چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دیرینه و تبار دموكراسی در ایران


در این مقاله, به دیرینه شناسی و تبارشناسی مفهوم دموكراسی در تاریخ ایران بپردازیم آن هم در زمانه ای از تاریخ كه ایران در آستانه ورود به چهارمین دهه تاسیس و تكوین نظام جمهوری اسلامی, در پی اثبات ادعای همسویی و پیوند میان دموكراسی و دین در چارچوب مردم سالاری دینی است

در این مقاله، به دیرینه‌شناسی و تبارشناسی مفهوم دموكراسی در تاریخ ایران بپردازیم؛ آن‌هم در زمانه‌ای از تاریخ كه ایران در آستانه ورود به چهارمین دهه تاسیس و تكوین نظام جمهوری اسلامی، در پی اثبات ادعای همسویی و ‌پیوند میان دموكراسی و دین در چارچوب مردم‌سالاری دینی است.هنگامی‌كه انقلاب اسلامی ایران از دوره‌های جنگ و بحران و آسیب گذشت و در ساحل ثبات پهلو گرفت، زمان محاكات و محاجات تئوریك بر فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی ‎آغاز گردید و ماهیت نظام اسلامی و دموكراتیك ایران به موضوعی كاملا آكادمیك در حوزه‌های مختلف پژوهشی تبدیل شد. فلسفه، سیاست، تاریخ و جامعه‌شناسی دست‌به‌دست هم دادند تا با طرح مباحث تئوریك درخصوص انقلاب و نظام اسلامی ایران، گفتمان انقلاب اسلامی پدید آمد. دراین‌خصوص، به‌نظر می‌‌رسد بررسی پیوند سنت و مدرنیسم، و اسلامیت و جمهوریت، برای تحلیلگران و صاحبنظران انقلاب اسلامی مهمترین محور را در پژوهشهای علمی آنان تشكیل داده و دراین‌میان، یكی از مهمترین حوزه‌های مطالعات مربوط به دموكراسی و اسلام در ایران را حوزه پژوهشهای تاریخی شكل می‌دهد، اما نه صرفا تاریخ‌نگاریها و تاریخ‌شناسی‌هایی كه به‌دنبال فهم رویدادهای گذشته برای رسیدن به درك كلی تاریخ هستند، بلكه گرایشهای نوگرایانه‌ای را نیز شامل می‌شود كه دیرینه‌شناسی پدیده‌ها را نه الزاما برای درك هماهنگیها و پیوستگیها، بلكه برای توجه به تضادها و گسیختگیهای تاریخ یك اندیشه یا نظریه پی‌ می‌گیرند. در مقاله حاضر، با مباحث جدید تئوریك پیرامون ریشه‌های تاریخی چالشهای دموكراسی در ایران و قابلیتها و ضعفهای احتمالی تئوریك و یا عینی تحقق دموكراسی در بستر سنتهای اجتماعی ایران، آشنا می‌شوید. ساحت سیاست در ایران، مانند خود این سرزمین افسانه‌ای، افسون‌كننده است؛ به‌گونه‌ای‌كه هر محقق و پژوهشگری را در افسون سادگی‌های پیچیده و پیچیدگی‌های ساده‌ای فرو می‌برد كه گذار از آنها را مشكل و درك عمیق این‌همه پیچیدگی‌های پارادوكسیكال را سنگین می‌سازد. این در حالی است كه ایران امروز در عصر گذار سیاسی خود از رژیم پادشاهی به جمهوری ــ آن‌هم از نوع بدیع آن در گستره و شعاع تعریف اسلام انقلابی، با سویه‌گیری مدرن در قالب مردم‌سالاری دینی ــ قرار دارد و رقابتهای سیاسی در ایران امروز با همه آنچه كه باید آن را «سیاست‌زدگی مفرط» خواند، تجربه لایه‌های عمیق‌تر وجوه حیات دموكراتیك در گستره زندگی سیاسی را به نمایش می‌گذارد. در چنین مجالی، پرسشهایی دیرآشنا مجال خودنمایی پیدا می‌كنند: آیا جامعه ایرانی در بنیادهای خویش، استعداد برتابیدن دموكراسی را دارد؟ آیا فرهنگ سیاسی ما، از دقایق و هنجارهای مترتب بر حیات دموكراتیك برخوردار است؟ تا چه میزان بستر اجتماعی ــ سیاسی و نیز فرهنگی جامعه ما، مستعد تقریر گزاره‌های جدی پیرامون مفاهیم و اصول دموكراسی و پیامدهای مفهومی آن چون، «تكثر»، «رقابت سیاسی» و «تكثر سیاسی» بوده و می‌باشد؟

طرح مساله

«نوتاریخ‌گرایان، بر محمل زمان نمی‌نشینند تا تنها با این محمل‌نشینی، از دهلیزهای هزارتوی تاریخ عبور كنند و در اندازه وقایع‌نگاران و كاتبان، به ادراك تاریخ نایل آیند. [آنان] در “تاریخیت نظریه” می‌اندیشند و به روش نوتاریخیگری به ریشه‌های تاریخی هر نظریه توجه می‌كنند؛ چراكه هر نظریه‌ای ریشه در خاك لحظه‌ای معین از تاریخ دارد و با جنبه‌های دیگر حیات اجتماعی و فرهنگی آن لحظه، در توازی و تفاهم است... هر متنی در ملتقای تحولات سیاسی، ادبی، سبكی، فكری، زبانشناختی و فنی زمان خویش شكل می‌گیرد»؛[i] و ازهمین‌رو هر نظریه‌ای یا هر رستنگاه درونی یا بیرونی‌ای، بالمآل تحت‌تاثیر رستنگه یا سرزمین و بومی قرار می‌گیرد كه در آن رستن می‌آغازد. لذا نوتاریخیگری نه‌تنها با تبدیل نظریه از جامعه به جامعه‌ای دیگر مخالف است، بلكه آن را گامی در جهت «انقیاد فرهنگی» می‌داند.[ii] به‌دیگرمعنا، ازآنجاكه از این منظر «هر نظریه‌ وارداتی، خواهی‌نخواهی به ابزار هژمونی تبدیل می‌شود»، به توصیه گیرتس (Geertz) باید اجازه داد فرهنگها و تاریخها «خود، برای خود سخن بگویند.»[iii] نوتاریخگرایی به روش فوكویی آن، به دیرینه‌شناسی می‌پردازد و از «دیرینه‌نگاری» می‌گریزد؛ تا «دیرینه‌فهمی» به‌وجود آورد، نه «دیرینه‌گرایی». برهمین‌اساس، دیرینه‌شناس ــ برخلاف تاریخ‌نگار ــ به دنبال كشف اصول تحول درونی و ذاتی است كه در حوزه معرفت تاریخی قرار می‌گیرند. نفس تداوم تاریخی، از این دیدگاه، محصول مجموعه‌ای از قواعد گفتمانی است كه باید كشف و بررسی شوند تا بداهت آنها فرو ریزد. با تعلیق استقرار تاریخی است كه ظهور هر حكم و گزاره‌ای قابلیت تشخیص می‌یابد و زمینه‌پرور و زمینه‌ساز «تبارشناسی تاریخی» می‌شود؛ تا بتوان دیرینه تاریخی را به نفع امروز مصادره‌به‌مطلوب نمود. تبارشناسی، تاریخ موثری است كه در مقام دخالت از موضع فعلی نوشته شده باشد. تبارشناسی، پیدایش علوم انسانی و شرایط امكان آنها را به‌نحوجدایی‌ناپذیری با تكنولوژی قدرت مندرج در كردارهای اجتماعی پیوند می‌دهد. تبارشناسی در پی كشف منشا اشیا و جوهر آنها نیست و لحظه ظهور را نقطه عالی فرایند تكامل نمی‌داند، بلكه از هویت بازسازی‌شده، از اصل و منشا و پراكندگی‌های نهفته در پی آن، و از «تكثیر باستانی خطاها» سخن می‌گوید. تبارشناسی، آنچه را كه تاكنون یكپارچه پنداشته می‌شد، متلاشی می‌كند و ناهمگنی آنچه را كه همگن تصور می‌شود، برملا می‌سازد. تبارشناسی، به‌عنوان تحلیل تبار تاریخی، تداومهای تاریخی را نفی می‌كند و برعكس، ناپایداری‌ها، پیچیدگی‌ها و احتمالات موجود در پیرامون رویدادهای تاریخی را آشكار می‌سازد.»[iv] بااین‌اوصاف، برآنیم در این مقاله، به دیرینه‌شناسی و تبارشناسی مفهوم دموكراسی در تاریخ ایران بپردازیم؛ آن‌هم در زمانه‌ای از تاریخ كه ایران در آستانه ورود به چهارمین دهه تاسیس و تكوین نظام جمهوری اسلامی، در پی اثبات ادعای همسویی و ‌پیوند میان دموكراسی و دین در چارچوب مردم‌سالاری دینی است؛ و خواهان آن است كه به‌گونه‌ای تاریخی نشان دهد «امتزاج» سیاست و ایدئولوژی در این مرزوبوم، امكان‌پذیر است و نه‌تنها نوعی «انسداد» و «عصبیت» را جایگزین «عقلانیت» در پهنه كنش و واكنشهای سیاسی نمی‌كند، بلكه برآن است كه با عقلانی‌كردن كنشهای سیاسی در بستر هویت دینی ایرانیان، «دموكراسی درون‌زا» را در ایران پایدار سازد و مردم‌سالاری را به تبار و دیرینه‌ ایرانی، پیوند زند. مقاله حاضر، در پی پاسخ‌گویی به نظام‌واره‌ای از پرسشهای هدفمند و مترتب بر یكدیگر است كه با درنظرداشت آنچه گفته آمد، در دو بخش «پرسشهای عینی» ــ كه پاسخ به آنها دربرگیرنده دلالتهای عینی ناظر بر ادراك موضوع است ــ و «پرسشهای انضمامی» ــ كه پاسخ به آنها شامل دلالتهای انضمامی ناظر بر شفاف‌سازی و زمینه‌پروری ادراك عمیق‌تر موضوع است ــ تقسیم می‌شوند. در راستای گسترش و تعمیق حوزه ادراك، هركدام از بخشهای پرسشهای عینی و انضمامی نیز به‌نوبه‌خود به پرسشهای اصلی و فرعی تقسیم خواهند شد:

الف‌ــ پرسشهای عینی:

۱ــ پرسش عینی اصلی: دموكراسی در ایران از چه دیرینه و تباری برخوردار است؟

۲ــ پرسشهای عینی فرعی: آیا دموكراسی در ایران وجود دارد؟ مولفه‌ها و شاخصه‌های دموكراسی در ایران كدامند؟ دموكراسی ایرانی از چه تعریفی برخوردار است؟

ب‌ــ پرسشهای انضمامی:

۱ــ پرسشهای انضمامی اصلی: دموكراسی چیست؟ دموكراسی دارای چه بنیادها و اصولی است؟

۲ــ پرسشهای انضمامی فرعی: دیرینه‌شناسی یعنی چه؟ تبارشناسی یعنی چه؟

پاسخ پرسش نخست: نگاهی اجمالی به دیرینه و تبار دیرینه‌شناسی و تبارشناسی

در مقام پاسخ، بر آن شدم تا فضای گفتمانی بحث حاضر را براساس توضیح مفاهیم دیرینه‌شناسی و تبارشناسی بازشكافم؛ اما به نظر می‌رسد توضیح اجمالی دیگری بر این مفاهیم، می‌تواند به زمینه‌پروری ادراك عمیق‌تر موضوع كمك نماید. مفاهیم دیرینه‌شناسی و تبارشناسی از عناصر و دقایق گفتمانی میشل فوكو هستند كه در گستره مفهوم اساسی گفتمان (Discourse) مطرح می‌شوند. تیم دانت (Tim Dant) منظور فوكو از گفتمان را چنین خلاصه می‌كند: «گفتمان، توده بی‌شكل عبارات و گزاره‌هایی است كه در آن دیرینه‌شناس، نظم و قاعده “پراكندگی” را كشف می‌كند.»[v] دیرینه‌شناسی (Archaeology) به تاریخ و دیرینه‌نگاری توجهی ندارد. دیرینه‌شناسی، گزینشی تاریخی است كه تلاش می‌كند اصول تحول درونی و ذاتی‌ای را كه در حوزه معرفت تاریخی صورت می‌پذیرد، كشف كند. دیرینه‌شناسی یك روش است. دیرینه‌شناسی، شیوه كشف دانایی و كشف شكلهای دگرگونی آن صورت‌بندی نهایی است كه در آن دانش ممكن می‌شود، شكل می‌گیرد و تحقق می‌یابد.دیرینه‌شناسی «شیوه تحلیل قواعد نهفته و ناآگاهانه تشكیل گفتمانها در علوم انسانی می‌باشد. هدف آن، توصیف آرشیوی از احكام است كه در یك عصر و جامعه خاص رایجند. آرشیو، خود موجد مجموعه قواعدی است كه اشكال بین حفظ و احیای احكام را مشخص می‌كنند. دیرینه‌شناسی نشان می‌دهد كه چه مفاهیمی معتبر یا نامعتبر، جدی یا غیرجدی شناخته می‌شوند. هدف، كشف معنای نهفته و برخوردار از حقیقتی عمیق نیست و سخنی از منشا گفتمان و یافتن آن در ذهنی بنیانگذار به میان نمی‌آید، بلكه دیرینه‌شناسی در پی شرح شرایط وجود گفتمان و حوزه عملی كاربرد و انتشار آن است.»[vi]


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید