شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تهران ۲۰۰۸


تهران ۲۰۰۸

۹ سال پیش, ژوئیه ۱۹۹۹ میلادی تیرماه ۱۳۷۸ جهان تابستان داغی را سپری می کرد هزاره دوم رو به پایان بود و طلیعه قرن و هزاره جدید به تدریج رخ می نمود ابرقدرت بزرگ, شوروی, با تکاپوی موفقیت آمیز دستگاه های اطلاعاتی تبلیغاتی آمریکا و ناتوی فرهنگی غرب از درون فرو ریخته بود و اکنون بر ویرانه بلوک شرق می شد زایش نظم و نظام جدید جهانی را قابلگی کرد

۹ سال پیش، ژوئیه ۱۹۹۹ میلادی(تیرماه ۱۳۷۸) جهان تابستان داغی را سپری می کرد. هزاره دوم رو به پایان بود و طلیعه قرن و هزاره جدید به تدریج رخ می نمود. ابرقدرت بزرگ، شوروی، با تکاپوی موفقیت آمیز دستگاه های اطلاعاتی- تبلیغاتی آمریکا و ناتوی فرهنگی غرب از درون فرو ریخته بود و اکنون بر ویرانه بلوک شرق می شد زایش نظم و نظام جدید جهانی را قابلگی کرد. این بار به جای هیتلر، آمریکا به دروازه های مسکو دست یافته و مانند هر جهانگشای فاتحی آوای «انا ربکم الاعلی» سرمی داد. اجرای پروژه بزرگ قرن جدید آمریکایی(PNAC) که در سال ۱۹۹۷ تدوین شده بود، در آغاز راه بود. سرمستی ناشی از پروژه انهدام درونی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، سبب شده بود حل موضوعات خاورمیانه و ایران، آسان به نظر آید.

آمریکایی ها ۹ سال پیش(تیرماه ۷۸) مرحله نهایی پروژه ای را که از یک دهه پیش از آن در ایران آغاز کرده و طی ۲ سال گذشته به بار نشانده بودند، آغاز کردند؛ آشوب در قلب پایتخت و ام القرای جهان اسلام با مدد گرفتن بخشی از حاکمیت و بازسازی مدل فروپاشی گورباچف- یلتسین. مستی استراتژیست ها و سیاستمداران پایه گذار پروژه فزونی گرفت. موفقیت بالاتر از این؟! ۴۶ سال پس از عملیات آژاکس علیه نهضت نفت، اکنون عملیاتی پیچیده تر با ظاهری موفقیت آمیز در حال اجرا بود. این موفقیت را می شد از انفعال برخی عناصر باسابقه در تهران و جولان بی مهار کودتاچیان مخملین دید که حالا دیگر جامه مخملین از تن کنده و قداره به کف گرفته بودند و بی خیال آداب جامعه مدنی عربده می کشیدند و هل من مبارز می خواستند. اما ناگهان طوفان شد و چیده ها را به هم پیچید. به اشارتی از رهبری ایران که گویی جز شجاعت و جدیت از جرقه کلام نجیبش نمی بارید، جاری بسیج مردم در خیابان ها جوشید و چون سیلابی، خس و خاشاک دام چیده شده را روبید. آن روزها نه اینکه شیرازه کودتایی شبه مخملین در ایران از هم بپاشد بلکه بی اغراق، شیرازه طرح قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید از هم گشوده شد.

درپس این ۹سال اتفاقات پرفراز و نشیبی بر ما و خاورمیانه و جهان گذشت. آن روز ملت نجیب و مظلوم اما ستم ناپذیر ما مجبور بود در عمق شهر و پایتخت خود در برابر قدرت های مهاجم دفاع کند. ولی امروز این آمریکا و اسرائیل هستند که باید در عمق خاک فلسطین و عراق اشغال شده از قدرت یابی خیره کننده فرزندان مقاومت در هراس باشند و کابوس ایران را در جای جای خاورمیانه بزرگ به جان بخرند. به یقین خفتی که بلوک آمریکا- اسرائیل در ماه ها و سالیان اخیر به آن تن داده بی سابقه است.

ماه گذشته هفته نامه آمریکایی نیوزویک با اشاره به اظهارات جرج بوش در مجمع عمومی اقتصاد جهان در شرم الشیخ، به تمسخر اظهارات وی را «۱۰فرمان رئیس جمهوری سرگردان» خواند که «راه کشورش را با خوش خیالی به سمت جهنم همواره کرده است.» دو هفته بعد (۱۴خرداد ۸۷) نیویورک تایمز دیگر نشریه معروف آمریکایی گزارش داد «آمریکا موقعیت خود را در خاورمیانه از دست داده و کشورهای منطقه و حتی متحدان ما دیگر برای رفع مشکلاتشان در انتظار موافقت آمریکا باقی نمی مانند، نه درباره لبنان و فلسطین و نه هیچ جای دیگری. آنها به صورت خصوصی آمریکا را مقصر می دانند و دیگر منتظر دولت بوش نمی مانند که پس از افتضاحات عراق و فلسطین و لبنان، راهی در اختیارشان قرار دهد. اعتبار آمریکا سقوط کرده و متحدان ما دلسرد شده اند. قرار بود دشمنان خود را منزوی کنیم اما در نهایت باعث انزوای خود شدیم... هیچ شکی نیست که در شرایطی حیاتی، آمریکا ناپیداست.»

مقارن این تحلیل ها دنیس راس فرستاده سابق کاخ سفید به خاورمیانه به الحیات گفت «توافقنامه دوحه میان جریان حاکم ۱۴مارس لبنان و حزب الله، فاجعه ای برای واشنگتن است.» و نشریه آلمانی دی سایت در تفسیری به قلم یوشکا فیشر وزیر خارجه سابق اذعان کرد «امروز در لبنان فقط ایران و سوریه خود را قوی حس می کنند. به ویژه ایران به واسطه حزب الله، فرمانروایی می کند. دیگر در خاور نزدیک و میانه، هیچ چیزی بدون ایران یا علیه ایران پیش نمی رود. نه در عراق، نه در افغانستان، نه لبنان، نه فلسطین و خاصه نه در خلیج فارس. نقش رهبری کننده آمریکا دچار زوال شده است. اروپا باید در خلأ آمریکا، بیشتر درگیر مسائل خاورمیانه شود و حضوری موثر داشته باشد.» کار به جایی رسید که واشنگتن تایمز نوشت «حزب الله لبنان، نقشه خاورمیانه را دوباره ترسیم می کند.» حزب اللهی که آسان ترین پازل در جابجایی و باز ترسیم نقشه خاورمیانه جدید به نظر می آمد، حالا به نیابت از ایران، سیلی ادب بر گوش بدمستان آمریکایی- اسرائیلی می نواخت.

اینجا- ایران- شهرکوران نیست و شعبده بازان جنگ روانی دشمن با دسته کوران طرف نیستند که بتوانند در مختصات منطقه ای چنین آشکار و در دیدرس، به ملت ایران چنین تلقین کنند که در گوشه رینگ به دام افتاده اند و هر لحظه باید منتظر تیر درکردن و ترقه ترکاندن مهاجمان اسرائیلی و آمریکایی باشند. معلوم است که گروگان، کدام طرف است و کدام طرف این بازی شطرنجی پیچیده در تیررس قرار گرفته است. می توان تیری در کرد و هیجانی برانگیخت اما این بار بعید است مثل ۹ سال پیش بتوان زد و در رفت. چالش هسته ای و جنگ روانی های حاشیه های آن درباره تحریم و جنگ و فشار و مضیقه و مضایقه را- با همه اهمیتش- باید در جغرافیایی چنین پهناور دید و اساسا چرایی پدیدآمدن آن را با مرور روند تحولات دهه اخیر تحلیل کرد. در غیر این صورت تحلیل های انتزاعی آن هم در ذهنی ایزوله و جغرافیایی مجعول و مجهول که دشمن تعریف می کند، گمراه کننده و نارسا خواهد بود.

۳ گزینه می تواند پیش روی ما باشد

۱) بستن باب مذاکره و القای بن بست آن گونه که آمریکا مایل است

۲) پی روی در راه مذاکره طبق نقشه ای که آمریکا و برخی همقطارانش پس از ارعاب و تهدید پیش پای ما می گشایند تا آنجا که به تدریج در ذهن و عمل ایزوله و منجمد یا اصطلاحا «آب پز» شویم اما به اعتبار تدریجی بودن روند نتوانیم فرآیند سقوط را بفهمیم و در دام بیفتیم ۳-ادامه مسیر پیچیده و باریکی که در میانه دو بیراهه قبلی از سوی رهبر فرزانه انقلاب- با همراهی تدبیر و اراده جمیع دستگاه های مسئول و جبهه بزرگ اصحاب انقلاب- ترسیم و پیموده شده و تا به امروز آمریکا و قدرت های همسو را آچمز و ایزوله کرده است.

مذاکره می کنیم و تمام ظرفیت های دیپلماتیک را برای رفع این چالش مصنوعی به کار می گیریم اما با دستانی پر از برگ های برنده و با آگاهی کامل از دارایی ها، نیازها، نداری ها و ضرورت های رقیب. هرگز- همان گونه که در این ۵ ساله نشان داده ایم- میز مذاکره را با میدان رزم و میدان رزم و قدرت را با هنرنمایی ظریف سیاسی- دیپلماتیک اشتباه نمی گیریم و به اشتباه نمی افتیم. زور پاسخ خود را خواهد داشت، زورنمایی جواب درخور، عملیات ایذایی واکنشی مناسب، بر طبل کوفتن و تبلیغات و همهمه پاسخی توام با لبخند و طبّالی، و عکس العمل های معطوف به عمل سازنده یا فرصت سوز.

آمریکا اکنون قصد دارد منافع آن ۵ کشور دیگر را در دیپلماسی خود به گروگان بگیرد و آنها را تبدیل به کیسه بوکس خود در برابر ضرباتی که در حال به جان خریدن است، کند. این را خیلی ها به خصوص در اروپا می فهمند. خیلی ها حتی در دولت های انگلیس و فرانسه و آلمان می فهمند که رنج گره انداختن با دست و آنگاه جان کندن برای گشودن همان گره با دندان کمتر از خودزنی و خودآزاری نیست. می توان به ایران قدرتمند به چشم شریکی امنیت ساز و مشکل گشا نگریست یا با او بی دلیل یا با بی تدبیری گلاویز شد. می توان به جای «۱+۵»، الگوی «۱-۶» را با همه دشواری هایی که در بادی امر به نظر می رسد، تعریف کرد. این بیش از ما نیاز اروپا و منفعت چین و روسیه است. همچنان که نشریه آمریکایی هرالدتریبیون یک ماه پیش با طرح این پرسش که «غرب تا چه حد علیه ایران متحد می ماند؟» مورد اشاره قرار داد «در بسته پیشنهادی چماق بزرگی وجود ندارد یعنی جدی شدن اروپا در مورد تحریم ها علیه ایران. همزمان با تهدیدهای سارکوزی و مرکل، شرکت های فرانسوی و آلمانی مشغول سرمایه گذاری و همکاری با ایرانند... اروپایی ها برای ممانعت از فشار آمریکا از تحریم ها حمایت می کنند اما نه به آن اندازه که روابط یا تجارت با ایران را از مسیر خود خارج کند. آنها طوری عمل می کنند که به نظر می رسد در حال اقدام هستند ولی وقت کشی می کنند تا تغییرات احتمالی در آمریکا رخ دهد. اروپایی ها می ترسند، چون احساس می کنند به دام افتاده و گروگان گرفته شده اند. آنها می ترسند ایران به روسیه نزدیک تر شود. آنها از ایران هسته ای لذت نمی برند اما فکر می کنند چنین ایرانی بدتر از پاکستان مجهز به سلاح اتمی نیست و شاید مجبور به پذیرش آن باشند. سران اروپا شاید زیاد سروصدا کنند ولی وقتی موضوع ایران در میان باشد، یا چماقی کوچک به دست می گیرند یا اصلا چماقی در دست نمی گیرند.»

محمد ایمانی



همچنین مشاهده کنید