جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چشمان بیمار«علم»


چشمان بیمار«علم»

تصور رایج از علم ۱ , معرفتی است كه روش آن خصوصیت ویژه ای دارد خصوصیتی كه اگر ادعاها, استدلال ها و یا آثار تحقیقی بدان روش انجام شود نوعی امتیاز یا نوعی اعتماد از آن اراده می شود

تصور رایج از علم(۱)، معرفتی است كه روش آن خصوصیت ویژه ای دارد؛ خصوصیتی كه اگر ادعاها، استدلال ها و یا آثار تحقیقی بدان روش انجام شود نوعی امتیاز یا نوعی اعتماد از آن اراده می شود. كسانی كه خود را در حوزه علم «دانشمند» می خوانند؛ اغلب خود را پیرو روش تجربی می دانند. برای آنها، این روش تجربی شامل جمع آوری «واقعیات» با مشاهده و آزمایش دقیق است، آن هم به مدد نوعی شیوه منطقی و نیز استنتاج قوانین و نظریه ها از آن واقعیات. از این رو، تلقی عموم از دانشمندان به صورت مغزهای ماشینی در سكوهای مرمری، تلقی ای بی روح است كه بر پایه آن، خصایص اخلاقی و شخصیت ومعیارهای ارزیابی و داوری یك دانشمند، با یك انسان دیندار یا عارف متفاوت است. ایمان دینی افراد مؤمن اغلب و چه بسا همیشه مستلزم نوعی تعهد و همچنین مستلزم سپردن خویشتن به چیزی ماورای اموری است كه برای آن برهان قاطع داریم. كسانی كه حیات مؤمنانه داشته اند، به ما می گویند كه این تعهد از نوع امور موقتی، غیرفراگیر و زودگذر نیست و از سویی با قراینی عقلی كه یك نتیجه خاص در اختیار داریم، تناسب تام ندارد. بنابراین ایمان افراد دیندار در گرو روش های تجربی یا حتی روش های عقلانی، منطقی و فلسفی نیست، گرچه این روش ها ممكن است قراینی برای ایمان افراد به دست دهند.

بیان تمایزهای میان معرفت دینی و علمی، به خودی خود مسأله آفرین نیست، اما از آنجا كه در عصر ما معرفت علمی، معرفت حاكم و موجه است چنین پنداشته می شود كه بر سایر معرفت ها نیز برتری دارد، برشمردن تمایزهای معرفت علمی و دینی القا كننده نوعی تفكر است. یعنی این تفكر كه معرفت دینی، اعتبار و اتقان معرفت علمی را ندارد. زیرا حاوی مشاهدات تجربی (از آن گونه كه در علم وجود دارد) نیست و از سویی روش وفادار شدن انسان ها به آن نیز صرفاً براساس استدلال های منطقی نیست .

عده ای این گمان عامه و فراگیر را كه معرفت علمی برترین معرفت ها است، می پذیرند و از این سو معرفت دینی را از آن رو كه به گونه ای تجربی مشاهده پذیر نیست و روش رسیدن به آن براساس استدلال های فرا منطقی است ، به كلی كنار می نهند. پاره ای دیگر می كوشند تا معرفت دینی را چنان تغییر دهند تا در چارچوب های تنگ روش علمی مورد نظر آنها قرار گیرد. در این میان، به موارد تأسف باری برمی خوریم؛ مواردی چون قطعه قطعه كردن معرفت یكپارچه دینی و گرفتن روح الهی از آنها با معیارهای «اثبات پذیری گزاره های دینی»، تأییدپذیری گزاره های دینی»، «ابطال پذیری گزاره های دینی» و... آشكار است كه نتیجه چنین كارهایی جز جفا بر معرفت دینی نیست، به گونه ای كه دین را از حالت پویایی - كه انسان ها با آن زندگی و راز و نیاز می كنند - به انبوهی از تقسیم بندی های سرد و بی روح تبدیل می كند.

پیش فرض هر دو واكنش به مشكل علم و دین، علم پرستی متولیان آنهااست. هر دو به این پیش فرض كه علم برترین معرفت است، معتقدند. براساس این باور، گروهی معرفت دینی را كاملاً كنار می نهند، اما گروهی دیگر كه تعلقشان بدان بیشتر است، می كوشند تا از آن توجیه هایی ارائه كنند كه با ممیزات روش علمی - كه آن را ناكاویده پذیرفته اند - سازگار باشد. اما هیچ یك از این دو گروه از خود نمی پرسند كه آیامعرفت علمی واقعاً آن گونه كه جو حاكم عصر ما آن را القا می كند، یقینی ترین معرفت است؟ آیا دانشمندان واقعاً مغزهایی ماشینی اند كه صرفاً با استدلال و منطق پیش می روند؟

علم شناسان غیرپوزیتیویست، در دهه های اخیر، نشان داده اند كه تلقی ما از علم و روش علمی دانشمندان با آنچه كه واقعاً در مراحل تحول و تكوین علم روی می دهد، كاملاً مغایرت دارد. تاریخ علم به ما می آموزد كه روش دانشمندان در ارزیابی نظریه های علمی صرفاً براساس استدلال های منطقی مبتنی بر مشاهدات تجربی نیست. تامس كوهن، فیلسوف علم آمریكایی، معتقد است كه پیش فرض های استدلال ها از پارادایمی به پارادایم دیگری تفاوت دارد، از این رو نتایج آنها برای دانشمندانی كه در پارادایم های مختلف اند همچون پارادایم ارسطویی و نیوتنی یا پارادایم نیوتنی و كوانتومی حجیت ندارند. از این رو در فرایند ارزیابی نظریه های علمی باید به جای استدلال های منطقی، از فرایند اقناع سخن بگوییم. همچنین باید دانست كه عوامل فرامعرفتی بسیاری همچون عوامل روانشناختی و جامعه شناختی دخیل اند كه نقش آنها در فرایند اقناع بسیاری از اوقات مهمتر از استدلال های منطقی مبتنی بر شواهد تجربی است. اما كوهن با بررسی اقناع در مناقشات علمی دریافت كه صرف اقناع طرف مناقشه سبب پذیرش نظریه نمی گردد، بلكه ایمان دانشمند به نظریه مزبور است كه سبب پذیرفتن آن می شود؛ ایمانی كه به لحاظ كیفیت و ماهیت همان ویژگی های ایمان دینی را دارد.

انسان ها - چه دانشمند باشند یا افراد دیندار - همواره انسان اند و از همین رو هرگاه با تغییر شیوه های متعارض زندگی اجتماعی مواجه شوند، تغییر شكل زندگی آنها درگرو تغییر ایمان شان از یك «شكل زندگی» به «شكل زندگی» دیگر است، ایمانی كه به قول كی یركگارد به صورت یك «جهش»، به یكباره و از روی اختیار (نه لزوماً در یك لحظه) است. در این میان استدلال های منطقی، شواهد تجربی، قراین دینی و نیز عوامل روان شناختی و جامعه شناختی، تنها آستانه بحرانی ایمان فرد (چه دانشمند و یا یك فرد دیندار) را تشكیل می دهد، اما تصمیم نهایی در ایمان آوردن یك فرد به خود او بستگی دارد. در واقع فرایند پذیرش یك نظریه جدید علمی همچون فرایند برگرفتن دین جدید در حوزه معرفت دینی است. به سخن دیگر نمی توان گفت كه معرفت علمی بر انواع دیگر معرفت ازجمله معرفت دینی برتری دارد. بنابراین تصور رایج از علم، تصور ناكاویده ای از علم است كه ناخودآگاه آن را بر مسند خدایی

می نشاند و ما را با دو خدا مواجه می سازد. در یك سو خدای ادیان الهی قرار دارد كه نمی توانیم آن را نفی كنیم زیرا كه آرامش بخش زندگی ماست و در سویی دیگر خدای علم جدید است كه لزوم وجود خویش را در تمام شئونات زندگی مادی مان به رخ می كشد و ما حیران و سرگردان به آن می نگریم و می كوشیم تا راه هایی بیابیم كه به آشتی میان این دو خدا بینجامد تا شاید منافع مادی و معنوی ما هر دو حفظ گردد.

به عبارت دیگر مشكل علم و دین از آنجا ناشی می شود كه ما به خاطر عدم آگاهی بر چیستی علم، در مرتبه اعتبار آن دچار اشتباه شده ایم و به علم جدید كه اساساً در حد خدایی نیست، اعتباری در حد خدای ادیان الهی قائل شده ایم. بدین گونه از آن بتی ساخته ایم كه زیورآلات تكنولوژیكی آویخته بدان دیدگانمان را خیره كرده است و بی صبرانه منتظر آنیم كه هر روز نظریه های جدیدی با برچسب یافته ها یا واقعیت های علمی و نیز اسباب بازی های تكنولوژیكی نوینی با برچسب نیازهای یك زندگی آسوده تر از راه برسند تا با دست افشانی و پایكوبی پذیرای آن باشیم.

غلامحسین مقدم حیدری

(۱) منظور از «علم»، علوم طبیعی و تجربی همچون فیزیك، شیمی و بیولوژی هستند.

* عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی