهوم "پلوتوکراسی"[۱] فهمیده می ‏شود. "پلوتوکراسی" از واژه یونانی "پلوتوس"[۲] به معنای "ثروت" است و منظور سروری مستقیم یا غیرمستقیم یک اقلیت ثروتمند و بهره ‏مند، نخبگان زرسالار، بر تمامی جامعه است. در این پژوهش زرسالاری دنیای امروز را دارای ساختاری دودمانی یافته ‏ام و لذا از آن با عنوان "الیگارشی زرسالار" نیز یاد کرده ‏ام. در کاربرد واژه الیگارشی[۳] (به معنای نخبه ‏سالاری دودمانی)، نه معادل فارسی آن، تعمد داشته ‏ام زیرا به گمان من معادل ‏های فارسی گویای تمامی مختصات و ابعاد آن پدیده ‏ای نیست که با این مفهوم شناخته می ‏شود. بدینسان، ترکیب این دو واژه معنایی را می ‏سازد که مطمح نظر نگارنده است.

باید متذکر شوم که کاربرد این مفهوم ابداع اینجانب نیست و در فرهنگ سیاسی معاصر برای اطلاق بر همین پدیده پیشینه دارد. در همین معناست که جرج برنارد شاو،[۴] نویسنده انگلیسی، از الیگارشی زرسالاری[۵] سخن گفته است که «تمامی اقتدارات کهن شاهان» را اِعمال می‏ کنند.[۶] و این همان پدیده ‏ای است که هربرت جرج ولز،[۷] نویسنده دیگر انگلیسی، از آن با تعبیر «انسان‏ هایی به سان خدایان»[۸] یاد کرده است؛ و در همین معناست که در واژگان سیاسی غرب گاه مفهوم "پلوتو دمکراسی"[۹] به کار رفته است؛ یعنی آن نظم سیاسی و اجتماعی که در ظاهر دمکراتیک است و در باطن پلوتوکراتیک.

در متن کتاب، درباره این پدیده و سیر بغرنج و طولانی پیدایش و تطور آن به تفصیل سخن گفته ‏ام. ملخص کلام اینکه بر بنیاد سنن و میراث دوران جنگ ‏های صلیبی، در سده ‏های شانزدهم تا نوزدهم میلادی اتحادیه ‏ای از خاندان ‏های شریک و درگیر در غارتگری ‏های ماوراء بحار در غرب و مرکز اروپا شکل گرفت. همین مجموعه بود که زمام امور کمپانی هند شرقی بریتانیا را در دست داشت و در سده نوزدهم بزرگترین امپراتوری مستعمراتی تاریخ معاصر را بنیاد نهاد.

در دوران تکوین پژوهش حاضر، برای نگارنده این پرسش به جدّ مطرح بود که نقدینگی انباشته و افسانه ‏ای کمپانی هند شرقی بریتانیا پس از انحلال رسمی آن در سال ۱۸۵۷‏میلادی چه شد، کانون‏ های گرداننده این مجتمع عظیم جهانی در نیمه دوم سده نوزدهم و سده بیستم چه سرنوشتی یافتند، و بازماندگان و وارثین آنان در جهان امروزین چه می‏ کنند؟

در جستجوی پاسخی برای این پرسش بود که نگارنده با مجموعه ‏ای از مجتمع‌های عظیم اقتصادی آشنا شد که در دنیای امروز شبکه‌ای گسترده و در هم تنیده را می ‏سازند. و دریافت که زمام این مجموعه همبسته و جهانشمول بطور عمده با اعقاب همان خاندان ‏هایی است که در سده نوزدهم الیگارشی مستعمراتی دنیای غرب به شمار می ‏رفتند و مستقیم یا غیرمستقیم وارث سنن و میراث غارتگری صلیبی و ماوراء بحار سده ‏های پیشین بودند.

نگارنده در پژوهش حاضر از روشی بهره برد که "تبارشناسی"[۱۰] نامیده می ‏شود. این روش برای ما ناشناخته نیست؛ همان دانش ارجمندی است که با نام‏ هایی چون "علم ‏الانساب" و "علم ‏الرجال" در ایران پیشینه طولانی دارد و در گذشته یکی از بنیان ‏های استوار تاریخنگاری ما را تشکیل می ‏داد. تبارشناسی امروزه برای پژوهش در زمینه ایلات و عشایر و تمامی جوامع دارای ساختار قبیله ‏ای کاربرد گسترده دارد و از پایه ‏های دانش مردم ‏شناسی[۱۱] به ‏شمار می‏ رود. این روش در تحلیل تحولات تاریخ معاصر نیز دارای کارایی جدی است.

نتایج نظری که بر اساس این روش به آن دست یافتم به شرح زیر است:

۱) در دنیای معاصر شبکه ‏ای گسترده و همبسته از خاندان ‏های زرسالار حضور دارد که به سان یک الیگارشی جهان وطن عمل می ‏کند.

۲) این الیگارشی ادامه و وارث مستقیم یا غیرمستقیم همان خاندان ‏هایی است که طی سده ‏های شانزدهم تا نوزدهم میلادی عاملین اصلی غارتگری ‏های ماوراء بحار و تکاپوهای مستعمراتی بودند.

۳) این الیگارشی دارای ساختاری دودمانی است. به عبارت دیگر، شبکه بغرنج و گسترده ‏ای از مناسبات خویشاوندی آن را به هم پیوسته است و از این زاویه منظره یک قبیله بزرگ جهانی را جلوه ‏گر می ‏سازد. بسیاری از عناصر ساختاری در نظام‏ های اجتماعی مبتنی بر خویشاوندی را که تصور م ی‏رود مختص جوامع سنتی قبیله ‏ای است در این الیگارشی می ‏توان یافت؛ مانند همبستگی جمعی، حمایت گری، درون همسری و تداوم حافظه تاریخی.

۴ ) این ساختار دودمانی بر بنیاد کارکردهای مشترک اقتصادی شکل گرفته و امروزه اعضای آن در رأس مجموعه ‏ای عظیم از کمپانی ‏ها و موسسات اقتصادی حضور دارند. این مجموعه سخت بهم‏ پیوسته است تا بدانجا که با پیگیری پیوندهای خویشاوندی و اقتصادی اعضای برخی خاندان‏ های نامدار و دارای پیشینه تاریخی معین یا با ردگیری مشاغل اعضای هیئت مدیره برخی موسسات و کمپانی ‏های مُعظَم و شناخته ‏شده، به سان زنجیره ‏ای بهم ‏بافته می ‏توان به شبکه ‏ای از موسسات و کمپانی ‏های مرتبط و خویشاوند دست یافت.

۵) اعضای این مجموعه حاملان و مدافعان اصلی میراث و سنن سیاسی و فرهنگی پیشینیان خودند. این پدیده‏ ای است که آن را تسلسل حافظه تاریخی در الیگارشی زرسالار معاصر نامیده ‏ام.

"تسلسل حافظه تاریخی" بدان معناست که هر فرد "گذشته" خاندان خود را "امروز" زندگی خویش می‌داند؛ و در نتیجه به جایگاه خود در مجموعه ‏ای که بدان تعلق دارد و به نقش‏ ها و کارکردهای خود واقف است. این درست برخلاف وضع جوامع انبوه و ساخت ‏زدایی شده در دنیای استعمارزده است که در نخستین گام "حافظه تاریخی" سترده می‌شود و فرد خود را "اتمی" تنها و سرگردان در میان انبوه توده‌های انسانی می‌یابد؛ هیچ پیوندی با گذشته خود ندارد و لاجرم هیچ پیوندی با امروز خویش نمی‌تواند بیابد. این اوج از خود بیگانگی انسان است. جامعه‌ای که از چنین عناصری ترکیب یافته توده‌ای است انباشته و انبوه از آحاد ناپیوسته و "مستقل".

در جامعه‌شناسی معاصر، در تداوم سنت تکامل ‏گرایی سده نوزدهم، فروپاشی ساختارهای سنتی و منفرد شدن اعضای جامعه پدیده‌ای ملازم با توسعه اجتماعی و اقتصادی قلمداد می‌شود. بررسی اینجانب نشان می‏ دهد که این فرایند در الیگارشی زرسالار دنیای امروز تحقق نیافته است. در پژوهش حاضر خواهیم دید که این "هویت جمعی" از طریق نهادهای ویژه ‏ای که مولود این الیگارشی است، و فراماسونری یکی از آنهاست، تداوم داشته است. بدینسان، در دنیایی که انبوهی از انسان‏ های منفرد زندگی می‌کنند، این گروه‏ های کوچک، که در اوج انسجام جمعی هستند، به راحتی می‌توانند سلطه خود را بر دولت و جامعه تأمین کنند. به عبارت دیگر، در دنیایی که اندیویدوالیسم تقدیس می ‏شود و در هر گوشه آن ایستارها و پیوندها و نهادهای سنتی جوامع و فرهنگ ‏های کهن آماج تخریب قرار می ‏گیرد، و این تخریب امری "طبیعی" و ناگزیر و حتی ضرور در فرایند "مدرنیزاسیون" وانمود می ‏شود، آن کانون ‏هایی که در دو سده اخیر در رأس این فرایند جای داشته ‏اند ایستارها، پیوندها و نهادهای خود را حفظ کرده‏ اند و به تعبیری با حدت و شدت تمام "سنت‌گرا" هستند.

بدینسان، تاریخ دنیای جدید غرب از زاویه انتقال میراث مستعمراتی پیشین خطی پیوسته و ممتد جلوه ‏گر شد که بی ‏وقفه تسلسل و تداوم داشته و حاملین آن اعضا و وابستگان این الیگارشی بوده‏ اند.

از آغاز تهاجم ماوراء بحار اروپاییان (سده شانزدهم میلادی) تا انقلاب صنعتی اروپا (نیمه اول سده نوزدهم) هفت نسل فاصله انسانی وجود دارد. در شرایط رشد اجتماعی طبیعی در سرزمین‏ های غرب و مرکز قاره اروپا در سده‏ های اخیر، که عامل تهاجم سهمگین خارجی بنیان خاندان ‏های متنفذ را برنینداخته و جابجایی فاحشی در ترکیب آنان صورت نگرفته است، تداوم پیوندها و تسلسل نقش‏ ها و کارکردها در این هفت نسل عجیب و نامتعارف نیست. توجه کنیم که الیگارشی سیاسی و مالی اروپا حتی در انقلاب خونین اواخر سده هیجدهم میلادی در فرانسه نیز لطمه جدی ندید؛ در ترکیب آن دگرگونی‏ هایی رخ داد ولی مضمحل نشد و بخشی از آن، چنانکه خواهیم دید، از جنگ‏های ناپلئونی سودهای کلان برد و با ثروت‏ های افسانه ‏ای به "عصر انقلاب صنعتی" گام نهاد.

در دوران ‏های رشد طبیعی در شرق نیز این تسلسل و پیوستگی در نسل ‏های متمادی وجود داشته است که نمونه آن تداوم خاندان‏ های معین ایرانی طی سده ‏های متمادی در پیش و پس از اسلام است. یک نمونه در تاریخ اسلامی ایران خاندان جوینی است:

تبار این خاندان به ربیع بن یونس، حاجب منصور خلیفه بنی ‏عباس و پدر فضل بن ربیع (وزیر هارون ‏الرشید)، می ‏رسد. بدینسان، اعضای این خاندان از سده دوم تا اواخر سده هفتم هجری، به مدت شش قرن، متصدی مناصب عالی دیوانی بودند. فاصله عطا مَلِک جوینی (۶۲۳-۶۸۱ ق.) تا فضل بن ربیع (مقتول در سال ۱۷۰ق.) سیزده نسل است. تداوم و تسلسل این خاندان به دوران فوق محدود نیست. تبار ربیع تا چهار نسل پیشتر نیز شناخته است و نسب او به کیسان مکنی (ابوفروه) از موالی عثمان بن عفان، خلیفه سوم، می ‏رسد. بدینسان، خاندان جوینی حداقل دارای ۱۸ نسل پیشینه روشن بود و با تجربه آن می ‏زیست. این برابر است با هفت سده تمام. خاندان جوینی یک نمونه منحصر به ‏فرد و استثنایی نیست. توجه کنیم که حتی امروزه در برخی از جوامع عشایری ایران تبارنامه فرد تا هفت نسل و گاه بیشتر تداوم دارد و اینان انسان ‏های دارای هویت و تاریخ شناخته ‏شده ‏اند نه نیاکانی اسطوره‏ای و موهوم.

آنچه در جوامع امروزین مشرق ‏زمین، و در تمامی دنیای استعمارزده، این پیوند و تسلسل نسل‏ها را از میان برد، شکاف تاریخی ژرف و مدهشی است که در سده‏ های اخیر پدید شد. این پدیده ‏ای است که آن را گسست حافظه تاریخی ملت‌ها می‌نامم.

در پیامد این گسست، برای نمونه، تاریخ نزدیک جامعه ایرانی بگونه ‏ای به گذشته ‏های دور پرتاب شد که گویی به "ماقبل تاریخ" تعلق دارد. برای مردم امروزین ایران تاریخ دوران صفویه، که تنها هفت الی ده نسل از آن می ‏گذرد، تفاوت محسوسی با تاریخ دوران هخامنشی و ساسانی ندارد و حتی تاریخ بسیار نزدیک قاجاریه نیز چنین است. چنان فاصله‌ای میان ما و نیاکان نزدیک ‌مان ایجاد شده که گویی آنان به سیاره‌ای و ما به سیاره‌ای دیگر تعلق داریم؛ و این در حالی است که نه گذشت زمان چندان زیاد است و نه حوادث آن دوران نامرتبط با سرنوشت امروز ما. به عکس، زندگی جامعه ایرانی در چهار سده اخیر سخت بهم ‏پیوسته است و این یک مجموعه همبسته و واحد زمانی- تاریخی را می ‏سازد که بیگانگی با هر جزء آن به معنای بیگانگی با "خود" است. این است عمق فاجعه‌ای که با آن دست به گریبانیم؛ بیگانگی با خود و سرگذشت خود. بدینسان، ما به نسلی بدل شده‌ایم با حافظه تاریخی تهی، همچون لوحی صاف و نانوشته که هر چه بخواهند بر آن حک می‌کنند و هر گونه که بخواهند سرگذشت پدران‌مان را به ما می ‏آموزند.

به یاد داشته باشیم که شاه سلطان حسین صفوی با پطر کبیر در روسیه و لویی چهاردهم در فرانسه معاصر است و فتحعلی شاه قاجار با ناپلئون بناپارت در فرانسه. این دورانی است که حداقل نخبگان دنیای غرب در آن زندگی می‌کنند و فضا و تجربه تاریخی آن را بگونه ‏ای محسوس لمس می‌کنند. کسانی که از تداوم القاب اشرافی در انگلستان در حیرت‌اند و آن را نوعی "تعصب سنتی انگلیسی" تلقی می‌کنند سخت در اشتباه‏ اند. تداوم این القاب دقیقاً بیانگر تداوم تاریخ یک خانواده بزرگ است و در لحظه لحظه خود پیوندهای فرد را با نیاکانش، با تبارش و با "طایفه" بزرگی که با تمامی تاروپود خود به آن تعلق دارد یادآوری می‌کند. شستشوی حافظه تاریخی ملت‌ها از مهم‌ترین حربه ‏هایی است که الیگارشی زرسالار جهان امروز برای تداوم سلطه خود به کار برده و می‌برد. و این فاجعه‌ای است که در ایران شاید بیش از هر جای دیگر رخ داده است.

از پژوهش حاضر یک اصل روش‏ شناختی را نیز می ‏توان استخراج کرد و آن تسلسل دودمانی نقش‌ها و کارکردها در الیگارشی زرسالار معاصر است.

طبق این اصل، شناختی که از پیوندهای امروزین یکی از اعضای این الیگارشی به دست می ‏آید، تا حدود زیادی قابل تعمیم به گذشته است مگر اینکه عواملی این تعمیم را منتفی سازد. یک نمونه گویا که در جلد اوّل عرضه شده، نقش لرد کاولی، سفیر وقت انگلستان در پاریس، در انعقاد پیمان صلح ایران و انگلیس (۱۲۷۳ق./ ۱۸۵۷م.) است. زمانی که تعلق لرد کاولی به خاندان ولزلی را بشناسیم، با تاریخ خاندان ولزلی و پیوندهای گذشته و امروزین آن و جایگاه برجسته ‏شان در ترکیب الیگارشی مستعمراتی سده نوزدهم آشنا شویم، قطعاً تصویری که از ماجرای فوق خواهیم یافت گویاتر و روشن‏ تر از زمانی است که این حادثه را در متن تحلیل ‏های عام و فاقد پیوند با "انسان‏ ها" می ‏نگریم. تاریخ را انسان ‏ها می ‏سازند، این انسان‏ ها دارای هویت و پیوندهای فردی و خانوادگی ‏اند و این پیوندها معمولا در گذشته و آینده تسلسل و تداوم دارد. به ‏ویژه در بررسی تاریخچه خاندان ‏های زرسالار یهودی جایگاه بسیار مهم نظام خویشاوندی در ساختار الیگارشی معاصر و تداوم نقش ‏ها و کارکردهای اعضای آن را به شکلی ملموس و زنده خواهیم شناخت.

چنانکه عنوان کتاب نشان می ‏دهد، در چارچوب مفهوم عام زرسالاری جهانی، بر دو مجموعه مشخص و محدودتر تأکید داشته‏ ام: الیگارشی یهودی و الیگارشی پارسی. این مفاهیم به دو گروه اطلاق می ‏شود که، در کنار سایرین، عضوی پیوسته از زرسالاری جهانی به ‏شمار می‏روند ولی دارای استقلال و هویت جمعی خاص خویش ‏اند.

منظور از الیگارشی یهودی آن مجموعه ‏ای است که رهبری یهودیان جهان را به دست داشته است. درباره سیر پیدایش و تطور این الیگارشی، که کهن‏ ترین و منسجم ‏ترین و متنفذترین بخش زرسالاری جهانی است، در سه مرحله عمده تکوین آن (اشرافیت سلطنتی- دینی قبیله یهودا، الیگارشی حاخامی و زرسالاری یهودی معاصر) و نقش آن در تحولات سده ‏های اخیر، به ‏ویژه در پیوند با فرایند سلطه جهانی استعمار اروپایی، در مجلدات اوّل و دوّم به تفصیل سخن گفته ‏ام. تصور می ‏کنم نگاه نگارنده به پدیده فوق با تصاویر متعارف وجوه تمایز اساسی داشته باشد.

"پارسیان" یک اقلیت کوچک قومی ساکن غرب شبه‏ قاره هندند. آنان طبق یک اسطوره منظوم که در سده‏ه ای اخیر پرداخت شده، به نام قصه سنجان، خود را بقایای گروهی از اشراف و موبدان ساسانی می ‏دانند که در پی حمله اعراب به ایران به سرزمین کنونی گجرات پناه بردند. در جلد چهارم درباره این "اسطوره" توضیح خواهم داد و نتیجه پژوهش خود را دال بر جعلی‏ بودن آن و نیز مردود بودن پیشینه ایرانی طایفه فوق به تفصیل عرضه خواهم کرد.

با تهاجم پرتغالی ‏ها به شرق، از اوایل سده شانزدهم میلادی میان سران این طایفه و کارگزاران دربار پرتغال و کانون‏ های یهودی- مارانوی ذینفع در تکاپوی فوق پیوندی استوار پدید شد. اروپاییان به واسطه‏ های بومی نیاز داشتند و به دلایلی که توضیح خواهم داد در غرب هند "پارسیان" را مناسب ‏ترین دلالان و کارگزاران بومی برای پیشبرد کار خود یافتند. در این فرایند در میان پارسیان گروهی از واسطه ‏های بومی (کمپرادورها) شکل گرفت که طی سده‏ های پسین با هلندی ‏ها و انگلیسی ‏ها و سایر کانون ‏های استعماری غرب پیوندی روزافزون و استوار یافت. این فرایندی است که در سده نوزدهم، در دوران اقتدار امپراتوری مستعمراتی بریتانیا، به اوج خود رسید و منجر به پیدایش یک گروه منسجم، بسیار ثروتمند و مقتدر "پارسی" در هند و منطقه شد. منظور از الیگارشی پارسی این پدیده است. رابطه این الیگارشی با اعضای جامعه پارسی مشابه رابطه الیگارشی یهودی با سایر یهودیان است.

این کانون، چنانکه خواهیم دید، از اواخر صفویه در تحولات ایران موثر بود و به ‏ویژه از دوران تکاپوی مانکجی لیمجی هاتریا در ایران (۱۸۵۴-۱۸۹۰م.)، که مصادف با بخش مهمی از دوران ناصری است، جایگاهی بسیار موثر در فرایندهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه ایرانی یافت. سِر اردشیر ایدلجی ریپورتر و پسر او، سِر شاپور ریپورتر، این تکاپو را در دوران متأخر قاجار و دوران پهلوی تداوم بخشیدند. این نقش، به ‏رغم اهمیت بنیادین آن در تبیین تحولات تاریخ معاصر ایران، تاکنون ناشناخته مانده و این نخستین پژوهشی است که درباره آن عرضه می ‏شود.

به دلیل پیوند زرسالاران یهودی و پارسی با دو گروه دینی فوق، برای پیشگیری از هرگونه سوء‏تفاهم محتمل تأکید می ‏کنم که نگارنده هیچگونه پیشداوری "ضد یهودی" و "ضد پارسی" ندارد. غرض عرضه نتایج پژوهشی است که، به گمان من، جایگاهی اساسی در تبیین تحولات تاریخ معاصر ایران دارد و بدون آن نمی‏ توان به تصویری روشن و واقع‏ گرایانه از فرایند بغرنج تطور جامعه ایرانی در دوران معاصر رسید. محقق تاریخ معاصر باید از چنان شهامت علمی برخوردار باشد که واقعیات تاریخی را جسورانه و بدون هراس از تهمت ‏ها و خصومت ‏ها بیان دارد. این عرصه ‏ای پرمخاطره است زیرا "تاریخ معاصر" درواقع زندگی امروز ماست و کانون ‏های موثر در آن حضوری بالفعل دارند. روشن است که تعلق به این و آن آئین دینی یا اقلیت قومی نباید مانعی در راه پژوهش تلقی شود. همانگونه که از تکاپوی چنین افراد و گروه ‏هایی در میان مسلمانان و مسیحیان و پیروان سایر ادیان سخن می‏ گوییم، محقیم که پدیده‏ای مشابه را در میان یهودیان و پارسیان نیز مورد بررسی قرار دهیم.

در دانش ‏های اجتماعی، رابطه میان "هویت جمعی" و "هویت فردی" انسان مسئله بسیار بغرنجی است و مرز قاطعی را برای تفکیک دامنه تأثیر و تأثر این دو نمی‏ توان یافت. شناخت این رابطه سطحی ‏نگری و تعمیم ‏های مطلق ‏گرایانه را برنمی ‏تابد. کسانی که در تحلیل اجتماعی و تاریخی به هویت ‏های جمعی دل می ‏بندند و می ‏کوشند پدیده‏ های انسانی را در قالب مفاهیم کلی، چون تعلق ‏های طبقاتی و حتی فرهنگی- تمدنی، خلاصه کنند لاجرم با انبوهی از استثنائات مواجه می ‏شوند که ناقض احکام عام و از پیشی است. بدینسان، در تحلیل نهایی تنها می ‏توان از گرایش‏ های عام سخن گفت نه از احکام مطلق و تغییرناپذیر.

اینجانب به هویت مستقل فردی انسان بمثابه موجودی آزاد و دارای قدرت و جسارت کاوش و سنجش و گزینش، صرفنظر از تعلق‏ های جمعی او، باور دارم و هیچگاه منظورم از کاربرد مفاهیم کلی و عام چون "غربی"، "شرقی"، "مسلمان"، "مسیحی"، "جدیدالاسلام"، "زرسالاری"، "الیگارشی"، "یهودی"، "پارسی"، و غیره و غیره نفی این آزادی و استقلال نیست. در این پژوهش نمونه‏ های متعدد خواهیم یافت که "فرد" راه مستقلی را در پیش گرفته که معارض با سنن و منافع "جمع" عامی است که به آن تعلق دارد. یک نمونه کهن در یهودیت، عنان بن داوود، بنیانگذار فرقه قرائی (سده دوم هجری/ هشتم میلادی)، است که خود به خاندان "رش گلوتا"، یعنی "شاهزادگان داوودی" یهود، تعلق داشت و برادرزاده سلیمان بن حسدای، "شاه داوودی" یهودیان زمان خود، بود. او راه ستیز سخت با الیگارشی حاخامی را در پیش گرفت. با نمونه‏ های جدید این پدیده نیز آشنا خواهیم شد. به عنوان مثال، در جلد دوّم درباره اسپینوزای یهودی‏، اندیشمند نامدار سده هفدهم میلادی، و تعارض او با الیگارشی یهودی آمستردام سخن گفته‏ ام و در جلد سوّم درباره ستیز مجتمع مالی فرانسوی "کردی موبیلیه" با روچیلدها سخن خواهم گفت. در رأس "کردی موبیلیه" امیل پرر قرار داشت. پرر یهودی است و به یک خاندان نامدار یهودی تعلق دارد. نمونه دیگر، والتر راتنو، وزیر خارجه آلمان (۱۹۲۲) است. راتنو سیاستی معارض با مشی الیگارشی زرسالار غرب در پیش گرفت و به این دلیل به قتل رسید. راتنو نیز یهودی بود و به یک خاندان ثروتمند یهودی تعلق داشت. پدرش بنیانگذار کمپانی معروف AEG است و وی پس از مرگ پدر ریاست این مجتمع مهم صنعتی آلمان را به دست داشت.

در مورد پارسیان هند و زرتشتیان ایران نیز چنین است. گ. ک. نریمان یک نمونه گویاست که با او آشنا خواهیم داشت. به یاد داشته باشیم که نریمان از تبار دختری ملا کاووس و ملا فیروز پارسی است که در اواخر سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم در پیوند با دستگاه کمپانی هند شرقی بریتانیا تکاپویی مرموز در رابطه با ایران داشتند. نگارنده ضرور می ‏داند احترام کامل خود را به تمامی یهودیان و زرتشتیان آزاداندیش و جویای حقیقت‌ ابراز دارد و یاد گشتاسب نریمان دانشمند فقید پارسی را، که نمادی برجسته و آموزنده از حقیقت‌جویی و آزاداندیشی نظری بود، گرامی دارد.

داوری فوق در مورد "جدیدالاسلام ‏ها" نیز صادق است. در این کتاب درباره "یهودیان مخفی" به کرات سخن گفته ‏ام و درباره فرقه ‏های "یهودی مخفی"، چون مارانوها در اسپانیا و پرتغال، دونمه ‏ها در عثمانی و فرانکیست ‏ها در اروپای شرقی و مرکزی توضیح داده ‏ام. معهذا، در مقابلِ "یهودیت مخفی"، یعنی گروش ظاهری و هدفمند گروهی از یهودیان به دین دیگر (بطور عمده مسیحیت و اسلام) با حفظ پنهان پیوندهای یهودی، پدیده گروش واقعی یهودیان به سایر ادیان را نیز بیان داشته‏ ام و نمونه ‏های متعددی از آن را شرح داده ‏ام. برای پیشگیری از هرگونه سوء تفاهم و برداشت سطحی و عامیانه تأکید می ‏کنم هرچند "یهودیت مخفی" یک واقعیت مهم تاریخی است که به درستی باید مورد توجه قرار گیرد، ولی این بدان معنا نیست که هر "جدیدالاسلامی" یهودی مخفی است. در متن کتاب از یهودیانی چون مخیریق و اسود راعی یاد کرده ‏ام که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) به اسلام گرویدند و در جنگ با کفار به شهادت رسیدند.

همانگونه که در آغاز گفتم، تصویری که در این کتاب از الیگارشی زرسالار یهودی و پارسی ارائه می ‏شود حاصل تکاپویی طولانی است.

در ابتدا، هدفم شناخت جایگاه اردشیر ریپورتر، مأمور برجسته اطلاعاتی بریتانیا، در تحولات دوران قاجار و نقش او در صعود سلطنت پهلوی بود. با اردشیرجی در سال ۱۳۶۹ آشنا شدم. این زمانی است که در کوران نگارش جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوی وصیت‏نامه اردشیر را یافتم و در تفحص بیشتر به شناختی اجمالی از روچیلدها و برخی چهره‏ های برجسته الیگارشی پارسی رسیدم. در این کتاب به پدیده "الیگارشی پارسی" و پیوند آن با دستگاه استعماری بریتانیا و زرسالاری یهودی یک بار و چنین اشاره شده است:

خاطرات اردشیر ریپورتر طرح یک "مانیفست" اعتقادی را منعکس می ‏سازد که بر اساس آن ایدئولوژی "ناسیونالیسم شاهنشاهی" پی ریخته شد و طی قریب به شش دهه به شدت ترویج شد. ژرف‏ کاوی در تاریخ معاصر ایران نشان می ‏دهد که این ایدئولوژی در واقع در سه کانون ریشه داشت: استعمار بریتانیا که در جستجوی مناسب‏ ترین کارافزار سیاسی و ایدئولوژیک سلطه بر ایران بود. طرح ‏های بلندپروازانه محافل قدرتمند یهودی اروپا و در رأس آنها خانواده روچیلد، و کینه و رویاهای فروخفته ۱۳۰۰ ساله اشرافیت و موبدان ساسانی که در عملکرد برخی محافل الیگارشی پارسی هند تبلور می ‏یافت که به تبع نقش درجه اوّل خود در اقتصاد هند نفوذ جدی در حکومت انگلیسی هندوستان داشتند. اردشیر ریپورتر به عنوان یک پدیده تاریخی ثمره اشتراک منافع و درآمیزی این سه کانون بود.[۱۲]

پس از گذشت هفت سال هنوز نیز این داوری را صادق می ‏دانم ولی تصویری که بدان دست یافته ‏ام دقیق ‏تر، مشخص‏ تر و مستندتر از آن زمان است. و نیز اکنون الیگارشی پارسی را "بازمانده اشرافیت و موبدان ساسانی" نمی ‏دانم. این دعوی بی ‏بنیادی است که خود داشتند و به شدت مروج آن بوده و هستند.

بدینسان، در کتاب فوق برای نخستین بار به حضور کانونی همبسته با دو قدرت امپریالیستی انگلستان و ایالات متحده آمریکا و در عین حال مستقل از این دو توجه کردم و بر بنیاد اصل تمایز منافع افراد و کانون ‏ها، تعارض وزارت امور خارجه بریتانیا، به ریاست لرد کرزن، از یکسو و وزارتخانه ‏های جنگ و امور هندوستان و حکومت هند بریتانیا از سوی دیگر را در ماجرای کودتای ۳ حوت ۱۲۹۹ ایران مطرح ساختم. کودتا طرح کانون ‏هایی بود که در آن زمان زمام این سه نهاد مهم امپراتوری بریتانیا را به دست داشتند. لرد کرزن از ماجرا بکلی بی ‏خبر بود و نومیدانه از طرح عقیم خود، قرارداد ۱۹۱۹، دفاع می ‏کرد. در پژوهش حاضر این بحث را بار دیگر مطرح خواهم کرد. بخش مفصلی از جلد پنجم به این ماجرا اختصاص دارد. این همان نیروی مقتدری است که لرد کرزن در مکاتبات خصوصی با همسرش گاه از آن با عنوان «کانون توطئه»[۱۳] یاد می ‏کرد و گاه بطور مشخص از چرچیل و «همزادان شیطانی» او سخن می ‏گفت.[۱۴] این همان نیرویی است که بلونت، آزادیخواه نامدار انگلیسی و دوست سید جمال ‏الدین اسدآبادی، در نامه خود به دکتر سید محمد هندی (۲۸ ژوئیه ۱۹۱۳) آن را «دارودسته[۱۵] تبهکار بین ‏المللی» می ‏نامد و از سلطه تام و تمام آن بر تمامی شئون جوامع مسیحی سخن می ‏گوید. بلونت می نویسد:

تحولی که در ۳۰-۴۰ سال گذشته [در جامعه انگلیس] رخ داده و در ده سال گذشته با شتاب به پیش تاخته... تحولی است نژادی در طبقه‌ای که زمام امور ما را به دست دارد و از طریق آن بر امور مالی ما فرمان می‌راند و باز از طریق آن تمامی حیات اجتماعی ما را می‌چرخاند؛ چه در پارلمان، چه در دولت و چه در نهادهای مطبوعاتی. من به عنصر خارجی اشاره می‌کنم و به ‏ویژه به عنصر یهودی که در طی این دوران سال به سال سیطره نیرومندتری بر عمل بین‌المللی ما- و آنچه بیشتر نگران‌کننده است بر افکار عمومی ما، بر اخلاقیات و بر نگرش ما به شرافت انسانی- به دست آورده است. لازم نمی دانم به شما یادآوری کنم که نخستین اقدام تجاوزکارانه انگلیس علیه امپراتوری عثمانی به ابتکار دیزراییلی، اولین وزیر یهودی ما، صورت گرفت؛ زمانی که او پس از به دست آوردن کنترل کانال سوئز از طریق اسماعیل پاشا در سال ۱۸۷۵، در سال ۱۸۷۸ عثمانی را در مسئله تصرف قبرس فریب داد. و در سال ۱۸۸۲ به خاطر فشار روچیلدها و گاشن‌ها بر دولت گلادستون بود که مصر اشغال شد. تمامی اقدامات منحطی که در واپسین سال ‏های حکومت ملکه ویکتوریا در حوادث آفریقای جنوبی رخ نمود، همه در توطئه‌های مالی ریشه داشت که بطور عمده از یهودیان سرچشمه می‌گرفت. این انحطاط اخلاقی در تمامی طبقات انگلیس، از بالاترین تا پایین‌ترین طبقات، رواج یافت و در زیر فشار ناعادلانه ثروت‌اندوزی حریصانه تمامی مرزهای میان حق و باطل در اندیشه مردم ما محو شد. این شالوده‌ریزی عظیم، که در سرشت خود کاملا غیر انگلیسی بود، بر هر دو حزب سیاسی در دولت ما اثر گذاشت و دگرگونی‌ را در حیات اجتماعی ما سبب شد و بستری را فراهم ساخت برای گرایش‏ هایی هنوز فرومایه‌تر و ناستوده‌تر در سیاست خارجی ما که در پنج سال گذشته در دوران زمامداری آقای اسکوئیت شاهد آن بوده‌ایم.

نویسنده: عبداله شهبازی

- plutocracy

۲- plouto

۳- oligarchy

۴- George Bernard Shaw (۱۸۵۶-۱۹۵۰)

۵- plutocratic oligarchy

۶- Webster۰۳۹;s Third New International Dictionary, ۱۹۸۶, p. ۱۵۷۲.

۷- Herbert George Wells (۱۸۶۶-۱۹۴۶)

۸- H. G. Wells, Men Like Gods (۱۹۲۲), Penguin, ۱۹۸۷.

۹- plutodemocracy

۱۰- genealogy

واژه "تبارشناسی" بعنوان معادل genealogy و "تبارنامه" در مقابل genealogical tree ساخته من است؛ اولین بار در کتاب ایل ناشناخته (نشر نی، ۱۳۶۶) بکار رفت و بتدریج کاربرد عام یافت.

۱۱- Anthropology

۱۲- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول، زمستان ۱۳۶۹، ص ۱۶۰.

۱۳- The Camarilla

۱۴- Leonard Mosley, Curzon; The End of an Epoch, London: Longmans, ۱۹۶۰, pp. ۲۱۷, ۲۲۳.

۱۵- gang

۱۶- Earl of Lytton, Wilfrid Scawen Blunt, London: Macdonald, ۱۹۶۱, pp. ۱۸۲-۱۸۷.

۱۷- cosmopolitanism

۱۸- Werner Sombart, The Jews and Modern Capitalism, [new edition, introduction by Samuel Z. Klausner,] London: Transaction Books, ۱۹۸۲, p. ۶


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.